ثُغور ، اصطلاحی برای نقاط ورودی میان دارالاسلام * و دارالحرب.واژة ثغور جمع ثُغْر (به معنای شکاف، تَرَک، دهانه) به ویژه به رشته استحکاماتی اطلاق میشد که از معبرهای موجود در امتداد برخی مرزها، مانند مرز جنوبشرقی آناطولی در میان قلمرو مسلمانان و رومیان شرق ( رجوع کنید به ادامة مقاله)، محافظت میکرد. همچنین، این واژه برای سرزمینهای مرزی اندلس، میان قلمرو مسلمانان و نواحی مسیحینشین شمالی ( رجوع کنید به ادامة مقاله)، بهکار میرفت اما جغرافیدانان و مورخان اسلامی برای اشاره به دیگر مناطق مرزی سرزمینهای اسلامی (مانند قفقاز، آسیای میانه و افغانستان شرقی در بحث از اقوام گوناگون قفقاز، ترکهای سرزمینهای استپ و اقوام دیگر) این واژه را بسیار بهکار میبردند.بر این اساس، در حدودالعالم ، دهستان * ، در جنوبشرقی دریای خزر، «ثغر»ی در برابر غُزها نامیده شده است؛ همچنین تفلیس نام ثغری است در مقابل کفار (گرجیها، آلانها و دیگران)؛ و آسوان، نام ثغری است در مقابل نوبیانِ مسیحیِ ] مغرب نیل [ ( رجوع کنید بهص 143، 162، 177). به علاوه، در اشاره به سرزمینهای ساحلی دارالاسلام، که در معرض حملات دریایی بودند، نیز واژة ثغر بهکار رفته است؛ از جمله بندرهای قلمرو ساحلی افریقای شمالی، که در حاشیة مدیترانه یا ] اقیانوس [ اطلساند، مانند اسکندریه، که در سدههای نخستین اسلامی در برابر حملات نیروی دریایی یونان و نیز در جنگهای صلیبی و در دورة ممالیک در برابر حملههای فرانکها آسیبپذیر بود، گاهی ثغرالاسکندریة نامیده شده است. عَدَن نیز که در مقابل خلیج عدن و ماورای اقیانوس هند واقع است و استحکاماتی نیرومند دارد، در کتاب مورخ محلی، ابومحمدالطیّببن عبداللّه عَدَنی ] رجوع کنید به بامَخْرَمه * [ ، به صورت « ثغر عَدَن » ( تاریخ ثغر عدن ) ذکر شده است. این مؤلف در زمانی میزیست که پرتغالیها وارد سواحل افریقای شرقی شدند و آمادة ورود به آبهای ساحلی مسلمانان بودند.1) در منطقة سرحدی ] قلمرو [ مسلمانان و روم شرقی. در اینجا، ثغور خط مقدّم استحکامات منطقهای بود که گاهی ضواحی یا ضواحیالروم، به معنای سرزمینهای بیرون ] ازسرزمین یونانیان [ ، خوانده میشد، که نوعی منطقة بیطرف را در بر میگرفت. پشت ثغور، رشته استحکاماتی بهنام عواصم *یا « ] پایگاه [ پشتیبانی» قرار داشت. در مأخذی یونانی،به نام دوسرمونیس نوشتة کنستانتین پورفیروگنیتوس این ثغور، شکافها ( ¨ © ] = تا سْتومیا , ¦Stomia ¦[ta )نامیده شدهاند (ج 1، ص 657) و مورخان سریانی، مانند مایکل سایروس (چاپ شابو ، ج 3، ص20ـ21، 467) و ابنعبری در ) اخبارالزمان ( (ج 1، ص 339ـ340)، از «سرزمین تَگْرا» سخن گفتهاند. مورخان متأخر (مانند بلاذری، ص180) و جغرافینویسان ] مانند یاقوتحموی، ذیل «العواصم» [ ، نظام دو مرحلهای دقیقی را شرح دادهاند؛ یکی خط بیرونیِ «ثغور» برای حمله و دفاع سپاه و دیگری نوار درونی حفاظتیِ عواصم که جنبة مسکونی داشته است. آنان ایجاد عواصم را به هارونالرشید نسبت میدهند. هارونالرشید این استحکامات را به اعضای خاندان خلافت، مانند عبدالملکبن صالح و پسر خودش القاسم، واگذار کرد و قصدش این بود که شخصاً خاندان عباسی را برای جهاد با روم شرقی متحد کند. اما م. بانر مطرح کرده که نظام دورة هارون درواقع اوج یک دورة طولانی تکاملی بوده است ( رجوع کنید بهص 17ـ24).ثغور، قوسی را تشکیل میداد که از طَرسوس * در کیلیکیه در امتداد کوههای توروس * تا مَرْعَش * (ثغور سوریه) را در بر میگرفت و سپس به مَلَطیه * (ثغور جزیره ] قسمت شمالی میان دجله و فرات [ یا بینالنهرین) میرسید (لسترنج، ص 128 به بعد). اصطخری (ص 55 ـ56) در اوایل سدة چهارم در همین زمینه از استحکامات ملطیه یاد کرده است: حَدَثْ، مرعش، هارونیه، کَنیسه (کنیسةالسوداء)، عین زَرْبَه، مَصّیصَه، اَذَنَه و طرسوس. اندکی بعد ابنحوقل (ص 165، 168) اشاره کرده که کل ثغور از نظر اداری تابع شاماند و، ثغور جزیره از آنرو به این نام خوانده شدهاند که مردم جزیره در آنجا به مرزبانی و جهاد میپرداختند (بها کانوا یرابطون و یغزون). مطالب حدودالعالم (ص 170ـ171) عمدتاً بر گرفته از اصطخری (ص 64، 69) است اما در آن، استحکامات ثغرها به ترتیب دیگری ذکر شده و به اولاس (اِلوزا) ، در جنوبغربی، آخرین شهر اسلامی واقع در ساحل بحرالروم، منتهی شده است. دمشقی (ص 214) در سدة هشتم ثغور بینالنهرین را چنین ذکر کرده است: ملطیه، کَمَخ، شِمْشاط، اَلْبیره ] بیرِهجِک [ ، حصن منصور، قلعةالروم، حَدَث الحمراء و مرعش. ثغور شام را نیز طرسوس، اَذَنَه، مَصّیصه، هارونیه، سیس و اَیاس برشمرده است. اما همین نویسنده در همان زمان نوشته است که ثغور اهمیت خود را به عنوان پایگاهی در برابر کفار از دست داده بودند، چرا که پادشاهیِ آمادة جنگ روپنی ها در ارمنستان صغیر ــ که در میان قدرتهای مسیحیِ سابقِ منطقه، تنها قدرتی بود که تا 776/ 1375 فشار ممالیک را از سر گذرانده بود ــ تهدید نظامی جدّیای برای مسلمانان به شمار نمیآمد. اصطلاحهای عواصم و ثغور در جغرافیای اداری دورة ممالیک، با خطاهای تاریخی، باقی ماند، چنانکه قَلْقَشَنْدی در صبحالاَعشی' (ج 4، ص 228ـ229) فهرست نیابتهای ثغور و عواصم و سرزمینهای همجوار را نوشته است: هشت سرزمین در امتداد مرز شام (ملطیه، دیورگی )، دَرَنْدَه، اَبُلُسْتَیْن یا اِلبستَن/ اِلبستان، اَیاس، طرسوس و اَذَنَه و سِرْفَنْدَکار و سیس، و سه سرزمین در بینالنهرین در مشرق فرات علیا (البیره، قلعة جَعْبَر و رُها یا ادسا ).در حدود پنج سده، بر اثر مقابله و جنگِ مسلمانان با رومیان شرق و سپس با فرانکها و ارمنیها، به اقتضای پیشروی یا عقبنشینی ناشی از حوادث جنگ، یکی از طرفینِ درگیر استحکامات ثغور را رها میکرد و بدینسان منطقه متروک میماند و سپس طرف دیگر آنجا را بازسازی میکرد و در آنجا اسکان مییافت. این روند را میتوان در تاریخ نقاطی مانند ملطیه و طرسوس بهروشنی یافت. زندگی در این گونه مناطق مرزی، به تربیت قشری پرطاقت و متکی به نفس انجامید و در جناح مسلمانان، داوطلبانی (مُتَطَوِّعه) به عنوان غازی یا جهادگران دینی از اقصا نقاط خراسان و ماوراءالنهر جذب و در رباط * های خاص خود مستقر میشدند. در آثار جغرافیدانانی همچون ابنحوقل و قطعات آسیب ندیدة اثری از نویسندهای محلی در طرسوس در اواخر سدة چهارم، اسناد ارزشمندی در بارة این شیوة زندگی و طرفداران آن وجود دارد ( رجوع کنید بهباسورث، 1992، ص 268ـ286؛ همو، 1993، ص 183ـ195).منابع: ابنحوقل؛ اصطخری؛ ] بلاذری (بیروت)؛ حدودالعالم [ ؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر ، چاپ مهرن، لایپزیگ 1923، چاپ افست بغداد ] بیتا. [ ؛ قلقشندی؛ ] یاقوت حموی [ ، ذیل «الثغر»؛M. Bonner, " The nam ng of the frontier: ـ Awa ¦s ¤im, Thughu ¦r, and the Arab geographers", BSO [ A ] S , LVII , pt.1 (1994); C.E.Bosworth, "Abu ¦ ـ Amr ـ Uthma ¦n al- T ¤arsu ¦s ¦ , s Siyar al-thughu ¦r and the last years of Arab rule in Tarsus (fourth/ tenth century)", in Graeco- Arabica , vol.5, Athens 1993; idem, " The city of Tarsus and the Arab-Byzantine frontiers in early and middle ـ Abba ¦sid times", Oriens , vol.33 (1992); M. Canard, Histoire de la dynastie des H , amda nides de Jaz ra et de Syrie , vol.1, 241-286, with maps I and IX facing 240, 248; Honigmann, Die Ostgrenze des byzantinischen Reiches von 363 bis 1071; Ibn ـ Ibr ¦, Chronicon, ed. Abbeloos-Lamy ; Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate , London 1966; Constantine Porphyrogenitus, De caeremoniis , vol.1, Bonn.2) در اندلس. اصطلاح ثغور در شبهجزیرة ایبری در متون تاریخی سدههای میانه، علاوه بر معنای عام خود، معنای ویژهای نیز داشته است و مورخان انگلیسی زبانِ اسپانیای مسلمان معمولاً آن را «سرحدات» ترجمه کردهاند. چون شواهد مستقیم یا غیرمستقیمی در رد این موضوع وجود ندارد،این اصطلاح را باید عنوانی در نظر گرفت که امویان اندلسبرای سه ناحیة عمدة سرحدی (یعنی علیا، وُسطا، اَدْنی')به کار میبردند. در نخستین روزهای فرمانروایی امویان،چنین مینماید که این ثغور، صرفاً حاشیههای سرحدی دورافتادة کم جمعیت یا حتی نامسکون نبودند، بلکه مناطق نفوذی بودند که نیروهای مسلمان را از مسیحیان ــ که قصد داشتند در برابر آنها مقاومت کنند ــ جدا میکردند. مسلمانان، ساخلوهای خود را در زنجیرهای از باروها و استحکاماتِ سوقالجیشی ایجاد کرده بودند. آنان مأموریت داشتند موقعیت اسلام را در قلمرو تحت نفوذشان تحکیم کنند و مانع مؤثریدر برابر هجوم دشمن بهوجود آورند. چون مأموریت آناننظامی بود، تحت نظر فرمانده نظامی اقدام میکردند. باگذشت زمان، این خطوط مقدّمِ سنگربندی شده به گونهای فزاینده ابعاد بزرگتری میگرفتند و به نقاط مهمی در منطقه تبدیل میشدند که در کرسیهای محلی بر آنها فرمان میراندند. این کرسیها نه تنها بر نظام سازمان یافتة مطلوبی از استحکامات، بلکه کموبیش بر گسترهای از شهرها و روستاها و دهکدههانیز نظارت داشتند. ساکنان آنها با کار در زمینهای کشاورزیِ اطرافِ خود امرار معاش میکردند. با این همه، نباید ساکنانآنها را جمعیت انبوهی در نظر بگیریم و نباید آنها را با سرزمینهای اصلی جنوبی اندلس که جمعیت انبوهی داشتند مقایسه کنیم. اگرچه ثغور در تاریخ خود ویژگیهای جغرافیایی،سیاسی و اداری متغیری داشت، ویژگی نظامیاش تغییرناپذیر باقی ماند.از میان سه سرحد اصلی، شمالیترین آنها و ازاینرو دورافتادهترینشان از قرطبة اموی، سرحدعلیا (الثَّغْرالاعلی') بود که احتمالاً به سبب دورافتادگیاش از پایتخت، سرحد دورتر (الثّغرالاقصی') خوانده شده است؛ تعبیری که در زمینهای مناسب، مفهومی دقیقتر برای حدود شمالی این سرحد به مرکزیت هوسکا / اوئسکا ] وَشْقَه [ و بربطانیه است. دو نام شناختهشدة دیگر که به سرحد علیا دادهاند، الثّغرالاکبر و الثّغرالاعظم است.سرحد علیا، همانند دیگر ثغور اندلس در دورههای گوناگون، هیچگاه منطقهای محدود به مرزهای ثابت و دقیقاً معیّن نبود، بلکه بیشتر محدودة متغیری بود که در پی تحولات ناشی از جنگ مسلمانان و مسیحیان، بهحسب تلاش آنان در کسب یا حفظ سرزمینهای علیا، تغییر میکرد. بدینسان، سرحد علیا از آغاز شکلگیری، از جنبة نظری، محدودهای شامل قلمرو شمالی پیرنه را در برمیگرفت. با اینهمه، مسیحیان فتح پامپلونا (بَنبلونه * ) را در 183/799 و بارسلونا (برشلونه * ) را در 185/801، شروع دورة تازهای بهشمار آوردند که در آن، سرحد علیا پایدارتر و در اوج گستردگیاش متعیّنتر بود. ازاینرو، گفته میشود عمدة این نواحی یا مناطق (اقالیم)، به ترتیب نزولی از شمالشرقی به جنوبغربی عبارتاند از: بَربِطانیه (ناحیهای میان بلتنة امروزی در شمال و بارباسترو / بربشترو * در جنوب)، هوسکا (وشقه * )، تودِلا (تُطیلَه * )، ساراگوسا (سَرَقُسطَه * )، لریدا (لارِدَه * )، کالاتایود (قلعة ایوب * ) و باروشه (محل دقیق آن مشخص نیست). به اینها باید منطقة تورتوسا (طُرطُوشه * ) را افزود که با فاصلة بسیار، در جنوبشرقی ساراگوسا در دامنههای تحتانی اِبرو واقع است. این منطقه فقط به سبب دامنة محدود فهرست مذکور، در آن ذکر نشده است. سرحد علیا در دورة بعد، در مقیاسی کوچکتر و از چشماندازی متفاوت، تنها شامل سرزمینهای غربی لریدا میشود و بخشهای شرقی آن مشتمل بر مناطق جداگانهای است که سرحد شرقی (الثّغرالشرقی) را تشکیل میدهند. در سدة چهارم، این ثغر، عبارت از مسیری در جهت جنوب بود که از لریدا از میان فراگا (افراغه * ) میگذشت، سرانجام به تورتوسا میرسید و از آنجا به ساحل مدیترانه میپیوست. تغییرات اداری یا هر تغییر دیگر، با شکلگیری سرحد شرقی صورت میگرفت اما از چیزهایی که بدون تغییر ماند فرماندهی عالی در ساراگوسا بود که از همان آغاز، پایتخت یا مادرْشهرِ (اُمّ) همة سرزمینهای تشکیلدهندة سرحد علیا به حساب میآمد.در نظر امویان، سرحد علیا هم نشانة اقتدار بود و هم نشانة ضعف؛ نشانة اقتدار از آنرو که استحکامات نیرومند آن حکومت مرکزی را قادر میساخت تا نفوذ قطعیاش را حتیالمقدور در بخش جنوبی سرزمینهای اصلی خود حفظ کند، و نشانة ضعف، زیرا فرمانروایان قرطبه ناگزیر بودند بیشتر وقت و نیروی خود را صرف تمهیداتی کنند که به جاهطلبیهای آن دسته از فرماندهانشان و نیز حاکمان بزرگ محلی، که اطاعت از قرطبه را مانع تحقق آرزوی خودمختاری میدانستند، پاسخ دهند.بخش اعظم تاریخ سرحد علیا از تاریخ سَرَقُسْطه جداییناپذیر و نیز تاریخ آن با تاریخ و جغرافیای اَرَغون عجین شده است ( رجوع کنید به سرقسطه * ؛ ارغون * ؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، ذیل دو مدخل) و تنها یکی دو نکته باقی میماند که شایان ذکر است. نخست اینکه بلافاصله پس از انقراض امویان، به یُمن اقتدار کسانی که از دیرباز خواهان استقلال کامل سرقسطه بودند، نقاط شمالی قلمرو کهن ] سرحد علیا [ ، در قیاس با اغلب بخشهای اندلس، بهثبات بیشتری دست یافت. در آغاز، تُجیبیان و سپس بنوهود ، جانشینانشان، حکومت ملوکالطوایفی آنها را تا سکونت مرابطون * در سرقسطه در 503/1110 حفظ کردند. بهرغم تمهیداتِ مرابطون، این شهر به چنگ آلفونسوی اول، پادشاه ارغون (آراگون)، افتاد (512/1118) و مسیحیان تا نیم قرن بر تمامی سرزمینهای سرحد علیا تسلط کامل داشتند. بخش اعظم نفوس مسلمان این مناطق، که تابع حکومت مسیحی بودند، به مهاجرت تن ندادند، بلکه وضعیت مودِخار ] مُّدَجَّنون * ، از ریشة المُدَجَّن یا اهل الدَجْن که اسپانیاییها به مسلمانانِ ساکن شده در سرزمینهای فتح شده میگفتند [ را پذیرفتند و در آنجا ماندگار شدند. ریشههای این قشر از جامعه از یاد نرفته بود، چنانکه در ] واژة [ تگرینو های اسپانیایی ــ اصطلاحی که به ویژه در منابع سدة هفدهم اروپا آمده است و به مغربی های آراگون و نیز مغربیهای والنسیا (بلنسیه) و کاتالونیا (قطالونیه) اشاره دارد ــ بازتاب ] واژة [ ثغر/ ثغری را به وضوح میبینیم.بدون شک در اوایل عصر امویان سه ثغر عمده وجود داشته است: ثغرعلیا، ثغر وُسطا (اَلْاَوسَط) و ثغر سُفلا (اَلْاَدْنی'). زمان این تقسیمبندیِ سه بخشی دقیقاً روشن نیست اما تردیدی نداریم که از سدة سوم/ نهم، این تقسیمبندی وجود داشته است. در اصل، خط دفاعی مسلمانان در سرحد سفلا بر مارِدِه * مستقر بود و به سوی غرب از میان باذاخوث (بَطَلَیوس * )، بخش فوقانی استرماذورا و بخشی از پرتغال مرکزی در پایین ساحل اطلس، ادامه مییافت. سر حد میانی که کم و بیش از انتهای سرحد علیا در منطقة باروشه شروع میشد، در مسیر جنوبغربی امتداد مییافت و در پایان سلطنت محمد اول (238ـ273) از میان زنجیرة شهرهای بزرگ و کوچک نظامی، از جمله مادرید (مَجریط * )، تالامانکا (طلمنکه)، کانالس (قنالش)، اُلموس (وولموش) و کالاتائیفا (قلعةالخلیفه)، میگذشت و به پایتخت یعنی تولدو (طلیطله * ) و سپس به سرزمینهای مجاور سر حد سفلا میرسید.با مرور زمان و تغییر موقعیتها، ثغور هم تغییر میکرد. در فرمانروایی عبدالرحمان کبیر (عبدالرحمان سوم) ] معروف به [ الناصر (300ـ350) که با اقدامات نظامی خستگیناپذیر و بسیار موفق قلمروش را در برابر تجاوز مسیحیان به خوبی حفظ میکرد، از دو ثغر عمدة الاقصی' و الادنی' یاد شده است. در مورد اولی در اینجا چیزی به گفتههای قبلی نمیافزاییم اما دومی نیاز به توضیح دارد، چرا که سرحد سفلا (یا سرحد اَدنی') بر سرحد میانة تعدیل شده دلالت داشت. ادارة امور این ثغر ــ که سدی دفاعی در برابر کاستیل (قشتاله) و پادشاهی لئون بود ــ از طلیطله به مدینة سالم * منتقل شد. شهر اخیر در مسیر شمال در حاشیة سرحد علیا قرار داشت که به دستور عبدالرحمان سوم، تبدیل به پایگاه بسیار مستحکمی برای صَوائف (مفرد آن: صائفه) شد و بدینسان پیش از نیمة سدة چهارم یا همین حدود، الثغرالادنی' یا اوسط شامل پهنة وسیعی بود که بهتر است در اینجا با عمومیترین اصطلاحات و با ذکر مکانهایی که میتوان به سادگی در نقشههای امروزی شبهجزیرة ایبری یافت، وصف شود. بدینترتیب، اگر ما طلیطله را بر ساحل رود تاخو (تاگوس)، نقطة آغاز بهحساب آوریم، ثغر از میان مادرید در جهت سیرا دُ گواذاراما و رود دوئرو ( ] دُوَیْرَه [ ، پرتغالی: دورو) بهطرف شمال پیش میرفت.در جهت شمال ـ مشرق، شامل اقلیش ، کوئنکا ] قونکه [ ، هوئته ، سانتاور ، گواذالاجارا ] وادیالحجاره [ و مدینة سالم میشد و در جهت شمال ـ مغرب از تالاورا ] طَلَبیره [ ، کوریا ] قوریه [ و کویمبرا ] قُلُمریه [ میگذشت.از زمان مرگ ناصر در 350 تا پایان سدة چهارم، تغییر عمدهای در وضع عمومی این مناطق مرزی، رخ نداد اما کمی بیش از 400، خلافت بهتدریج سلطة خود را در اندلساز دست داد و با فروپاشی اقتدار مسلمانان، مسیحیان توانستند هرگونه امتیاز موردنیاز خود را به دست آورند. ازاینرو، عجیب نیست که تغییرات مهم در شکل ظاهری این قلمروهای مرزی در دورهای رخ داد که آلفونسوی چهارم، پادشاه لئون و کاستیل، در 478 طلیطله را فتح کرد. پایان این دوره اندکی بعد، یعنی در نیمة سدة ششم/ دوازدهم، بود که مسیحیان پس از مدتها سرقسطه را بهدست آوردند. در پی نابود شدن قلمروهایی که زمانی از طلیطله و سرقسطه اداره میشدند، هیچگونه نظام دفاعی قابل قیاس با ثغور معروف، که امویان آن را طراحی کرده و توسعهاش داده بودند، بهوجود نیامد و این اتفاق زمانی افتاد که فردیناند سوم، پادشاه کاستیل و لئون، قرطبه را در 633/1236 و اشبیلیه را در 646/1248 گرفت، قبل از آنکه فرمانروایی مسلمانان در شبهجزیرة ایبری، جز در پادشاهی کوچکی از بنونصر غرناطه، برچیده شود.توضیح یکی دو اصطلاح در بارة ثغورِ اندلس در اینجا لازم است. نخست، دلیلی وجود دارد که بپذیریم الثّغرالشرقی و الثّغرالجوفی (شمالی، که به ویژه برای «شمال ـ غرب» بهکار میرود) که در متون سدة هفتم/ سیزدهم آمدهاند، اصطلاحاتیاند که با کاهش مرزهای مسلمانان، باید بهترتیب به مفاهیمی همچون الثّغرالاقصی' و الثّغرالادنی' تغییر مییافتند. دوم، دو واژة ثغر و بلادالثّغر، هرگاه فاقد شرایط لازم بودند، تقریباً همیشه دلالت بر سرحد علیا داشتند. نکتة آخر اینکه وضع پیچیدة ثغور در نظام اداری اندلس، خارج از چارچوب این مقاله بوده است.منابع: 1) برای منابع اولیه ؤCronica de ـ Abdarrah ¤ma ¦n III , tr. M a . J. Viguera and F. Corriente, Saragossa 1981, index , s.v. "Marca"; EI 2 , s.v. "S ¤a ¦ ifa. 2:in Muslim-Christian warfare in Spain" (by J. D. Latham); La Marca Superior en la obra de al- ـ Udri , tr. F. de la Granja, Saragossa 1966;دربارة کاربردهای ثغر/ ثغور رجوع کنید به ابنحیّان، المقتبس ، ج 5، چاپ چالمتا، مادرید 1979، فهرست؛2) برای منابع ثانوی رجوع کنید بهJ. Bosch Vilؤ, "Algunas consideraciones sobre ، al-tag r en al-Andalus , y la division politico-administrativa de laEspan ¬a musulman ¬a", in ـtudes d , orientalisme dإdiإes ب la mإmoire de Lإvi-Provenµal , vol.1, Paris 1962, 23-33,esp. 24-40; idem, Historia de Albarrac ¨n musulman , Teruel 1955; Colloque de Toledo a Huesca. Sociedades medievales en transicion, a finales del ciglo XI e , 1080- 1100 , Saragossa: University of Saragossa, 1998; Colloque la Marche supإrieure d , al-Andalus et l , Occident chrإtien , Madrid: Casa de Velasquez and the University of Saragossa, 1991; A. Huici Miranda, Historia musulmana de Valencia , Valencia 1970; C. Laliena and Ph. Sإnac, Musulmans et chrإtiens dans le Haut Moyen A ge. Aux origines de la reconque te aragonaise , [Paris] 1991; E. Lإvi-Provenµal, Histoire de l , Espagne musulmane , new ed., Leiden-Paris 1950-1953, III , index , svv. "Marche(s)" (5 separate entries), see also map, I , 192; E. Manzano, La frontera de al-Andalus en إpoca de los Omeyas , Madrid 1991; idem, La Marche Supإrieure d , al-Andalus et l , Occident chrإtien , Madrid 1991; L. Molina and M a L. Avila, "Sociedad y cultura en la Marca Superior", in Historia de Aragئn , III , Saragossa 1985; M a J. Viguera, Aragئn musulmؤn , 2 Saragossa 1988 (containing maps and excellent bibl.).