جامی، احمد رجوع کنید به احمد جامNNNNجامی ، نورالدین عبدالرحمانبن احمد ، شاعر، ادیب و صوفی نامدار قرن نهم. وی در 23 شعبان 817 در خرگِرد، واقع در منطقة جام، به دنیا آمد. از طرف پدر نسبش به محمدبن حسن شیبانی، فقیه معروف حنفی قرن دوم، میرسد. پدرش اهل دشت (شهری در نزدیکی اصفهان) بود که در قرن هشتم به خراسان کوچ کرد و در شهر جام با شهرت دشتی منصب قضا یافت و ماندگار شد (لاری، ص40؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 233ـ234). فخرالدین صفی (ج 1، ص 233) و لاری (ص 39) لقب اصلی جامی را عمادالدین دانسته، هر چند لقب مشهور او را نورالدین ثبت کردهاند. ایام کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام، در کنار پدرش، سپری شد (دولتشاه سمرقندی، ص 483؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 235). در حدود سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید و از آن زمان به جامی شهرت یافت (فخرالدین صفی، ج 1، ص 233؛ حکمت، ص 59). وی در شعر ابتدا دشتی تخلص میکرد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه)، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود (1380 ش، ص 5) علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخالاسلام احمدِ جام * ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به فخرالدین صفی، ج 1، ص 233؛ د. اسلام ، همانجا).جامی در آغاز ورود به هرات در مدرسة بازار خوش و سپس مدرسة نظامیه به آموختن علوم ادبی پرداخت (لاری، ص 11؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 235). ابتدا در حلقة درس متکلم عصر، مولانا جنید اصولی، حاضر شد و با وجود کمی سن، شرح مفتاح العلوم سکاکی و مطوّل تفتازانی را با حواشیآن نزد او خواند. در مجلس درس جاجرمی و خواجه علی سمرقندی نیز دقایقی حاضر میشد و نقد و نظرهای ادبی و کلامی و شبهههای علمی را مطرح میساخت و سپس مجلس درس را ترک میکرد (فخرالدین صفی، ج 1، ص 237). جامی در بارة این ایام گفته است که خواجه علی سمرقندی و دیگر همانندهای او در مطالعه و آگاهی بینظیر بودند اما من در چهل روز به درجة آنان رسیدم ( رجوع کنید به لاری، همانجا؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 235ـ 236). وی سپس، احتمالاً در بیست سالگی، برای فراگیری بیشتر به سمرقند رفت و در درس هیئت قاضیزاده رومی حاضر شد (لاری، ص 11ـ12). در سمرقند در رشتههای علوم اسلامی نظیر تفسیر و حدیث و سیره، و نیز در موسیقی و فن معما تبحر یافت (فخرالدین صفی، ج 1، ص 238؛ آربری، ص 388). او چند سال در آنجا ماند و بعد از 850 به هرات بازگشت (فخرالدین صفی، ج 1، ص 238ـ239).جامی در میانسالی، شاید حدود پنجاه سالگی، با نوة مرادش، سعدالدین کاشغری * ، ازدواج کرد و صاحب چهار پسر شد (همان، ج 1، ص 282ـ283؛ مایل هروی، ص 55). هوش سرشار، حافظة قوی، وارستگی، عزت نفس، استغنا، سادهزیستی، خیرخواهی، ظرافت طبع و بذلهگویی از صفات برجستة جامی بود (جامی، 1367 ش، مقدمة حاکمی، ص 9). وی، بر خلاف صوفیة دیگر، با طبقات گوناگون مردم نشست و برخاست میکرد، هرچند به تنهایی و تنهانشینی نیز بسیار خو کرده بود و حتی از همنشینی با مشایخ خانقاهی اجتناب مینمود. خود او بارها به نظم و نثر به این گرایش اشاره کرده است (برای نمونه رجوع کنید به همو، مثنوی هفتاورنگ ، اورنگ 1: سلسلةالذهب ، ص 75ـ76). گوشهنشینی جامی با کسب دانش همراه بود و پدید آوردن دهها اثر را در پی داشت. تبحر جامی در علوم و فنون گوناگون، سبب کثرت و تنوع آثار منظوم و منثور او شد و باعث گردید که وی معروفترین شاعر قرن نهم و از جامعترین شخصیتهای حیطة ادب و علوم اسلامی این قرن به شمار آید ( رجوع کنید به بابر، ص 112ـ113).جامی خط زیبایی داشت و آثار خود، مانند شواهدالنبوة و سلسلة الذهب و سبحةالابرار ، را استنساخ میکرد. نسخهای از سبحةالابرار به خط خود او در موزة کابل موجود است (افصحزاد، ص 133). همچنین نسخهای کامل از کلیات جامی به خط خود او در مؤسسة زبانهای شرقی سنپترزبورگ (لنینگراد)، موجود است که در مجموعة انتخابی ویکتور روزن معرفی شده است ( د. اسلام ، همانجا).جامی به جدّ حامی هنرمندان، بهویژه جوانان هنرمند، بود و همین امر، اعتبار بسیاری به او بخشید و هنرمندانی را در اطراف وی گرد آورد. برخی از این هنرمندان فقط به سبب حمایت او امکان گذران زندگی یافته بودند ( رجوع کنید به افصحزاد، ص 134ـ135). جامی برای رسیدن به ثروت کوشش نمیکرد و چون از معتقدان وفادار نقشبندیه * بود، گرایشی به تجمل نداشت، لباسی به تن میکرد که آن را پلاس میخواند و گاه ناآشنایان او را از خادم خانه تشخیص نمیدادند. اوسرمایة خود را صرف ساختن مسجد و مدرسه و خانقاه، تأمین رفاه شاگردان، نشر فرهنگ (ریپکا، ص 418؛ مایل هروی، ص 84؛ زرینکوب، ص 288)، کمک به نیازمندان و رفع نیازهای خانقاهها میکرد. شواهد این امور را در نامههای او میتوان دید (جامی، 1376 ش، مقدمة مهاجری، ص 14ـ 15).ظاهراً وضع سلامتی جامی بعد از شصت سالگی چندان خوب نبوده، چون در آثارش (برای نمونه رجوع کنید به مثنوی هفتاورنگ ، اورنگ 5: یوسف و زلیخا ، ص 739ـ740، 745ـ 746) از ضعف و پیری و ناتوانی شکوه کرده است (افصحزاد، ص 136). وی در پی یک بیماری چهار روزه، در 17 یا 18 محرّم 898 درگذشت ( رجوع کنید به فخرالدین صفی، ج 1، ص 282؛ افصحزاد، ص 137ـ 138). سلطانحسین بایقرا، امیرعلیشیرنوائی وامرا و دانشیان و عامة مردم هرات در تشییع جنازه و مجالس سوک او شرکت کردند و وی را نزدیک مزار شیخسعدالدین کاشغری به خاک سپردند (لاری، ص 43؛ مایل هروی، ص 61). امیر علیشیرنوائی بر تربت جامی عمارتی باشکوه بر پا کرداما بعدها شاهاسماعیل اول صفوی (حک : ح 906ـ930)هنگام استیلا بر هرات، مقبرة او را سوزاند. البته فرزند جامی، ضیاءالدین یوسف، و گروهی از ارادتمندان جامی، با آگاهیاز این سوءقصد، جسد او را به جای دیگری منتقل کردندو بعدها آن را به جای خود برگرداندند؛ از اینرو، سنگنبشتة قبر او تازهتر از جای قبر است. مقبرة جامی به «تخت مزار» مشهور است (افصحزاد، ص 138ـ139). بعضی مستشرقان، مرگ جامی را نقطة پایان عصر طلایی ادبیات کلاسیک فارسی دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به آربری، ص 406)، لقب خاتمالشعراء برای جامی هم از همین دیدگاه حکایت میکند.جامی اگر چه در دوران حیات خویش نامی نیک داشت، پس از مرگش از شهرت وی تا اندازهای کاسته شد، شاید به علت تعصب او در عقاید مذهبیاش و نیز روی کار آمدن صفویه که پس از گذشت بیست سال از مرگ جامی، وی را بد اعتقاد دانستند و مورد طعن قرار دادند. معروف است که صفویه هر جا نام «جامی» بوده آن را به «خامی» تبدیل کردهاند (ریپکا، ص 420؛ عروض سیفی و قافیه جامی ، مقدمة فشارکی، ص 8 ـ 9)؛ ازاینرو، در حدود سه ـ چهار قرن آثار جامی در ایران رواج چندانی نیافت و از میان همة آثار او تنها چند اثر از فراموشی در امان ماند (ریپکا، همانجا؛ عروض سیفی و قافیة جامی ، همان مقدمه، ص 9).زمینه و بستر تاریخی. هرات در دوران جامی از چنان آرامش و رفاهی برخوردار بود که مأوای شاعران و هنرمندان شده بود. در این دوره بسیاری از شاهان و شاهزادگان تیموری و رجال درباری و عدة کثیری از زنان شعر میسرودند، اگرچه شعر شکوه قرون گذشته را نداشت، شاعران نامآوری چون خود جامی، قاسم انوار و دیگران پدید آمدند که با وجود شهرت، غالباً مقلد هنر گذشتگان، بهویژه پیرو نظامی و امیرخسرو و متابعان آنها در قرن هفتم و هشتم، بودند ( رجوع کنید به صفا، ج 4، ص 178ـ182؛ براون، ج 3، ص 764).ورود جامی به دربار هرات مقارن حکومت ابوالقاسم بابر * بود. جامی او را مدح و کتاب حِلیة حُلَل را به نام او تألیف کرده است (مایل هروی، ص 18، 39، 86). نفوذ و قدرت جامی در دربار به تدریج بیشتر میشد تا اینکه در 870 ـ877 در مرکز قدرت رسمی و دیوانی عصر قرار گرفت و ضمن حفظ زندگی خانقاهی و ارشاد مریدان، دولتمردان را هم زیرنفوذ آورد و با توصیه به حاکمان و امیران، به حل و فصل مشکلات مردم کمک کرد. نفوذ و تأثیر جامی در دربار تیموریان چنان بود که در هنگام سفر حج و زیارت عتبات، سلطان حسین بایقرا وی را از پرداخت هرگونه مالیات معاف کرد و نامههایی به مراکز قدرت در جهان اسلام فرستاد و تأکید کرد که در همه جا از جامی و همراهانش استقبال کنند و همیشه عدهای را برای بدرقه و محافظت از او همراهش نمایند (سام میرزای صفوی، ص 86؛ مایل هروی، ص 43ـ44). پیوستگی جامی به دربار آنگاه عمیقتر شد که امیر علیشیرنوائی دستِ ارادت به او داد و در زمرة مریدان نقشبندیه در آمد. از این پس مردم جامی را «مخدوم» میخواندند و وزیر هم از او به عنوان «مولانانورا» یاد میکرد ( رجوع کنید به امیرعلیشیر نوائی، ص 23، 34، 41 و جاهای دیگر؛ آذربیگدلی، ج 1، ص 301ـ302؛ مایل هروی، ص 54).تصوف جامی. گرایش جامی به تصوف از سالهای تحصیلش در سمرقند آغاز شد. در این دوره او با تعلیمات نقشبندیه آشنا گردید و پس از بازگشت به هرات، سعدالدین کاشغری را به عنوان مرشد خود برگزید. زمانی که جامی به او دست ارادت داد، نه شهرت سیاسی و اجتماعی داشت نه در حوزة معارف صوفیه فردی توانمند و مسلط شمرده میشد (مایل هروی، ص 222؛ افصحزاد، ص 130). جامی خصوصاً در زمان ابوالقاسم بابر طریقه سلوک را در پیش گرفت (افصحزاد، ص 128ـ 129). پس از مرگ کاشغری، در زمان ابوسعید بهادر، جامی با خواجه عبیداللّهِ احرار * آشنایی و قرابت یافت (مایل هروی، همانجا؛ افصحزاد، ص 130). به نوشتة شاگرد و مریدش، رضیالدین عبدالغفور لاری (ص 23ـ26)، جامی در حدود 68 سالگی (یعنی در 885) به رأی شیخ قدرتمندش، خواجه عبیداللّه احرار، مطالعه و مباحثه را ترک گفت و به تصوف روی آورد. وی مدتی طولانی مرید خواجه احرار بود. مباحثات جامی بیشتر در بارة عقاید نقشبندیه، طرز سیر و سلوک و نیز افکار محییالدین ابنعربی * بوده است و از نظر فکری، بیش از همه تحت تأثیر شخصیت و نگاه خواجه احرار بوده، به طوری که بیشتر آثار جامی حاکی از پیوند عمیق او با عبیداللّه احرار است (جامی، 1370 ش، مقدمة عابدی، ص نه ـ ده).مجموعه آثار جامی نشان میدهد که او روش سلوک در طریقت نقشبندیه را پیوسته تأیید و تبلیغ میکرده و رسالهای هم در بارة سلسله انتساب نقشبندیه نوشته است (مایل هروی، ص230ـ231).جامی، به عنوان یکی از بزرگترین شارحان تصوف، آثار بسیاری در زمینةمعرفی و شرح موضوعات تصوف از خود به جا گذاشته است. ظاهراً او در ابتدای امر، سخنان صوفیان را درست درنمییافت و به همین سبب نذر کرد که اگر اقوال و احوال آنان را درست در یابد و این باب بر او مفتوح گردد، به شرح و بیان مقاصد آنان بپردازد به طوری که مردم هم به سهولت آنها را بفهمند (جامی، 1376 ش، همان مقدمه، ص 18ـ19). شاید نگارش نفحات الانس و شرحهای متعددی که او بر آثار اهل تصوف نوشته است، برخاسته از همین دید باشد. او از باب قدرتی که در شرح معضِلات تصوف و عرفان به نظم و نثر داشت، عرفان ایرانی را که در عهد وی رو به ابتذال میرفت، در پایه و اساسی عالمانه نگاه داشت و از این راه توانست در صف بزرگترین مؤلفان و شاعران صوفی مشرب پارسیگوی جای گیرد (صفا، ج 4، ص 353)، هرچند جامی در این شرحها کمتر خلاقیت و نکتههای نویافته از خود دارد و بیشتر شارح و مفسر آرای دیگران است ( رجوع کنید به شفیعی کدکنی، ص 408ـ409). مثلاً نقدالنصوص جامی در شناخت آرای ابنعربی به عنوان یک اثر درسی بسیار مفید و غنی است و جامی بهترین و برگزیدهترین شرحها را در آن آورده است اما در سراسر آن کتاب کمتر نقد و نظری از خود او دیده میشود ( رجوع کنید بهجامی، 1356 ش، مقدمة چیتیک ، ص چهار ـ شش). جامی همچنین نقش عمدهای در شناساندن مشایخ تصوف به جامعة فارسی زبان داشت، چنان که مأخذ اصلی کتاب نفحاتالانس را که به زبان عربی بود و با نامی دیگر به همت سُلَمی نیشابوری تدوین شده بود، به فارسی ترجمه کرد و سرگذشت بسیاری از مشایخ و عرفا را بدان افزود. در سراسر این کتاب خواننده با راویای مواجه است که هیچگونه نظر انتقادی در باب عرفان ندارد (بخیرنیا، ص 25ـ26).جامی به چند شیخ صوفی علاقة وافر داشت که یکی از آنها ابنعربی بود. جامی وی را عزیز میشمرد و او را «قُدوة عرفان، قطب حق، پیر توحید و آفتاب سپهر کشف و یقین» میخواند و فصوصالحکم و فتوحات مکیة او را همیشه پیش چشم داشت (جامی، 1376 ش، همان مقدمه، ص 24، همو، 1370 ش، همان مقدمه، ص ده ـ یازده؛ مبلّغ، ص ب، ج) و دوبار فصوص الحکم را شرح کرد؛ یک بار خود فصوصالحکم را و دیگر بار خلاصة آن را با نام نقشالفصوص (جامی، 1356 ش، همان مقدمه، ص پنج).جامی در باب تصوف، بیشتر به مسائل تاریخی و توضیح مبانی نظری تصوف پرداخته و در عین حال در توضیح و تفسیر اصول و ارکان تصوف نیز کوتاهی نکرده و تقریباً همة مباحث اصلی تصوف را شرح داده است. رسالة نقدالنصوص گواه آن است که جامی عمیقاً مباحث عرفان را میشناخته است. میتوان گفت زیربنای عقاید صوفیانة جامی، عقیدة وحدت وجود ابنعربی است، با این تفاوت که جامی وحدت وجود را با شریعت منطبق مینماید و اصولاً میان این دو منافاتی نمیبیند و شرط لازم برای درک سخنان پیامبر را در این دو قاعده دنبال میکند: طهارت ظاهر یعنی رعایت صور شرعی و اعراض از خلاف آن؛ طهارت باطن که عبارت است از قطع توجه از ماسویاللّه و خالص کردن دل از غیرحق تعالی (همو، 1376 ش، همان مقدمه، ص 22). جامی به کرامات شیوخ و کارهای خارق عادت صوفیه چندان اعتقادی نداشته و «هیچ کرامت را به از آن نمیدانسته که فقیری را در صحبت دولتمندی تأثر و جذبهای دست دهد و از خود زمانی وارهد» (همانجا).در باب اجرای مراسم و آداب تصوف، جامی گاه سماع میکرده (مثلاً هنگام به نظم کشیدن یوسف وزلیخا ) اما اهل آداب دیگر، مثل چلهنشینی، نبوده است (لاری، ص 7؛ افصحزاد، ص130). جامی هیچ گاه به منزلة پیر طریقت و شیخ شناخته نشد. از خلال آثار نقشبندیه در سدة نهم و دهم برمیآید که اشخاص بسیاری به نیت سلوک خانقاهی نزد جامی میآمدند اما او آنان را نمیپذیرفت و پیوسته میگفت: «تحمل بار شیخی ندارم» ( رجوع کنید به فخرالدین صفی، ج 1، ص 252).شخصیت جامی از لحاظ نقش وی در بسط عرفان نظری در مشرق جهان اسلام شایان تأمل است. تصوف در خراسان بزرگ با مشایخی مثل بایزید و ابوسعید ابوالخیر و بعدها عطار و مولانا، بیشتر مبتنی بر وجد و ذوق بود، حال آنکه با ظهور جامی تصوف مکتبی مبتنی بر بحثهای دقیق نظری و تأملات عالمانه شد، هر چند جامی خود مبدع این بحثها نبود و صرفاً ناقل و شارح افکار مشایخ غرب جهان اسلام، بهویژه محییالدین ابنعربی و صدرالدین قونیوی * ، بود. در واقع، جامی به عرفان و تصوف ایرانی صبغهای کاملاً نظری بخشید و آن را با مباحث پیچیده درآمیخت (مایل هروی، ص 252ـ253؛ شفیعی کدکنی، ص 407ـ409). از خدمات مهم جامی به تصوف، طبقهبندی نسبتاً جامع و دقیق او از بزرگان تصوف است که از سُلَمی شروع میشود و به او ختم میگردد. وی در نفحاتالانس نمونهای ممتاز از این طبقهبندی مشایخ را نشان داده است (برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مجددی، ص 151ـ176).مذهب و اعتقادات. جامی پیرو مذهب اهل سنّت و در فروع فقهی حنفیمذهب بود. تمایل او به سلسلة نقشبندیه هم از خلال همین نگرش توجیهشدنی است (صفا، ج 4، ص 354)؛ هر چند تمایلات و گاه تندرویهای مجعول یا منتسب به او، برخی اعتراضات را بر وی بر انگیخته بود، چنان که در بغداد و حلّه و هرات از او انتقادهایی شد ( رجوع کنید به ریپکا، ص 418؛ براون، ج 3، ص 755ـ756). برخی محققان امروزی بر آناند که او در طرفداری از اهل سنّت متعصب بوده و با دیگر مذاهب اسلامی، به ویژه تشیع، چندان مدارا نکرده است (برای نمونه رجوع کنید به براون، ج 3، ص 756ـ757). این عقیده درست نیست چون جامی در آثار خود نه تنها با خاندان پیامبر اکرم و شیعیان علی علیهالسلام خصومتی نشان نداده بلکه راه و روش خاندان رسول را تأیید کرده است. یکی دو نمونة درخشان آنها در شعر عربیِ «سلامٌ علی آل طه و یس» در منقبت امام هشتم و ترجمة منظوم فارسی قصیدة معروف فرزدق در معرفی امام چهارم در برابر هشامبن عبدالملک، دیده میشود. نهایتاً میتوان گفت که جامی در برخورد با برخی حوادث عصر و دستهبندیهای سیاسی و مذهبی، چنانکه باید، پخته عمل نکرده است ( رجوع کنید بهنظامی باخرزی، مقدمة مایل هروی، ص 13). برخی، سختگیریهای جامی را در باب مذاهب دیگر، بهویژه تشیع، به سبب وابستگی شدید وی به طریقت نقشبندیه و تأیید کامل آن میدانند و از نظر آنها، جامی به این دلیل از بزرگان شیعی در نفحاتالانس نام نبرده که مشایخ طریقت نقشبندیه و بزرگان سیاسی عصر، نظر مساعدی به آنان نداشتهاند و این به اعتقادات مذهبی جامی ارتباطی ندارد ( رجوع کنید به حکمت، نامة محمد قزوینی، ص 395ـ407؛ جامی، 1370 ش، همان مقدمه، ص سیونه ـ چهل؛ براون، ج 3، ص756ـ757).جامی در برخی موضوعات دیدگاه خاصی داشته، از جمله بر آن بوده است که از میان علوم باید ضروریترین را آموخت، و سلامت زندگی در تن سالم و جمعیت خاطر و رزق فراخ و دوست مهربان است ( عروض سیفی و قافیة جامی ، همان مقدمه، ص 9؛ افصحزاد، ص 284، 293). در نظر او مردم به طور کلی به دو دستة خواص و عوام تقسیم میشوند؛ خواص یا تحصیلکردگان همیشه ناسازوارند و لبهایشان پر از افسوس و دلهایشان پر از افسون است. او در یک تقسیمبندی جالبتوجه به روانشناسی طبقات خاص میپردازد و از واعظان و فقیهان و شاعران و مشایخ صوفیه بسیار دقیق انتقاد میکند و نیز عوام و اهل حِرَف را میشناساند و ضعف و نقصهای آنان را مینمایاند ( رجوع کنید به مثنوی هفتاورنگ ، اورنگ1: سلسلةالذهب ، ص 75ـ76، 126ـ129، اورنگ 3: تحفةالاحرار ، ص 437ـ 438؛ نیز رجوع کنید بهافصحزاد، ص 284؛ مایل هروی، ص 91ـ 95، 100). جامی در برخی آثار و اشعارش، به مثابة منتقدی اجتماعی، از بسیاری از نابسامانیهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نیز انتقاد میکند (برای نمونه رجوع کنید به جامی، مثنوی هفتاورنگ ، اورنگ 1: سلسلة الذهب ، ص 126ـ129، اورنگ 3: تحفةالاحرار ، ص 437ـ 438). هر چه از سال 873 ــ که آغاز بیماری جامی است ــ میگذرد، او از ذهنیت انتقادیاش فاصله میگیرد. شاید اعتقاد او در بارة تغییرناپذیری سرشت و سرنوشت انسان، در این امر بیتأثیر نبوده است ( رجوع کنید بهحکمت، ص 137).جامی در بارة زنان و به تبع آن ازدواج، نگاهی بدبینانه داشت و شاید بر همین اساس دوستانش را به تجرد میخواند (مایل هروی، ص 123ـ 125). او از مداحی پرهیز میکرد و همین امر باعث پر رونقتر شدن کار وی شد و امیران را به همنشینی او برانگیخت (ریپکا، ص 418؛ زرینکوب، ص 292). وی پیوسته به گفتن لطایف و فکاهیات میپرداخت چنان که برخی از لطایف او به صورت مَثَل در آمده است ( رجوع کنید بهحکمت، ص 105ـ111؛ مایل هروی، ص 126).اشعار و آثار. جامی تقریباً در همة قالبهای منظوم و منثور ادب فارسی اثر خلق کرده است. گاه به نثر مسجع نوشته گاه به نثر التقاطی و بین بین و حتی ساده. یکی از ویژگیهای کار او در برخی آثار منثورش، تلفیق شعر و نثر است ( رجوع کنید به جامی، 1367 ش، همان مقدمه، ص 14). شعر جامی دارای الفاظ و عبارات محکم است و در سخنش غث و سمینهای معاصران او دیده نمیشود (همان مقدمه، ص 11ـ 12). وی هم به عربی هم به فارسی اثر آفریده اما بیشتر تأملات او در زمینههای ادبی به فارسی است (مایل هروی، ص 132).علت اشتهار جامی در عرصة ادبیات، بیش از هنر شاعری، دانش و مقام او بوده است. مضمون اشعار او همان مضامین اشعار کهن است، به ویژه در قصاید و غزلیات غالباً از انوری، امیرخسرو، سلمان ساوجی و حافظ تقلید کرده است. حتیبه او نسبت «انتحال شعری» نیز داده و شماری از اشعارشرا به نظامی و سعدی و انوری و امیرخسرو و دیگرانمنسوب کردهاند. وی در برخی آثارش نوآوریهایی نیز دارد،مثلاً در خردنامه و سلامان و ابسال ، صرفاً مقلد نظامینیست ( رجوع کنید بهشفیعی کدکنی، ص 408؛ ریپکا، ص420؛ بخیرنیا، ص 11، 13).بیان جامی به لحاظ روشنی و سادگی در مقایسه با آثار مغلق و تصنعی قرن نهم، شایان توجه است. او توانست آثارش را با سلیقه و ذوق زمان خود هماهنگ سازد، هر چند توجه به صناعت ادبی و اصرار در اطناب، شعر او را غالباً ملالآور کرده است. قدرت او در بیان تعالیم و افکار صوفیه و مهارتش در ترجمة مضامین عربی به شعر فارسی و هنر او در گزارشگری نیز شایان توجه است؛ با این حال، او را شاعری قوی و خلاق و نوآور نمیتوان شناخت (ریپکا، ص420؛ بخیرنیا، ص 11؛ عروض سیفی و قافیة جامی ، همان مقدمه، ص 11) و او بیش از شاعر بودن، ناظمی است که داستانهای منثور موجود را به نظم کشیده است (زرینکوب، همانجا).بهطور کلی، آثار جامی را میتوان به پنج گروه عمده تقسیم کرد: 1) آثاری که تا امروز اهمیت علمی خود را حفظ کردهاند، مانند رسالههای او در صرف و نحو عربی و عروض و قافیه و موسیقی؛ 2) آثاری که در تاریخ علم و ادب اهمیت دارند، مانند آثار او در فن معما و لُغَز؛ 3) آثاری که در شرح کتابهای فلسفی، عرفانی، تعلیمی، ذکر احوال بزرگان، توضیح عقاید اسلامی و نظایر آن نوشته شده و هنوز اهمیت و جایگاه خود را از نظر شرح مسائل علمی، بهویژه تبیین دقیق موضوعات تصوف حفظ کردهاند، مانند نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص ، اشعّة اللَّمعات در شرح لَمَعات عراقی و نفحات الانس (این آثار برای آشنایی با سیر تحول موضوعات و مسائل فرهنگی اهمیت بسیار دارند)؛ 4) رسالههایی در بیان نحوة انجام دادن رسوم مذهبی و عرفانی، مانند رسالة شرایط ذکر و رسالة مناسک حج (افصحزاد، ص 191ـ192؛ جامی، 1370 ش، همان مقدمه، ص یازده ـ نوزده)؛ 5) آثار ادبی منظوم و منثور، مانند هفت اورنگ * و بهارستان * .ویلیام چیتیک (جامی، 1356 ش، مقدمه، ص شانزده ـ بیستوهشت) آثار جامی را به گونهای دیگر تقسیم کرده است: ادبیات، علوم نقلی، علوم عقلی. آثار ادبی او مشتمل است بر: 1) دیوان قصاید و غزلیات ( رجوع کنید به ادامة مقاله)؛ 2) هفت اورنگ ، شامل هفت مثنوی؛ 3) رباعیات ؛ 4) رسالة قافیه که در آن افتراق و امتیاز قافیه در شعر تازی و فارسی را تبیین نموده است؛ 5) رسالة عروض که در آن کوشیده است عروض را تا اندازهای ساده و مختصر سازد و ازاینرو از ذکر بحور و اوزانی که در اشعار فارسی کاربرد نداشته صرفنظر کرده است (مایل هروی، ص 149؛ حکمت، ص 183ـ201)؛ 6) رسائل معمایی شامل رسالة کبیر ، رسالة متوسط ، رسالة صغیر ، رسالة منظومة اصغر در معما (حکمت، ص 166ـ 168؛ جامی، 1370 ش، همان مقدمه، ص دوازده، پانزده، هیجده؛ افصحزاد، ص 161ـ166)؛ 7) تصحیف ، در باب جابهجایی حروف در کلمات و تغییرات معنایی آنها پس از این تغییر (افصحزاد، ص 167)؛ 8) بهارستان که به نثر آمیخته به نظم، و در واقع تقلیدی از گلستان سعدی است؛ 9) رسالة شرح رباعیات در شرح 49 رباعی از رباعیات عرفانی خودش؛ 10) رسالة منشآت ؛ 11) الفوائد الضیائیة فی شرح الکافیة ؛ 12) صرف فارسی منظوم و منثور ؛ 13) تجنیس اللغات یا تجنیس الخط (حکمت، ص 212؛ جامی، 1356 ش، همان مقدمه، ص بیست).آثار عرفانی جامی عبارتاند از: 1) نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص در شرح نقش الفصوص ابنعربی؛ 2) لوایح ، که رسالهای است در بیان معارف و معانی عرفان؛ 3) لوامع (نام کامل آن: لوامع انوارالکشف والشهود علی قلوب ارباب الذوق و الجود ) در شرح الفاظ و عبارات و کشف رموز و اشارات قصیدة میمیة خمریة ابنفارض و در بیان حالات ارباب عرفان و اصحاب ذوق (همو، 1370 ش، همان مقدمه، ص دوازده؛ همو، 1356 ش، همان مقدمه، ص بیستوسه)؛ 4) شرح قصیدة تائیة ابنفارض ، که جامی بنا بر اظهار خود، با استفاده از شروح عربی و فارسی آن را به فارسی شرح و در قالب رباعی عرضه کرده است (حکمت، ص 204)؛ 5) رسالة نائیه یا شرح بیتین مثنوی ، به نثر و نظم، در بیان معنای نی و حکایت شکایت وی در مثنوی معنوی (حکمت، همانجا؛ افصحزاد، ص 178)؛ 6) شرح این بیت امیرخسرو دهلوی: «زدریای شهادت چون نهنگ لا برآرد سر/ تیمم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش»؛ 7) سخنان خواجه پارسا یا الحاشیة القدسیّة که شرح سخنان فارسی و عربی خواجهمحمد پارساست؛ 8) اشعَّةُ اللَّمعات ، که شرحِ فارسی لمعات عراقی است (حکمت، ص 177ـ179، 181)؛ 9) رسالة شرایط ذکر در شرح یک رباعی عرفانی به زبان فارسی (افصحزاد، ص 180)؛ 10) رسالة تحقیق مذهب صوفی که به الدرة الفاخرة هم مشهور است و در آن در بارة مذاهب صوفیان، متکلمان و حکیمان بحث شده است (جامی، 1356 ش، همان مقدمه، ص بیستوچهار ـ بیستوپنج)؛ 11) رسالة فی الوجود که رسالهای است کوچک به زبان عربی در شرح معنای فلسفی و عرفانی وجود؛ 12) شرح مفتاح الغیبِ صدرالدین قونیوی؛ 13) رسالة سؤال و جواب هندوستان در پاسخ به برخی سؤالهای علمای هند در مسائل عرفانی (افصحزاد، ص 182)؛ 14) نقدالنصوص فی شرح الفصوص در شرح فصوصالحکم ابنعربی به زبان عربی (حکمت، ص 169)؛ 15) نفحاتالانس مِن حضرات القُدْس ، به فارسی که بین ماههای محرّم و شعبان 883، به خواهش امیرعلیشیر نوائی تألیف شده و در آن شرح زندگی عارفان و اولیا و نیز شاعرانی که در زمرة عارفانبه شمار میآیند آمده است ( رجوع کنید به نفحاتالانس * )؛ 16) مناقب شیخالاسلام خواجه عبداللّه انصاری که آربری انتساب آن را به جامی اثبات و آن را تصحیح و چاپ کرده است.جامی در نجوم، موسیقی، شعرشناسی، زندگینامهنویسی، دبیری و موضوعات دیگر نیز آثاری دارد (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید بهافصحزاد، ص 149، 153؛ مایل هروی، ص130؛ ریپکا، ص 419؛ جامی، 1370 ش، همان مقدمه، ص بیست؛ حکمت، ص 161ـ212). او همچنین مباحث کلامی و حدیثی و قرآنی را از منظر تصوف و عرفان تحلیل کرده و در آن باب نکتههای فراوانی گفته است. از زمرة این آثار است: 1) شواهد النبوة لتقویة یقین اهل الفتوة ، رسالهای در اثبات نبوت پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم و شرح سیرة آن حضرت؛ 2) اعتقادنامه یا عقاید که مثنوی کوتاهی است در باب اصول عقاید اسلامی با مشرب عرفانی، که با بیان وحدت وجود آغاز میشود و با ذکر درجات بهشت تمام میگردد؛ 3) چهل حدیث یا اربعین ، حاوی چهل حدیث از پیامبر اکرم همراه با ترجمة آن؛ 4) رسالة مناسک حج و عمره ، که مشهور به رسالة صغیر حج است و برای صوفیان عصر به زبان فارسی و عربی نوشته شده است؛ 5) رسالة کبیر مناسک حج که در آن بر وفق چهار مذهب اهلسنّت، مناسک حج شرح و تفسیر شده است، اصل رساله امروزه در دست نیست ( رجوع کنید به افصحزاد، ص 191ـ192؛ حکمت، ص182؛ جامی، 1370ش، همان مقدمه، صسیزده)؛ 6) رسالة تهلیلیه در شرح لاالهالااللّه (جامی، 1356 ش، همان مقدمه، ص نوزده).یکی از مهمترین آثار منظوم جامی، دیوان غزلیات وقصاید اوست. وی بیش از پنجاه سال به سرودن شعر غنایی پرداخت و این نوع اشعار خویش را در سه دیوان، البتهنه در زمانی واحد، گرد آورد و آنها را به ترتیب مراحلزندگی خود، فاتحةالشباب (آغاز جوانی)، واسطةالعقد(مهرة میانی گردنبند = جوانی) و خاتمةالحیات (فرجامزندگی) نامید. این نامگذاری، در واقع با خواهش امیرعلیشیر نوائی به پیروی از دیوانهای جداگانة امیرخسرو دهلویصورت گرفته است. دیوان اول، اشعار وی را تا 65 سالگی، دیوان دوم، شعرهای 66 تا 75 سالگی و دیوان سوم،شعرهای سه سال آخر عمرش را در بر دارد (افصحزاد، ص 316ـ 328).در این دیوانها، بر خلاف شیوة متداول روزگار او، اشعار مدحی وجود ندارد (همان، ص 193، 205، 207، 316ـ 318؛ حکمت، ص 207ـ211). غالب این اشعار از عرفانی تکامل یافته خالی است و خواننده با شاعری مُفْلِق یا رندی عالم سوز مواجه نیست. در میان غزلهای او کمتر غزل اجتماعی یا مطلبی که نمودار حقیقت اندیشه و بیان تجربة مستقیم شاعر از جهان و انسان باشد، میتوان یافت (بخیرنیا، ص10).جامی در قصیدهگونههای کوتاهش (بین هشت تا پانزده بیت)، به وصف برخی حوادث عصر، توحید حق، نعت پیامبر و اولیا، مناجات، مباحث عرفانی، حکمت و موعظه پرداخته است. برخی از آنها هم جواب نامه هستند. از جمله قصیدههای اوست: «شرح ضعف پیری و عیب شیب» که به «قصیدة شیبیه» مشهور است، و «رَشْح بال به شرح حال» که در آن جامی به شرح زندگی خود پرداخته است.جامی در قطعهها بیشتر به پند و اندرز پرداخته و در بعضی قطعهها حوادث زندگی را با ظرافت و لطف بیان کرده است. بعضی قطعههای او نیز خصوصیت حسب حالی دارد و تاریخ واقعههای مهم زندگی هنری شاعر را در بر گرفته است (افصحزاد، ص 330).مضمون رباعیات او بیشتر عاشقانه و عارفانه است. بعضی رباعیهای او نیز به پند و اندرز، حسب حال، و شِکوِه و ظرافت اختصاص یافتهاند. انتقادهای اجتماعی و فردی، مذمت یا هجو، وصف حال و علایق باطنی و نظایر آن نیز در رباعیات او دیده میشود (جامی، 1369 ش، مقدمة مدبری، ص 11ـ12؛ افصحزاد، ص 330). دیگر اثر مهم جامی، بهارستان است که آن را به تقلید از گلستان سعدی در هشت روضه نگاشته است ( رجوع کنید بهبهارستان * ).برخی از قالبهای مهم دیگر آثار جامی عبارتاند از:ترکیببند: بیشتر ترکیببندهای جامی به مرثیة پیر روحانیش سعدالدین کاشغری، سوکواری برادر و فرزندخود، ماتم خواجه احرار، توصیف عمارت شاهانة سلطان حسین و کیفیت سفرش هنگام وارد شدن به مدینه اختصاص یافته است.ترجیعبند: این قالب شعری را جامی استادانه سروده و در آن به توصیف معرفت صوفیانه، عشق و عرفان پرداخته است. طرز بیان ترجیعبندها شیوا و پرتأثیر میباشد.مربع: جامی دو مربع دارد که در یکی از آنها حسن معشوق و بیان حال عاشقان را وصف کرده و در دیگری که از دهبند تشکیل شده، به مناجات پرداخته و در آن صنعت ملمع و سجع فراوان به کار برده است.فرد (تکبیت): جامی علاوه بر فردهایی که در معما سروده است، در دیوان سومش هم یک «فرد» دارد (افصحزاد، ص 330ـ331).وی شعری هم در بحر طویل دارد. همچنین دارای دوبیتی و دیگر قالبهای رایج زبان فارسی است (برای توصیف و طبقهبندی آنها رجوع کنید به افصحزاد، ص 193ـ583؛ حکمت، ص118ـ 129، 229ـ 248؛ مایل هروی، ص 192ـ216).برخی آثار و اشعار او به زبانهای دیگر، از جمله ترکی و انگلیسی، ترجمه و اشعار و افکار او تحلیل شده است ( رجوع کنید بهافصحزاد، ص 36ـ37؛ براون، ج 3، ص 766ـ767).منابع: لطفعلیبن آقاخان آذربیگدلی، آتشکدة آذر ، چاپ حسن سادات ناصری، ج 1، تهران 1366 ش؛ آرتورجان آربری، ادبیات کلاسیک فارسی ، ترجمة اسداللّه آزاد، مشهد 1371 ش؛ اعلاخان افصحزاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی ، تهران 1378 ش؛ امیرعلیشیر نوائی، تذکرة مجالس النفائس ، چاپ علیاصغر حکمت، تهران 1363 ش؛ بابر، امپراتور هند، بابرنامه، موسوم به توزک بابری ، ترجمة عبدالرحیم خانخانان، چاپ سنگی بمبئی 1308؛ م. ا. بخیرنیا، سیری در شعر جامی ، تهران 1352 ش؛ ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران ، ج 3: از سعدی تا جامی ، ترجمه و حواشی علیاصغر حکمت، تهران 1357 ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، بهارستان ، چاپ اسماعیل حاکمی، تهران 1367 ش؛ همو، دیوان ، چاپ محمد روشن، تهران 1380 ش؛ همو، رباعیات ، چاپ محمود مدبری، تهران 1369 ش؛ همو، مثنوی سلامان و ابسال ، چاپ زهرا مهاجری، تهران 1376 ش؛ همو، مثنوی هفتاورنگ ، چاپ مرتضی مدرس گیلانی، تهران: کتابفروشی سعدی، ] بیتا. [ ؛ همو، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی، تهران 1370 ش؛ همو، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص ، چاپ ویلیام چیتیک، تهران 1356ش؛ علیاصغر حکمت، جامی: متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمان جامی ، تهران 1363 ش؛ دولتشاه سمرقندی، کتابتذکرةالشعراء ، چاپ ادوارد براون، لیدن 1318/1901؛ یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران ، ترجمة عیسی شهابی، تهران 1370 ش؛ عبدالحسین زرینکوب، با کاروان حُلّه: مجموعة نقد ادبی ، تهران 1370 ش؛ سام میرزای صفوی، تحفة سامی ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1314 ش؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، «ادبیات ایران از روزگار جامی تا به امروز»، در ادبیات ایران از آغاز تا امروز ، نویسندگان: جرج موریسن و دیگران، ترجمة یعقوب آژند، تهران: نشر گستره، 1380 ش؛ ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 4، تهران 1363 ش؛ عروض سیفی و قافیه جامی ، به تصحیح بلوخمان، چاپ محمد فشارکی، تهران 1372 ش؛ علیبن حسین فخرالدین صفی، رشحات عینالحیات ، چاپ علیاصغر معینیان، تهران 1356 ش؛ رضیالدین عبدالغفور لاری، تکملة حواشی نفحاتالانس: شرححال مولانا جامی قدسسره ، چاپ علیاصغر بشیر هروی، ] کابل [ 1343 ش؛ نجیب مایل هروی، جامی ، تهران1377 ش؛ محمداسماعیل مبلّغ، جامی و ابنعربی ، ] کابل [ 1343 ش؛ عبدالواسعبن جمالالدین نظامی باخرزی، مقامات جامی: گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1371 ش؛EI 2 , s.v. "Dja ¦m ¦" (by Cl. Huart [H. Massإ]); Jawid A. Mojaddedi, The biographical tradition in sufism: the t ¤abaqa ¦t genre from al-Sulam ¦to Ja ¦m ¦, Richmond, Engl. 2001.