جاندار ، از مناصب نظامی و مأمور حفظ جان امیران و خلفا. جاندار و نهاد وی در دورههای مختلف گاه معادل بوده است با حَرَس، اسلحهدار، حاجب، دژخیم، پردهدار، همیشه کشیک، کشیکچی و بریگاد مرکزی.در بارة این عنوان اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را فارسی و مرکّب از دو جزء «جان» و «دار» دانسته و عدهای جان را بر گرفته از ریشة اوستایی و به معنای سلاح، و عدهای دیگر به معنای روح و زندگی دانسته و جاندار را سلاحدار یا محافظ جان معنی کردهاند ( رجوع کنید به قلقشندی، ج 5، ص 461؛ شاد، ذیل «جاندار و جانهدار»؛ دزی؛ شمیم، ذیل مادّه).منصب جاندار در تشکیلات درباری پادشاهان از پیشینهای کهن برخوردار است. به نوشتة کریستن سن (ص 132)، رئیس محافظان سلطنتی را در دورة ساسانیان «پُشتیگ بان سالار» مینامیدند (نیز رجوع کنید به مجملالتواریخ و القصص ، ص 91، 96). نخستین شواهد کاربرد واژة جاندار به سدة پنجم باز میگردد. بیهقی از غلامی شمشیردار در دیوان با عنوان جاندار یاد کرده است (ص 151) که شاید بتوان او را با سلاحدار مقایسه کرد. خواجه نظامالملک نیز وجود جانداران را برای پادشاه امری ضروری دانسته است (ص 126؛ نیز رجوع کنید به اصفهانی، ص 32).عنوان جاندار در عصر سلاجقة بزرگ به نگهبانان سلطنتی اطلاق میشد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه) و فرماندهان آنان گاه چنان اقتدار مییافتند که در امور سیاسی کشور و حتی بر تخت نشاندن شاه نیز نقش داشتند ( رجوع کنید به راوندی، ص 140) و به حکمرانی بر ولایات بزرگ انتصاب مییافتند ( رجوع کنید به همان، ص 232؛ قمی، ص 126، 133، 151). به نوشتة لمتون (ص 246)، در دورة سلطان سنجر (511 ـ552) فردی به نام اینانْچ بُلگااُلُغ جانداربک به شحنگی ترکمنان گرگان منصوب شد و از جمله وظایف او تقسیم آب و مراتع میان رهبران ترکمن بود. به نوشتة ابن بیبی (ص 90) هنگامی که کیقباد اول سلجوقی (حک : 616 یا 617ـ634) به سلطنت رسید، مجموعة محافظان شخصی متشکل از 120 جاندار داشت. در این دوره برای نخستینبار تعبیر «امیر جاندار» ( رجوع کنید به همان، ص 113، 268، 328) به کار رفته است که حکایت از اهمیت یافتن این منصب و افزایش تعداد جانداران دارد. امیر جاندارها، افسران بلندپایهای بودند که به مقاماتی چون سرلشکری میرسیدند و در امور سیاسی کشور، نقش بسزایی داشتند (همان، ص 113ـ 114، 227؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا). در دورة خوارزمشاهیان(470ـ 628) نیز منصب «امیرجاندار» ( رجوع کنید به نسوی، ص 212) وجود داشت. به نوشتة ناصرالدین منشی کرمانی (ص 99)، جلالالدین خوارزمشاه (حک : 617ـ 628) جانداران را برای قتل وزیر، شرفالملک فخرالدین علی جندی، اعزام کرد. در ایرانِ سدههای چهارم تا هفتم، گاه تعابیر حَرَس و امیر حرس نیز بر همین معنا دلالت میکرده است ( رجوع کنید به بارتولد، ص 355ـ356؛ نیز رجوع کنید به نگهبان * ).پس از این دوران در ایران نشانی از کاربرد لفظ جاندار نمییابیم، زیرا تعابیر دیگری جانشین آن شده است. در دورة صفویه (ح 906ـ 1135)، افشاریه (1148ـ1210) و قاجاریه (1210ـ1344) تعابیر کشیکچی * و همیشه کشیک ( رجوع کنید بهنصیری، ص 67؛ مروی، ج 1، ص 86، 138، 229، 253، 384، ج 2، ص 558، 567، 745، ج 3، ص 1048، 1053، 1161، 1195؛ مستوفی، ج 1، ص 410) بر همین معنا دلالت داشته است. به نوشتة مستوفی، محافظان مخصوص شاه را سوار کشیکخانه مینامیدند که زیر فرمان کشیکچیباشی و نایبان و یوزباشیان و پنجاهباشیان و دَهباشیان کشیکخانه بودند. سواران کشیکخانه را غلام کشیکخانه نیز مینامیدند که در سفرها، حفظ اردوی سلطنتی بر عهدة آنان بود (همانجا).جانداران در دستگاه خلافت نیز حضور داشتند، اما لفظی که در دورة اموی (41ـ132) و عباسی (132ـ656) به همین معنا به کار میرفته، حرس، امیرحرس و صاحب حرس بوده است. ظاهراً نهاد شرطه * و حرس، نه همیشه، برهمین معنا دلالت میکرده است. برپایة شواهد تاریخی، معاویه نخستین کسیبود که منصب «صاحب حرس» را تأسیس کرد و زیاد اولین کسی بود که پانصد تن را به حراست از خود گماشت ( رجوع کنید به یعقوبی، ج 2، ص 232؛ خُماش، ص 315ـ316؛ نیز رجوع کنید به د. ایرانیکا ،ذیل aras" ¤r-e h ¦"Am ). در تشکیلات حکومتی موحدین (515 ـ 668) و حَفْصیان (625ـ981) نیز تعابیر حرس و رئیسالحرّاس به کار رفته است (موسی، ص 236؛ برونشویگ، ج 2، ص 59).در دورة ممالیک (648 ـ922)، جانداران دستهای از ممالیک سلطان و امیر به شمار میرفتند و امیر جاندار از مناصب مهم نظامی به شمار میرفت (قلقشندی، ج 4، ص 20). اجازة شرفیابی امرا به حضور سلطان برعهدة او بود. وی نامهها را نیز به همراه دواتدار * (دوادار) و کاتبالسرّ به حضورسلطان میبرد و پیغامها را میرساند. وظایف او مانند حاجب بود. افزون بر این، گاه اجرای مجازات محکومان را در حضور شاه، و ریاست زندانِ زرّادخانه را نیز بر عهده داشت و بههنگام سفر همراه سلطان بود (همان، ج 4، ص 20، 59 ـ60، ج 5، ص 461؛ مَقریزی، 1270، ج 2، ص 222). وی گاه سفارت و نامهرسانی (صَفَدی، ج 9، ص 315) و نیز حل و فصل اختلافات و دعاوی را در ولایات (قلقشندی، ج 13، ص 97) بر عهده داشت. به نوشتة قلقشندی (ج 4، ص 188)، منصب «امیرجاندار» فقط در مصر بود و در ولایات تابع مصر، مانند دمشق، این منصب وجود نداشت. گاه «امیرجاندار» با «امیرسلاح» یکی انگاشته شده، اما در این دوره، همزمان از هر دو منصب با وظایف مستقل یاد شده است ( رجوع کنید بههمان، ج 15، فهرست، مصطلحات، ذیل «امیرجاندار»، «امیر سلاح»؛ مقریزی، 1270، همانجا).در دورة ممالیک محافظان شخصی و ملتزمان ویژة سلطان را «خاصّکیّه» نیز مینامیدند ( رجوع کنید به مقریزی، 1418، ج 2، ص 108ـ109، 117، ج 3، ص 62، 319؛ ابنتَغْری بِرْدی، ج 1، ص 120، 147، ج 2، ص 403؛ برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم، ذیل akiyya" ¤s ¤"Khas ).اصطلاح جاندار از مصر دورة ممالیک به تشکیلات حکومتی شمال افریقا نیز راه یافت و در آنجا به نگهبانانِ شخصیِ سلاطینِ مَرینی اطلاق میشد ( د. اسلام ، ذیل مادّه).در عثمانی از دستههای مختلفی به عنوان محافظان سلطان یاد شده است که قدری متعارض به نظر میرسد (مثلاً رجوع کنید به شاو ، ج 1، ص 117، 123، 125)، مانند بستانچیباشی، سگبانها، فرمانده ینیچری، سپاهی اُغلانها و سلاحدارها. لفظ جاندار و «سَرجاندار» در هند نیز به کار رفته و احتمالاً بر همین معنا دلالت داشته است ( رجوع کنید به بَرَنی، حصّة 1، ص 29، 36، 48، 100، 193؛ سرهندی، ص111؛ بابر، ج1، ص472؛ حسنی، ص330).منابع: ابنبیبی، اخبار سلاجقة روم ، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1350 ش؛ ابنتغری بردی، حوادث الدهور فی مدیالایام و الشهور ، چاپ محمد کمالالدین عزالدین، ] بیروت [ 1410/1990؛ محمودبن محمد اصفهانی، دستورالوزراه ، چاپ رضا انزابینژاد، تهران 1364 ش؛ بابر، امپراطور هند ، بابرنامه ، چاپ مانو ایزینینک، کیوتو 1995ـ1996؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان من الفتح العربی الی الغز و المغولی ، نقله عنالروسیة صلاحالدین عثمان هاشم، کویت 1401/1981؛ ضیاءالدین برنی، تاریخ فیروزشاهی ، حصّة 1، چاپ شیخ عبدالرشید، علیگره 1957؛ روبر برونشویگ، تاریخ افریقیة فیالعهدالحفصی ، نقله الی العربیة حمادی ساحلی، بیروت 1988؛ بیهقی؛ عبدالحی حسنی، الهند فی العهد الاسلامی ، چاپ عبدالحی حسنی و ابوالحسن علی حسنی ندوی، حیدرآباد دکن 1392/1972؛ نجده خماش، الادارة فیالعصر الاموی ، دمشق 1400/1980؛ محمدبن علی راوندی، راحة الصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق ، به سعی و تصحیح محمد اقبال، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران 1364 ش؛ یحییبن احمد سرهندی، تاریخ مبارک شاهی ، چاپ محمدهدایت حسین، کلکته 1931؛ محمد پادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363 ش؛ علیاصغر شمیم، فرهنگ شمیم ، تهران 1379 ش؛ صفدی؛ قلقشندی؛ نجمالدین ابوالرجاء قمی، تاریخالوزراء ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1363ش؛ مجملالتواریخ و القصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلالة خاور، 1318 ش؛ محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1364 ش؛ عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه ، تهران 1377 ش؛ احمدبن علی مقریزی، السلوک لمعرفة دولالملوک ، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ همو، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیة ، بولاق 1270، چاپ افست قاهره ] بیتا. [ ؛ عزالدین عمر موسی، الموحدون فیالغرب الاسلامی: تنظیماتهم و نظمهم ، بیروت 1411/ 1991؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار منلطائم الاخبار در تاریخ وزراء ، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1338 ش؛ محمدبن احمد نسوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1365 ش؛ علینقی نصیری، القاب و مواهب دورة سلاطین صفویه ، چاپ یوسف رحیملو، مشهد 1372 ش؛ یعقوبی، تاریخ ؛Arthur Emanuel Christensen, L , Iran sous les Sassanides, Osnabrدck 1971; Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplإment aux dictionnaires arabes , Leiden 1881, repr. Beirut 1981; EIr ¤, s.v. "Am ¦r-e h ¤aras" (by C. E. Bosworth); EI 2 , s.vv. "Kha ¦s ¤s ¤akiyya" (by D. Ayalon), "Dja ¦ndar"; Ann Katharine Swynford Lambton, " The internal structure of the Saljuq empire", in The Cambridge history of Iran , vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968; Stanford J. Shaw, History of the Ottaman empire and modern Turkey , Cambridge 1985.