الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة ، تألیف گیاهشناس و داروشناس نامدار اَندَلُسی، ضیاءالدین ابومحمد عبداللّه مالَقی (منسوب به مالَقَه در اسپانیا) مشهور به ابنبیطار * (وفاتش در دمشق در 646/1248) در بارة داروها و خوراکیهای «مُفْرَد» (= ساده، غیرمرکّب). عنوان الجامع (تقریباً به معنای , دایرة المعارف ، ) را خودِ ابنبیطار به این تألیفِ عظیم داده است ( رجوع کنید به چاپ بولاق، ج 1، ص 3؛ مأخذ ما در مقالة حاضر همین چاپ بَسْ مغلوط مصر است؛ چاپ جدیدتر بیروت 1412/1992، از حیث غلطها و اشتباهات همانند چاپ بولاق است با این تفاوت که ناشر، مقالاتِ آن را پاراگرافبندی کرده و با حروف خوانای جدید و با تفکیک واژهها از یکدیگر به چاپ رسانده است)؛ بقیّة عنوان را ظاهراً نویسندگان سپسین به آن افزودهاند (در بعض منابع عنوان این تألیف به ناروا به صورتِ جامع المفردات یا جامع الادویة نیز آمده است). ابنبیطار این دانشنامه را به درخواست و برای نجمالدین الملک الصالح، فرمانروای ایّوبی مصر و شام (حک : 603ـ615) تدوین کرده است ( رجوع کنید به ج 1، ص 2).به عقیدة بسیاری از حکیمانِ سپسینِ دورة اسلامی و بعض دانشمندان غربی، الجامع مبسوطترین و، بالنسبه، روشمندترین تألیف داروشناسی دورة اسلامی است ــ از ترجمة عربی اِصْطِفَن بن بَسیل (با اصلاحات حُنَین بن اسحاق، سدة سوم) از کتاب الحشائش دیوسکوریدس * (سدة اول میلادی) گرفته تا تألیفات مشابه در قرنهای اخیر. فضیلت ابنبیطار و تألیف او دلایلی چند دارد، که خود مؤلف نیز در پیشگفتارِ خود (ج 1، ص 2ـ3) به بعض آنها اشاره کرده است و ما در اینجا آنها را توضیح و تکمیل میکنیم.الف) گستردگی کمنظیر مطالعات و معلومات مؤلف.1) او در میهن خود، پیش از مسافرتِ مطالعاتی به خاور و استقرار در مصر و شام، نزدِ و همراه گیاهْداروشناسان اندلسی نامداری چون عبداللّه بن صالح، ابنحَجّاج و، بهویژه، ابوالعبّاس نباتی (= گیاهشناس) کارآموزی و شاگردی کرده و به راهنمایی ایشان، به شناخت و گردآوری گیاهان دارویی پرداخته و نتایج را بر بیاض کاغذ یا به لوح ضمیر سپرده بود. آشکارترین گواه بر این، ذکر نامهای اندلسی گیاهان است (چه عربی اندلسی و چه به «عَجَمیّة اندلس» یا «لَطینی»، یعنی به زبان ساکنان اصلی شبهجزیرة ایبری یا، به عبارت دیگر، زبان اسپانیاییِ در حال تحوّل از زبان لاتینی) به عنوان مترادفهای نامهای یونانی نامأنوس گیاهان در ترجمة عربی کتاب دیوسکوریدس و نیز برای موادّ نویافتة نامذکور در این کتاب.ابنبیطار این مطالعه و جُستوجو را پس از گذشت از تنگة جَبَلالطّارق، در طیّ سفر طولانیش در شمال افریقا (الجزایر، مراکش، تونس و جز اینها) و غالباً با پُرسوجو از آگاهان و فضلای محلی، ادامه داد. شاهد بر این جستوجو ذکرِ وصف، خواص و نامهای محلّی (عمدتاً، بَربَری) این (نو)یافتهها در الجامع است. این فعالیت او پس از استقرارش در مصر (قاهره) و شام (دمشق) و با استقبال و ارجشناسی و حمایت فرمانروایان آن دیار، یعنی الملِک الکامل و سپس پسرش الملک الصالحِ مذکور، ادامه یافت، خصوصاً پس از این که وی در 633 در دمشق با دانشپژوه و مُتطَبِّب نسبتاً جوانی که به گیاهداروشناسی نیز سخت شایق بود، یعنی ابن ابی أُصَیبِعَه * (600ـ668) آشنا شد، که شیفتة کمالات معنوی و گستردگی شگرف معلومات گیاهداروشناسی او گشت و به شاگردی و دستیاری او درآمد ( رجوع کنید به ستایش ابن ابیاصیبعه ] ص 601ـ602 [ از اخلاق حمیدة ابنبیطار و از تسلط او بر محتوای کتاب دیوسکوریدس، کتاب احمد غافقی، و بعض کتابهای جالینوس و دیگران). از اشاراتی که ابنبیطار به رویشگاههای فلان یا فلان گیاه کرده چنین برمیآید که وی دامنة جستوجوی خود را از پایگاهش در دمشق فراتر برده و به بخشی از کرانة مدیترانهای آناطولی، به بخشهایی از شمال عربستان و حتی تا بینالنهرین (ابنبیطار، ج 1، مقدمة لوکلر ، ص VIII ) یا به قولی (بِن مراد، ج 1، ص 172ـ173) تا «عراق و ایران» سفر کرد. یکی از عوامل جامعیّت نِسبی الجامع همین گستردگی جغرافیایی مطالعات ابنبیطار است.2) ابنبیطار از بیشتر تألیفات پیشینیان و معاصران خود در داروشناسی و پزشکی بهره برده است، چه مستقیماً و چه به واسطة منقولات دیگران از ایشان ــ از شرقیترین عربی نویسانِ آنان، ابن سینا، گرفته تا غربیترینشان یعنی گیاهداروشناسان اندلس. سهم خود او، چه به صورت نوآوری چه به صورت نقد مطالب دیگران، چنان که خواهیم دید، اندک نیست. به شمارش تقریبی لوکلر (ج 2، ص 231)، الجامع حاوی منقولاتی از ] بیش از [ «150 مؤلف» یا مأخذ است. نویسندة حاضر نمیداند آیا این عدد شامل کتابهایی نیز میشود یا نه که ابنبیطار مؤلفان آنها را نمیشناخته یا به سببی تعیین نکرده است ــ آثاری چون ] کتاب [ التَجرِبَتَین (163 نقل؛ مثلاً، ج 1، ص 25، ج 2، ص 52، ج 4، ص 37)، کتاب الطلسمات (یک منقول، مقالة «جُوز جَندم»، ج 1، ص 178)، و الطبّ القدیم (؟ ج 2، ص 66، ج 3، ص 26 و ج 4، ص 169؛ استخراجها و ضبطها از محمّدیفر؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله در بارة ناروشمندیهای ابنبیطار). یکی از مزایای الجامع این است که ابنبیطار بدینسان قطعات یا مطالبی را که سپس کُلّاً یا جُزئاً از دست رفته برای ما حفظ کرده است.شمارة مآخذ یونانی و غیریونانی در الجامع چنین است (به شمارش تقریبی لوکلر، ج 2، ص 229، 231): در حدود نیمی از محتویات الجامع منقول از یونانیان است، و در صدرِ اینان، دیوسکوریدس و جالینوس * ] بهویژه، شاید کتابالادویة المفردة او؛ در بارة این کتاب رجوع کنید به ابنابیاصیبعه، ص 141 [ که ابنبیطار تقریباً همة مطالب مربوطه را عیناً از ترجمة عربی آثار آنها نقل کرده است. از میانِ دیگر حکیمان یونانی: ارسطو، روفوس و، پائولوس آیگینائی (بُولُس اجانیطی) ، هریک در حدود سی بار. در مورد عربینویسان (غیریونانی) شمار تقریبی منقولات از ایشان چنین است: محمدِ زکریای رازی ] الکتاب الحاویِ او [ ، در حدود چهار صد بار؛ ابنسینا (بهویژه از «کتابِ» دوّمِ القانون و کتاب الادویة القلبیّة او) بیش از سیصد بار؛ شریف ادریسی، در حدود دویست بار؛ احمد غافقی، بیش از دویستبار؛ ابن باجَه، اسحاق بن عمران، و ابنماسویه، هریک در حدود 160 بار؛ ابن ماسَّه و ابوحنیفة دینوَری، هر یک، در حدود 130 بار؛ مسیح بن حَکَم و ابوالعباس نباتی، هریک در حدود صد بار.در اینجا توضیحی در مقایسة کار ابنبیطار و احمد غافقی لازم است. به گواهی ابن ابیاصیبعه (ص 601)، کتاب مفردات الادویة غافقی یکی از چند کتاب «جلیلی» بود (البته بهجز تألیف دیوسکوریدس و کتاب مذکور جالینوس) که او و ابنبیطار در گردشها و مطالعات گیاهداروشناسی خود در شام با خود میداشتند و ابنبیطار آگاهی کامل از محتوای این کتاب هموطنِ خود نیز داشت. بدبختانه از تألیف غافقی جز نیمی به دست نیامده است (مقالات حروف الف تا کاف به الفبای ابجدی؛ نسخة مصوّر رنگینِ محفوظ در کتابخانة اوسلر دانشگاه مَکگیل ، شهر مونترآل ] کانادا [ ، ش 7508؛ استفادة نویسندة حاضر از فتوکپی سیاه و سفید آن نسخه بوده است). ابنبیطار، گرچه در پیشگفتار الجامع ارجشناسی مخصوصی از غافقی و کار او ننموده ولی در متن هر جا که چیزی از او نقل کرده صادقانه این مأخذ خود را تصریح کرده است. دانشمند نامدار آلمانیِ مُقیم قاهره، ماکس مایرهوف (1847ـ1945) در مقدمة خود بر شرح أسماء العُقّارِ ابن میمون * قُرطُبی که به فرانسوی ترجمه و شرح کرده ، (ص XXXI-XXX, XI )، با تأکید بر این که ابنبیطار «همة محتوای کتاب غافقی» را در الجامع گنجانیده است، خواسته است نامستقیم ابنبیطار را به استراق متهم و فضل تقدم را در این زمینه در دورة اسلامی از آنِ غافقی و استاد ابنبیطار، ابوالعباس نباتیِ مذکور، بنمایاند و بدینسان از ارزش الجامع بکاهد. به گمان نویسندة حاضر، گرچه رأی مایرهوف اساساً درست است، اما الجامع مزایایی دارد که آن را از کار غافقی ممتاز میکند، از جمله: 1) گستردگیِ بیشتر دامنة جغرافیایی پژوهشهای ابنبیطار. 2) شمار بیشتر مآخذ ابنبیطار. 3) غافقی مواد خود را فقط بهحسب حرف اول نامهای مفردات عرضه کرده، اما ابنبیطار آنها را به حسب حروف اول و دوم (و این خود تسهیل بزرگی برای یافتن مطالبِ منظور است). 4) غافقی مُرادفهای نامهای مواد (اندلسی، بربری و جز اینها) را در بخش جداگانهای پس از هر حرف گرد آورده است (غالباً با توضیحاتی کوتاه) اما ابنبیطار این مُرادفها را در جای الفبایی آنها در متن آورده و وصف کامل را به مدخل اصلی ارجاع کرده است ــ شیوهای که وقت خواننده را ضایع نمیکند (مثلاً رجوع کنید به«دود الصَبّاغین» در غافقی، گ ] 278 [ و در ردیف الفبایی آن در الجامع ). 5) درست است که بنای ابنبیطار (مانند کار داروشناسی بیشترِ حکیمان دورة اسلامی، مثلاً کتاب خود غافقی و بخش مفردات الحاوی رازی و القانون ابنسینا) بر «تألیف» (= گردآوری و تنسیق نوشتههای دیگران) است، اما الجامع تألیفی است هوشمندانه، منتقدانه و نسبتاً روشمند ( رجوع کنید به«کتاب» دوم القانون ، که ابنسینا وسواسی برای ذکر مآخذ خود نمینماید). همچنان که ابن ابیاصیبعه حکایت میکند (ص 601) ابنبیطار نه فقط درستی و نادرستی مطالب «کتاب دیوسکوریدس را از رویِ «متن یونانی آن» وارسی و تحقیق میکرد بلکه در نقل نوشتههای متأخّران «موارد و مواضع غلط و اشتباه ایشان» را هم ذکر میکرد (در متن چاپی موجود، تحتِ عنوان «المؤلف»، «اَقول» ] «من میگویم» [ و «لی» ] «از من است» [ ؛ مثلاً رجوع کنید به به مقالههای «آاطریلال»، «آاکثار» و «جُمَّیز»). 6) از اینها گذشته، شمار نوآوریها، انتقادها و توضیحات سودمند خودِ ابنبیطار اندک نیست: در حدود 305 مورد و شمار مواد جدید، 93 تا.ب) وفور مُرادفها. چنانکه اشاره کردیم، یکی از مزایای الجامع ذکر نامهای مرادف بسیاری از مواد دارویی (بهویژه گیاهی) است، نه فقط به زبانهای , کلاسیک ، داروشناسی دورة اسلامی (یعنی عربی، یونانی معرّب و سُریانی) بلکه به زبانها و گویشهای اندلس، شمال افریقا (بَربَری)، خاور نزدیک و میانه (مصر، شام و جز آن) و حتی به فارسی و (در مورد مواد وارداتی از هند یا جنوبشرقی آسیا) به هندی. ابنبیطار این مرادفها را یا در آغاز مدخلهای اصلی آورده است و یا جداگانه به صورت مدخلهای ارجاعی/ ترادفی که گاهی با اندک توضیحی همراهاند. شمار این نامهای مرادف بیش از 931 است. ذکر این مرادفها برای داروگران و عطاران و گیاهشناسان مختلف اللسان جهاناسلام آن روزگار و پس از آن، کمک بزرگی بود. اینک یکی دو نمونه از مدخلهای ارجاعی/ ترادفی: «اَقتالوقی ] کذا؛ = اَقَنْتا لوقی ) معرّبِ acantha leukإ یونانی [ : معنای آن به یونانی , خارِ سفید ، است و آن باذاورد ] = بادآورد فارسی [ است که ذکر آن در حرف باء خواهد آمد»؛ «اَنب: بهنوشتة ابوحنیفه ] دینوری [ بادنجان است و ما این را در حرف باء ذکر خواهیم کرد».نکتة جالب توجه در بارة این مرادفها که شمار آنها (به گزارش بِنمراد) بالغ بر 082 ، 1 میشود، این که، گرچه ترجمة نوشتههای مؤلفان یونانی منبع عمدة پزشکیـ داروشناسی دانشمندان دورة اسلامی بوده است، شمار عناصر واژگانی فارسیالاصل، 454 تا، بیش از عناصر یونانی، 428 تا، در الجامع است، یعنی بهترتیب 96ر41% و 56ر39% کلِ مذکور (ارقام و آمارگیری از بِن مراد، ج 1، ص 179، 207). البته ابنبیطار این عناصر فارسی را (همچون دیگر واژههای غیرعربی) بهصورت معرّبِ کمابیش بد و نادرستی ضبط کرده است (و این تعریبها در نتیجة نادانی ناسخان غالباً مَمسوختر گشته است). به هر حال، از این تعریبها و تعبیرها چنین برمیآید که دانش ابنبیطار از واژگان فارسی (در مقایسه با حَذاقت او در یونانی؛ رجوع کنید به ابنابیاصیبعه، ص 601) بسیار سطحی و محدود بوده است ــ برخلاف نظر رنه باسه (ص 53) که ابنبیطار فارسی و بربری را هم خوب میدانست. این گمانِ باسه ظاهراً فقط ناشی از این است که «معانی لفظی دقیقی درمواردی عدید برای نامها و یا مترادفهای فارسی ذکر کرده است»، مثلاً: « فیلجوش ) ] پیل/فیل گوش [ = آذان الفیل ، کاو زُبان ) ] گاو زبان [ = لسان الثَور ، سِبِستان ) ] سَگْپستان [ = أطْباء الکَلبَة ، فنجلکشت / بنجنکشت ) ] پَنجانگُشت [ = ذو خَمسة أصابع ...». معذلک، مثالهای بسیار دیگری نشان میدهد که ذکر معانی لفظی واژههای فارسی در الجامع معمولاً محدود به نامهای مرکّبی است که ترکیب آنها برای ابنبیطار یا راویان کمابیش , شفّاف ، (آشکار) و روشن بوده است. نامهای فارسی بسیاری، چه بسیط چه مرکّب، برای مواد گوناگون در الجامع هست که مؤلف از اصل فارسی و یا معنای لفظی آنها ناآگاه مانده است، مثلاً: آذریون ( ) آذرگون )، اِسْفیداج / اسفیذاج ( ) اسپیدآب = سفیدآب )، برنجاسف / بلنجاسف ( ) بِرِنجِ اَسب / اَسپ )، بَرسیاوُشان / بَرشاوُشان ( ) پَرِسیاوشان )، سَوْسَن الاَزاد ( ) سُوسنِ آزاد )، اُسْرُب ، تَدرُج ، زَیبَق ، قَبجْ ، بهترتیب معرّبِ سُرب ، تَذَرو، جیوه و کَبْک فارسی. در مواردی دیگر، معانی لفظی واژههای فارسی جُزئاً یا تماماً نادرست است، مثلاً مَیْبُختَج = « مَطبوخ العِنَب » (در فارسی، مَیْپُخته )، ماهوبذانَه = «القائم بِذاتِه»! ( ) ماهو ] ب [ دانه )، دیودار = «شَجَرالجِنّ»! ( ) فارسی دیودار ) سنسکریت ¦ru ¦deva - da ، لفظاً «درختِ خدا/ الاهی»)، جَمِسْفَرَم = «ریحان سُلیمان» ( ) جَم اسپَرَم / اسپَرغَم ، لفظاً «گیاه خوشبویِ جَم» ] = جمشید [ ؛ در بارة عناصر فارسی در الجامع ، نیز رجوع کنید به د. ایرانیکا ، مقالة r" ¦a ¤l-Bayt A "Ebn ).ج) ذکر ناروشمندی ابنبیطار در بعض موارد. نگارنده کاملاً باور دارد که نمیبایست و نمیتوان با معیارهای گوناگون امروزین در بارة سبک و روش و محتوای نوشتههای علمی پیشینیان داوری و انتقاد کرد؛ معذلک، چون چاپی مُنقَّح از الجامع لازم است و در آینده محتملاً کسانی به این کارِ گران خواهند پرداخت، در اینجا شماری از موارد ناروشمندی در الجامع را که سبب ضَیاع وقت و بسا سَردَرگُمی و اشتباه خوانندگان میشود، ذکر میکنیم.(1) ذکر مؤلفی واحد با عنوانهای مختلف، مثلاً: حُنَین بن اسحاق (مثلاً، ج 1، ص 18)، ابناسحاق (مثلاً، ج 4، ص 89؛ نیز رجوع کنید به «کُنّاش ابناسحاق»، ج 4، ص 65). گاهی تصریح نام مؤلف و گاهی اکتفاء به عنوان کتاب او، مثلاً: ابنجَزْلَه (مثلاً، ج 2، ص40)/ « المِنهاج » ] کذا؛ = منهاج البیان [ (مثلاً، ج 1، ص 7). (2) ذکر عنوان مأخذ بیذکر مؤلف آن، که بهجز در موارد معروف (مثلاً، القانون ] ابنسینا [ و الحاوی ] محمدبن زکریای رازی [ )، خوانندة امروزی باید به دشواری مؤلف آن را در مراجع دیگر جستوجو کند، مثلاً: کتاب التکمیل (مثلاً، ج 3، ص 36، 40؛ مؤلف آن البالِسی، رجوع کنید به ابنابیاصیبعه، ص 545)؛ کتاب الیاقوتة (ج 3، ص 143؛ مؤلف آن، ابوعُمَر محمد بن عبداللّه معروف به «الزّاهد»، رجوع کنید به تعلیقات یوسف الهادی در الجَماهر ابوریحان بیرونی، ص 194)؛ ] کتاب [ التَجرِبَتَین ( ? 163 بار، مثلاً، ج 1، ص 92، ج 2، ص 60)؛ کتاب الطلسمات (ج 1، ص 178)؛ الطبّ القدیم ( ? چهار بار، مثلاً ج 2، ص 66، ج 4، ص 169). (3) ذکر کتابهایی که چند تن در بارة موضوع واحدی نگاشتهاند، بیذکر مؤلف آنها، مثلاً الفِلاحة (کذا؛ مثلاً ج 3، ص 5، ج 4، ص 9) که معلوم نیست منظور کتاب الفلاحة الرومیّة یا کتاب الفلاحة الفارسیّة یا کتاب دیگری است در زمینة کشاورزی. (4) ابهام در بسیاری از موارد که ابنبیطار مأخذ خود را به صورتِ «بَعضُهُم» (= «دیگری ] گفته است [ ») یا «بهزعم بعض دانشمندان ما» ذکر کرده است. (5) نقل از مؤلفان ناشناس یا کمشناخته شدة بسیار، که شاید نزد خودِ او شناخته شده بودند اما اکنون تعیین هویت آنان شاید ناممکن باشد. نامهایی هندینما از این گونه است، که نگارنده نتوانست به مدد مراجع موجود در دسترس خود (مثلاً، ابنابیاصیبعه، سزگین ، ج 3، و ) تاریخ پزشکی در هند ( اطلاعی در بارة آنان بیابد: اطرا الهندی (ج 4، ص 98)، اَطهورسُفُس/ اطهورسیفس/ اطهورسقس (؟) که ظاهراً کتابی در بارة «خواصّ» (= خواص عجیب و نامتعارف بعض مواد) داشته است (مانند کتاب الخواصّ ابن زُهْر؛ سه بار: ج 1، ص 65، ج 2، ص 35، ج 3، ص 28)، سندهشار الهندی/ سندهسار (؟ نُه نقل قول، مثلاً ج 1، ص 18، ج 4، ص 126)، العُلهمان/ القلهمان (؟ هفت نقل قول، مثلاً ج 1، ص 101، ج 4، ص 169)، مهراریس (؟ شش بار، مثلاً ج 2، ص 69، ج 3، ص 64؛ او هم کتابی در خواصّ، داشته است، مثلاً رجوع کنید به ج 1، ص 47)، و مساوس/ مشاوس (؟ ج 4، ص 59). محتملاً همة یا بیشتر این منقولات از نویسندگان هندی مأخوذ از الحاوی رازی است.د) وارسی ادعای ابنبیطار. دیوسکوریدس (سدةاول میلادی)، یکی از مُقتدایان ابنبیطار، در مقدمة خودبر « کتاب الحشائش » (ترجمة قدیم انگلیسی ، ص 1ـ4)به معایب و نقایص کار همروزگاران خود در داروشناسیاشاره کرده و مدعی است که کوشیده تا تألیفِ خودش ازآن عیبها و نقیصهها خالی باشد. انتقاد عمدة او این استکه آنان مواد دارویی را با تجربه و آزمایش شخصی وصف نکردهاند، از کارگری (= مؤثّریّت) قوای مواد دارویی سَرسَری گذشتهاند و با استماع و ضبط روایات و اکاذیبِ اشخاصدچار اشتباهات و تناقضهای بسیار شدهاند. اما میدانیمکه تألیف «الافْضَل دیسقوریدوس» (به قول ابنبیطار) خالیاز خرافات و همواره مبتنی بر مشاهده و تجربه و آزمایش شخصی نیست!به هر تقدیر، ابنبیطار، ظاهراً به تَبَع دیوسکوریدس، در پیشگفتار خود (ج 1، ص 2ـ3) ادعا میکند که چیزی از نوشتههای پیشینیان و مُحدَثان (= متأخّران) نقل نکرده مگر این که درستی آن را با مشاهده، «نَظَر» و تجربة شخصِ خود وارسی و تحقیق کرده باشد و در مورد «قُوا و کیفیّات» موادّ دارویی و خوراکی، آنچه را که مخالف «مشاهدة حسّ، صواب و تحقیق» بوده بهکنار گذاشته است و در این کار نقد و انتقاد، از قدیمیها به خاطر سَبَقشان و از متأخران فقط به دلیل اعتماد دیگران به راستگویی ایشان، خطاپوشی نکرده است.این ادعای ابنبیطار اغراقآمیز و ناصواب است، مثلاً در مورد چیزهایی (جانورانی یا کانیهایی) که در دسترس او نبوده، و بهویژه در مورد «خواصّ» (به معنای مذکور در پیش، یعنی خواص جادویی، خُرافی و علماً توجیهناپذیر و نامجرّب) بسیاری از موادی که از ابن زُهر و مهراریس و شاید دیگران نقل کرده است، خصوصاً که وارسی و استعمال بعض مواد بسی کراهت دارد و سخت دشوار است، مثلاً: اکتحالِ زِبْل (= غایط) تمساح لکّههای سفید ] روی قَرنیّة [ چشم را زایل میکند (به نقل از ابن زُهر)؛ بستن قلبِ حُباری' (= هوبَره) در تکّهای پارچه بر شخصِ بسیارْخواب مانع از خوابیدن او میشود (به نقل از شریفِ اِدریسی)؛ اگر صداق (= عقدنامة ازدواج) را بر پوست گوسفندی بنویسند که ذِئب (= گرگ) او را دریده باشد، هرگز وِفاقی میان زن و شوهر نخواهد بود (به نقل از جاحظ)؛ خوردن گوشت موش سبب فراموشی مفرط میشود و گذاشتن آن بر تیغها و خردة چوبها ] که داخل پوست شده [ اینها را بیرون میآورد (به نقل از «دیگری»، مقالة «فأر»)؛ بَول و خصوصاً بول آدمی که چندی در آوندی مِسین مانده و غلیظ شده باشد برای ازالة «بیاض» و جَرَب چشم سودمند است (به نقل از ابنسینا؛ ج 1، ص 129)؛ خاکستر خفّاش بینایی/ دید را تیز میکند (به نقل از «دیگری»)؛ چکانیدن جِرم بِنْت وَرْدان (= سوسکهای حمّام)، ساییده یا پخته با روغن زیتون، در گوش گوشْدردرا آرام میکند (به نقل از دیوسکوریدس)؛ خوردنِ جگر برشتة حِمار (= خر) به ناشتا برای مصروعان نیک است (به نقل از همو، ج 2، ص 35).منابع: ابن ابیاصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپنزار رضا، بیروت ] 1965 [ ؛ ابنبیطار، الجامع لمفردات الادویةو الاغذیة ، بولاق 1291، چاپ افست بغداد ] بیتا. [ ؛ ابوریحانبیرونی، الجماهر فی الجواهر ، چاپ یوسفالهادی، تهران 1374 ش؛ ابراهیمبن مراد، المصطلح الاعجمی فی کتب الطّب و الصیدلة العربیة ، بیروت 1985؛ احمدبن محمد غافقی، کتاب فی الادویة المفردة ، نسخة خطی نیمة اول کتاب، کتابخانة اوسلر، دانشگاه مکگیل، ش 7508؛Renإ Basset, "Les noms berbةres des plantes dans le Traitإ des simples d , Ebn el-Beفtha ¦r", Giornale della Societب Asiatica Italiana , [Florence], 12 (1899), 53-66; Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , tr. John Goodyer, 1655, ed. Robert T. Gunther, Oxford 1934; EIr ., s.v. "Ebn A l-Bayt ¤a ¦r" (by Hu ¦s §ang A ـ lam); Ibn Bayt ¤a ¦r, Traitإ des simples , tr. Lucien Leclerc, Paris 1877-1883, repr. Paris [n.d.]; Lucien Leclerc, Histoire de la mإdecine arabe , Paris 1876; Maفmonide, S §arh ¤asma ¦ al- ـ uqqa ¦r شرح أسماء العّار ( L , explication des noms de drogues ), un glossaire de matةre mإdicale..., tr. & ed. Max Meyerhof, Cairo 1940.