ثور(2) ، از قدیمترین و معروفترین و شاید نخستین صورتهای فلکی و دومین برج از برجهای دوازدهگانة منطقةالبروج.واژة عربی ثور بهمعنای گاو (مکنزی ، ص 35)، از ریشة سریانی تَوَرا ) ¦(Tawara و ریشة آرامی تورا ) ¦(Tora گرفته شده است. در زبان لاتین، صورت فلکی ثور را Taurus مینامند که به واژة عربی آن نزدیک است (مشکور، ج 1، ص 122ـ 123). به نظر میرسد که نامهای یونانی صورتهای فلکی منطقةالبروج از نامهای کهنتر تمدن بینالنهرین اخذ شده باشند؛ برای مثال « گو ـ آن ـ نا » به معنای گاو آسمان، معادلثور است (واندر واردن ، ص 411). نقش گاو از دورة دیرینه سنگی (ده تا سی هزار سال پیش) بر دیوارة غارها به جا مانده، اما از اواخر دورة نوسنگی ستارگان صورت فلکی ثور پیوسته با شکل گاو مرتبط شده است (برنم ، ج 3، ص 1816). درتمدن آشور نام دومین ماه «گاو هدایتگر» بوده است (آلن ، ص 382). در مُهرهای بابلی، عبارت «گاو روشنایی» یا «گاو آسمانی» دیده میشود (برنم، همانجا). تمثالهای گاو نر میترایی بر جواهرات، در چهار یا پنج قرن پیش از میلاد، نیز حاکی از اهمیت دینی و نجومی ثور (گاو) در تمدن باستانی ایرانی ـ بابلی است (آلن، همانجا).در سنگ برجستههای تخت جمشید، تصویری از نبرد شیر و گاو دیده میشود. امروزه، بسیاری از پژوهشگران عقیده دارند که این نماد دو صورت فلکی اسد و ثور است. در آغاز هزارة چهارم پیش از میلاد، نقطة اعتدال بهاری در صورت فلکی ثور بود و در اواخر بهمن، هنگام غروبِ ثور به دنبال غروب خورشید، صورت فلکی اسد تقریباً در اوج مکانش در آسمان قرار داشت. احتمالاً نماد اسطورهای مذکور نیز بیانگر قدرت شیر در حمله به گاو (در حال فرار به زیر افق غربی) بوده است. پس از آن، حدود چهل روز صورت فلکی ثور، تحتالشعاع نور خورشید قرار میگرفت و تقریباً هنگام آغاز بهار در آسمان صبحگاهی دوباره پدیدار میشد. به نظر میرسد که در 500 ق م (زمان داریوش اول هخامنشی)، پدیدارشدن صبحگاهی ثور حاکی از آغاز شدن فصل بهار بوده، البته این پدیدار شدن با یک هفته تأخیر از زمان واقعی آغاز فصل بهار بوده است (هارتنر ، ص 737ـ 738).در افسانههای یونانی آمده است که زئوس برای فریفتن اروپ ، دختر آژنور و تلفاسا ، خود را به شکل گاو سفیدی با شاخهایی هلال مانند در آورد. برای اروپ پس از مرگ احترام خدایی قائل شدند و گاوی که زئوس به هیئت آن در آمده بود، در آسمان به شکل یکی از صورتهای فلکی منطقةالبروج در آمد (گریمال ، ذیل "Europe" ).در اسطورهای دیگر، ثور گاوی دریایی بود که هرکول بر آن غلبه کرد. تصویر گاو بر بسیاری از سکههای قدیمی یونان دیده میشود (برنم، ج 3، ص 1813) که با این اسطورهها ارتباط نزدیکی دارد. البته در اسطورههای مربوط به صورت فلکی ثور بیشتر خوشة پروین * و قِلاص/ قلایِص یا هیادها (همگی از دختران اطلس، از خدایان یونانی) موردتوجه بودهاند (آلن، ص380).عموماً، در نقشههای نجومیِ قدیم و جدید، فقط سرِ گاو با شاخهایش نمایش داده میشود ( رجوع کنید به صوفی، ص 200ـ 201؛ برنم، ج 3، ص 1817؛ نیز رجوع کنید به شکل 1و2). در التفهیم نیز ثور بهصورت نیمة پیشین گاو وصف شده است (ابوریحان بیرونی، ص90). بر اساس اسطورههای یونانی، غیر از شاخها بقیة بدن ثور (در حال شنا با اروپ) در زیر آب دریا قرار دارد (برنم، همانجا). شاید منشأ نماد که امروزه برای صورت فلکی ثور بهکار میرود، همان تصویر سر گاو باشد که در اسطورههای گوناگون موردتوجه است. البته این احتمال نیز مطرح است که این نماد ترکیبی از هلال ماه و ثور باشد.بنا بر برخی نظریهها، ثور بر هلال ماه دلالت میکرده است، ازاینرو آن را بهصورت نیمه نمایش دادهاند. این موضوع در کتیبههای بابلی، به جا مانده از 2150 ق م، دیده میشود (آلن، ص 382).نورانیترین ستارة ثور، دَبَران، ستارهای سرخرنگ است که چشمگاو (عینالثور) محسوب میشود. خوشة ستارهای V شکلِ قِلاص، به همراه دبران سر گاو و شاخها را تشکیل میدهند (صوفی، همانجا).در اوستا، نام چهار ستاره آمده که سپاهبدان آسمان بهشمار میآمدند (ج 1، ص 327، توضیحات پورداود). یکی از آنها، سَتویس (از واژة اوستایی sa ¦satavae ) نام دارد که بهگمان بارتولومه همان دبران است (همانجا). بنا به روایتی دیگر، دبران یکی از چهار ستارة سلطنتی در ایران باستان (حدود پنج هزار سال پیش) بوده است. سه ستارة دیگر، قلبالاسد، قلبالعقرب و فمالحوت بودهاند (آلن، ص 385؛ برنم، ج 3، ص 1807). دبران را از آن جهت به این نام خواندهاند که از پس پروین (ثریا) طلوع میکند و دَبور به معنای «از پس آمدن» است (صوفی، ص 196؛ ابوریحان بیرونی، 1923، ص 342). در اواخر قرن چهارم/ دهم نام دبران بهصورت Aldebaran به زبانهای لاتینی راه یافت و امروزه با این نام یا « ـ ثور» شناخته میشود (کونیچ و اسمارت ، ص 54). نامهای دیگر دبران، تابع النجم، تالیالنجم (زیرا پیرو پروین در طلوع و غروب است)، حادیالنجم، مِجْدَح/ مُجْدَح، فَنیق (شتر نر خیلی بزرگ) است (صوفی، همانجا؛ ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 104، 108؛ همو، 1923، ص 342؛ شهمردانبن ابیالخیر، ص 452). دبران، بعد از پروین، چهارمین منزل از منازل بیست و هشتگانة ماه بود (ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 108). یکی از ستارگانی که در رصدخانة مراغه، برای بررسی تقدیم اعتدالین * رصد میشد دبران بود (گنابادی، باب چهارم). ستارههای کمنور کنار دبران را قلاص (به معنای شتران مادة جوان) مینامیدند. این نامگذاری به دلیل درخشندگی دبران و کمنوری این ستارهها (نسبت به دبران) بوده است (صوفی، ص 197؛ ترجمة فارسی، ص 145). در ادبیات فارسی، صورت فلکی ثور با نامهای گاو، گاوِ گردون، گاوِ آسمان آمده است (برای نمونه رجوع کنید به جمالالدین اصفهانی، ص113؛ خاقانی، ص 192). در شعر فارسی ستارة دبران به علت درخشندگیش نشانة تجمل و فروغ و زیبایی بوده است (برای نمونه رجوع کنید به انوری، ج 1، ص 10).از نظر احکام نجوم، طبیعت برج ثور، خاکی (ارضی)، ماده، سرد و خشک، شبی (لَیْلی) و ثابت است (قمی، ص 39، 149؛ ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 317؛ مسعودی مروزی، ص 33). ثور را خانة زهره و فَرَح آن و وبال مریخدر نظر میگرفتند (آملی، ج 3، ص 299). اولِ برج دلیلقوّت و آخر آن دلیل ضعف بود (مسعودی مروزی، همانجا؛ در بارة دلالتهای ثور رجوع کنید به قمی، ص 41ـ42؛ مسعودی مروزی، ص 33ـ34؛ نیز رجوع کنید به آملی، همانجا). شرف قمر در ثور و قوّتش در سومین درجة این برج است (قمی، ص 63؛ آملی، همانجا). ستارة دبران نیز از نظر احکام نجوم اهمیت داشته و درزمرة 36 ستارهای ذکر شده است که دارای طبع و مزاجاند( رجوع کنید بهمسعودی مروزی، ص 65). ستارة قلبالعقرب را قریب/ رقیب/ قرین دبران در نظر میگرفتند (زیرا هنگام تشریق *دبران، قلبالعقرب ( منزل هجدهم ماه ) غروب میکرد) و هر دو را نحس میدانستند (ابنقُتَیبَه، ص 38؛ نیز رجوع کنید بهابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 114). بهقول قمی (منجم قرن چهارم؛ ص 236) و کوشیار (منجم قرن چهارم و پنجم)، دبران مزاج مریخ و به قول ابوسعید احمدبن محمد سجزی (منجمقرن چهارم و پنجم) مزاج مریخ و زهره را دارد (مسعودی مروزی، همانجا).در فرهنگ ملل گوناگون، دبران با خدایان باران و حاصلخیزی زمین مرتبط بوده (برنم، همانجا)، زیرا پدیدار شدن صبحگاهی آن با آغاز فصل بهار و بارندگی مقارن بوده است (آلن، ص 389). اما در احکام نجوم دورة اسلامی، بارانی را که هنگام نَوءِ (طلوع صبحگاهی پیش از خورشید) دبران میآمد، نامبارک و دلیل خشکسالی میدانستند (در بارة نوء رجوع کنید به انواء * ). فاصلة اندک میان غروب پروین و دبران را (که به نیم ساعت نمیرسید)، بهسبب تنگی زمان میان دو غروب، ضَیّقه مینامیدند و آن را نحس میشمردند (صوفی، ص 198؛ ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 104).بطلمیوس در مَجِسطی تعداد ستارگان ثور را 32 عدد شمرده است. یکی از قدر اول، شش تا از قدر سوم، یازده تا از قدر چهارم، سیزده تا از قدر پنجم و یکی از قدر ششم (ص 363). صوفی نیز از نظر تعداد ستارگان ثور با بطلمیوس همرأی است، اما تعداد ستارههای قدر چهارم را دوازده، قدر پنجم را یازده و قدر ششم را دو تا دانسته است (ص 202). افزون بر این، بطلمیوس (ص 364) و صوفی (همانجا)یازده ستاره را خارج از طرح صورت فلکی ثور در نظرگرفتهاند. بیرونی (1373ـ 1375، ج 3، ص 1058ـ1061)در جدولی، قدر ستارگان ثور را بر اساس نظر بطلمیوسو صوفی آورده است. البته به نوشتة بطلمیوس (ص 362)و صوفی (ص 201) ستارة بیستویکم ثور ( ـ ثور)، ارابهران * (مُمْسِکُالاَعِنَّه)، مشترک است (صوفی، ص 186، 201).در تقسیمبندیهای امروزی، ثور 98 ستاره از قدر اول تا 5ر5را شامل میشود و از لحاظ مختصاتی در محدودة بُعد3 ساعت و 20 دقیقه تا 5 ساعت و 58 دقیقه و مِیْل ْ0 تا ْ31+ قرار گرفته است. ثور با صورتهای فلکی حَمَل، ارابهران،قِیْطُس، نهر، جوزا، جبار و بِرساوش هممرز است (شکل 2، بکیچ ، ص 290).دبران با قدر 86ر0 از لحاظ ظاهری، سیزدهمین ستارة درخشان آسمان است. دبران یکی از معدود ستارگان قدر اول است که در مواقعی با ماه اختفا دارد. یکی از قدیمترین اختفاهای ثبتشدة آن در پشت ماه در 509 میلادی رخ داده که از آتن مشاهده شده است. حدود هزار سال بعد، ادموند هالی (متوفی 1155/ 1742)، اخترشناس انگلیسی، بر اساس محاسباتش متوجه شد که برای رخدادن آن اختفا میبایست مکان دبران صد دقیقة کمانی شمال موقعیت کنونیاش بوده باشد. به این ترتیب، او برای نخستین بار در 1718/ 1130 حرکت واقعی ستارهها را که امروزه آن را «حرکت ویژه» مینامند، کشف و اعلام کرد. اندازهگیریهای جدید نشان دادکه دبران در طول دو هزار سال، هفت دقیقة کمانی، معادل تقریبی 14 قطر زاویهای ماه، جابهجایی داشته است (برنم، ج 3، ص 1813). دبران از لحاظ ردهبندیهای ستارهای جدید در زمرة غولهای سرخ قرار میگیرد و چهل برابر خورشید قطر، 125 برابر آن درخشندگی و 68 سال نوری از زمین فاصله دارد (همان، ج 3، ص 1807، 1809). خوشة ستارهای قلاص یکی از زیباترین و نزدیکترین خوشههای باز ستارهای است، که هر شاخة V شکل آن در آسمان ْ414 گسترش دارد. در نجوم جدید این خوشه را هیادها مینامند (همان، ج 3، ص 1817). امروزه این خوشة ستارهای را شامل ستارههای ، 1 ، 2 ، ، و ثور میدانند (آلن، ص 386؛ رجوع کنید به شکل 2). اگرچه ستارة دبران نیز ظاهراً از ستارگان این خوشه بهحساب میآید، بررسیهای جدید حاکی از آن است که دبران واقعاً جزو ستارگان خوشة قلاص نیست و ستارگان این خوشه دو برابر دبران از ما فاصله دارند (برنم، ج 3، ص 1819).در صورت فلکی ثور (در نزدیکی ستارة ـ ثور)، یکی از اجرام مهم آسمانی به نام سحابی خرچنگ یا 1 M (نخستین جرم در فهرست اجرام غیرستارهای مسیه ، اخترشناس فرانسوی اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی) قرار دارد. بر اساس بررسیهای علمی ـ تاریخی، این سحابی باقیماندة انفجار اَبَرنواختری (انفجار ستارهای) در 446/ 1054 است (همان، ج 3، ص 1846). در متون دورة اسلامی، ظاهراً فقط در یک مورد اشارهای به این ابر نواختر شده است؛ ابنابیاُصَیبِعَه (ص 326ـ327) به نقل از ابنرضوان نوشته است که در 446 ستارهای با درخشندگی چشمگیر در برج جوزا (منظور صورت فلکیثور است) پدیدار شد (برای اطلاع از تفاوت موضع هر برج با صورت فلکی هم نام خود رجوع کنید به تقدیم اعتدالین * ). احکامیان دورة اسلامی پدیدار شدن دنبالهدارها و ابر نواخترها را نحس میدانستند، چنانکه ابنابیاصیبعه (همانجا، به نقل از ابنرضوان) از مرگ عدة زیادی از مردم قسطنطنیه، عراق و فُسطاط به سبب شیوع بیماریها در آن سال و کاهش آبرود نیل در هنگام ظهور آن ستاره خبر داده است. در متون باستانی چین، از پدیدار شدن ستارهای بسیار درخشان در صورت فلکی ثور در این سال یاد شده است، که پس از یک سال به تدریج کمنور شد. بررسیهای علمی جدید در بارة زمان وقوع این انفجار با ثبت تاریخی چینیها همخوانی دارد (برنم، همانجا). امروزه، بقایای آن انفجار با استفاده از تلسکوپهای پرتوان بهصورت یک سحابی قابل مشاهده است. بر اساس برآوردهای جدید، سحابی خرچنگ شش سال نوری قطر و 300 ، 6 سال نوری از ما فاصله دارد (همان، ج 3، ص 1846، 1851). کانون سه بارش شهابی ـ ثوری، جنوب ـ ثوری و شمال ـ ثوری در صورت فلکی ثور قرار دارد که هر ساله بهترتیب در حدود 8 تیر، 12 آبان و 22 آبان رخ میدهند(بکیچ، همانجا).منابع: شمسالدین محمدبن محمود آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون ، ج 3، چاپ ابوالحسن شعرانی، تهران 1379؛ ابنابیاصیبعه، عیون الانباء فی طبقاتالاطباء ، چاپ نزار رضا، بیروت ] 1965 [ ؛ ابنقتیبه، کتاب الانواء ، حیدرآباد دکن 1375/1956؛ ابوریحان بیرونی، الا´ثار الباقیة عنالقرون الخالیة ، چاپ ادوارد زاخاو، لایپزیگ 1923؛همو، کتابالتفهیم لاوائل صناعة التنجیم ، چاپ جلالالدین همائی،تهران 1362 ش؛ همو، کتابالقانون المسعودی ، حیدرآباد دکن 1373ـ 1375/1954ـ 1956؛ محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1364 ش؛ اوستا، یشتها ، گزارش پورداود، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1356 ش؛ محمدبن عبدالرزاق جمالالدین اصفهانی، دیوان ، چاپ حسن وحید دستگردی، تهران 1362ش؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران1368 ش؛ شهمردانبن ابیالخیر، روضةالمنجمین ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة ملک، با مقدمه و فهرستها و اصطلاحات نجومی ازجلیل اخوان زنجانی، تهران 1368 ش؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی،کتاب صور الکواکب ، چاپ عکسی از نسخةخطی کتابخانة بودلیان، ش 144. Marsh ، فرانکفورت 1406/1986؛ همان: ترجمة صور الکواکب عبدالرحمن صوفی ، به قلم نصیرالدین طوسی، چاپ معزالدین مهدوی، تهران 1351 ش؛ حسنبن علی قمی، ترجمة المدخل الی علم احکام النجوم: تألیف به سال 365 ه ق ، از مترجمی ناشناخته، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1375 ش؛ مظفربن محمد قاسم گنابادی، شرح بیست باب ملامظفر (در بارة رسالة بیست باب در معرفت تقویم اثر عبدالعلیبن محمد بیرجندی)، چاپ سنگی ] بیجا [ 1276؛ محمدبن مسعود مسعودی مروزی، مجمعالاحکام ، چاپ علی حصوری، تهران 1379 ش؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی ، تهران 1357 ش؛ بارتل لیندرت واندر واردن، پیدایش دانش نجوم ، ترجمة همایون صنعتیزاده، تهران 1372 ش؛Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning , New York 1963; Michael E. Backich, The Cambridge guide to the constellations , Cambridge 1995; Robert Burnham Jr., Burnham , s celestial handbook: an observer , s guide to the universe beyond the Solar System , New York 1978; Pierre Grimal, Dictionnaire de la mythologie grecque et romaine , Paris 1986; Willy Hartner, "Old Iranian calendars", in The Cambridge history of Iran , vol. 2, ed. Ilya Gershevitch, Cambridge 1985; Paul Kunitzsch and Tim Smart, Short guide to modern star names and their derivations , Wiesbaden 1986; David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary , Oxford 1990; Claudius Ptolemy, Ptolemy , s Almagest , translated and annotated by G. J. Toomer, London 1984.