الثائر فیاللّه ، ابوالفضل (ابوطالب) جعفربن محمد ، فرمانروای علوی زیدی هُوسَمْ در نیمة نخست سدة چهارم.از تاریخ تولد و آغاز زندگی وی اطلاعی در دست نیست. او نوة حسینالشاعر (مرعشی: حسینالمحدّث)، برادر حسن اُطْروش * ، از سادات زیدی (برای نسبنامة زیدیان رجوع کنید به ابنعِنَبَه،ص 310ـ311) و معروف به سید ابیض بود (اولیاءاللّه، ص 115؛ مرعشی، ص 225) که پیش از تسخیر آمل و طبرستان به توسط زیاریان، در هوسَم (رودسر) به تعلیم و ترویج اسلام در میان گیلانیان و دیلمیان میپرداخت. پس از اضمحلال حکومت علویان زیدی در طبرستان، در 320 الثائر هوسم را پایگاه خویش قرار داد (مرعشی، همانجا؛ نیز رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه) و سه دهه در آنجا حکومت کرد. ماکان کاکی * (از امیران دیلمی، متوفی 329) پس از شکست خوردن ازمرداویج * ، نخستین امیر زیاری (متوفی 323) به دیلمان گریخت و برای تصرف دوبارة طبرستان در 320 از الثائر کمک خواست و این دو به طبرستان یورش بردند. بلقسمبن بانِجین حملة آنان را دفع کرد، ماکان به نیشابور گریخت و الثائر به دیلمان رفت و دو باره در هوسم مستقر گردید (صابی، ص 38ـ39؛ مسکویه، ج 1، ص 276؛ ابناثیر، ج 8 ، ص 197ـ 198؛ ابنخلدون، ج 4، ص 557؛ نیز رجوع کنید بههوار ، ص 13؛ مادلونگ ، 1967، ص 43ـ 44). در 337، اُسْتُندار (حاکم) رویان ــ که از نام او اطلاعی در دست نیست ــ با الثائر متحد شد. پس از این اتحاد، استندار او را به چالوس برد و به حکومت گمارد و مردم از او اطاعت کردند (اولیاءاللّه، ص 116) و چون این خبر به حسنبن بویه * (متوفی 366) رسید، ابنعمید را با لشکری به همراه خواهرزادة خود، علیبن کامه، به نبرد با او فرستاد. سپاه استندار و الثائر در منطقة تَمَنْجاده (مرعشی، ص 38، 128: تَمَنْگا) سپاه بوئیان را شکست دادند. استندار و الثائر به آمل رفتند، پس از مدت کوتاهی بین آنان اختلاف افتاد و استندار وی را ترک کرد. الثائر، که بدون استندار توان ماندن در آمل را نداشت، به گیلان بازگشت و در سیاهکَلَهرود در قریة میانده، از توابع هوسم، ساکن شد (اولیاءاللّه، همانجا؛ مرعشی، ص 38؛ استرن ، ص 230). در 338، وشمگیر زیاری (حک :323ـ357) در جنگ برای تصرف طبرستان به الثائر پناهنده شد. الثائر و وشمگیر به طبرستان رفتند و بر آنجا مسلط شدند. وشمگیر او را در آمل گذاشت و خود با سپاهیان به گرگان رفت. اندکی بعد وشمگیر، بر خلاف پیمان خود با الثائر، از او روی گرداند و به نام نوحبن نصر سامانی (حک : 331ـ343) خطبه خواند و شیرَجبن لیلی و وَرْدانشاه را به آمل فرستاد تا الثائر را از آنجا بیرون رانند. آنان نزدیکان الثائر را کشتند و محمدبن وهری/دهری، که از معتمدانِ الثائر بود، با آنان متحد شد و الثائر تنها ماند. الثائر پیش از نبرد به دیلمان گریخت (ابناسفندیار، ج 1، ص 300ـ301؛ مرعشی، ص 129ـ130؛ قس مهدوی لاهیجانی، ص 128ـ129). در 341، بار دیگر درصدد فتح طبرستان بر آمد. این بار به حسنبن بویه پناهنده شد و او نیز طبرستان را به الثائر وا گذارد. بدین ترتیب الثائر در آمل استقرار یافت و فرزندان خود، زید و رضا، را به ساری فرستاد. سلطة وی بر آمل چندان طول نکشید؛ وشمگیر با حملهای او را از آمل بیرون راند و پسرانش را اسیر کرد، الثائر برای آزادی فرزندانش با او مکاتبه کرد و توانست یکی از آنان را آزاد نماید. در 342، هنگامی که وشمگیر عازم نبرد با حسنبن بویه بود، الثائر را در طبرستان به حضور پذیرفت و فرزند دیگر وی را نیز آزاد نمود (صابی، ص 39ـ40). به گفتة صابی (همانجا)، از این پس الثائر دیگر به طبرستان نرفت. او در 345، برای دیدن مرزبانبن محمد، به آذربایجان رفت و پس از آن به هوسم بازگشت (نیز رجوع کنید بهمادلونگ، 1967، ص 46). انگیزة این سفر روشن نیست، اما با توجه به اینکه یکی از خدمتکاران وی به نام عُمَیْر، بر ضد او شورش کرده بود و گروهی از گیلانیان نیز به او پیوسته بودند، احتمال دارد که الثائر برای دریافت کمک از مرزبان نزد وی رفته باشد. به گفتة ابناسفندیار (ج1، ص106) در نتیجة شورش عمیر، مردم گیلان که از الثائر روی گردانده بودند، برگِرد عمیر جمع شدند و از او پیروی کردند و اموال الثائر را تاراج کردند (نیز رجوع کنید به اولیاءاللّه، همانجا؛ مرعشی، ص 226).در اواخرِ عمرِ الثائر دو تن از پسرانش وفات یافتند و خود او در 350 در هوسم درگذشت و در میانده، در سی کیلومتری مشرق هوسم، به خاک سپرده شد ( رجوع کنید به مرعشی، ص 226ـ 227). گورش هنوز در آنجا باقی است. پس از مرگ الثائر دو تن از پسرانش، ابوالحسین مهدی ملقب به القائم بالحق و ابوالقاسم حسین، به ترتیب به فرمانروایی رسیدند. ابوالحسین پس از یک سال حکومت در 351 درگذشت (صابی، ص 40) و پس از او ابوالقاسم حسینبن جعفر جانشین برادر شد و لقب پدرش، یعنی الثائر فیاللّه، رابر گزید. وی در نبرد با لنکر، پسر وشمگیر، به اسارت او در آمد. لنکر یک چشم وی را کور کرد و او را نزد وشمگیر فرستاد. وشمگیر هم او را محبوس کرد. چندی بعد بیستون زیاری وی را از بند رهانید، اما او در نبرد با ابومحمدناصر، یکی دیگر از علویان، به قتل رسید (همانجا؛ نیز رجوع کنید به مادلونگ، 1975، ص 219ـ220).هنگامی که لاهیجان در سدة ششم به عنوان مرکز تعلیم و تعلم زیدیه در مشرق گیلان، جانشین هوسم شد، شاخهای از این خاندان در آنجا فعال بود ( د. اسلام ، همانجا).منابع: ابناثیر؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان ، چاپ عباس اقبال،تهران ?] 1320 ش [ ؛ ابنخلدون؛ ابنعنبه، عمدةالطالب فی انسابآل ابیطالب ، چاپ محمدحسین آل طالقانی، نجف 1380/ 1961؛ محمدبن حسن اولیاءاللّه، تاریخ رویان ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1348 ش، ابراهیمبن هلال صابی، کتاب المنتزع من الجزء الاولمن الکتاب المعروف بالتاجی فی اخبارالدولة الدیلمیة ،در اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان ، چاپویلفرد مادلونگ، بیروت: المعهد الالمانی للابحاث الشرقیة،1987؛ ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان ورویان و مازندران ، چاپ عباس شایان، تهران 1333 ش؛ مسکویه؛ محمدمهدوی لاهیجانی، رجال دو هزار سالة گیلان ، نجف: ] مطبعة الا´داب، بیتا. [ ؛EI 2 , s.v. " A l-Tha ¦ irfi ف lla ¦h" (by W. Madelung); Clement Huart, Les Ziya rides . Extrait des mإmoires de L , Acadإmie des inscriptions et belles-lettres, vol.42, Paris 1922; Wilferd Madelung, " ـ Abu ¦Ish ¤a ¦q al-S ¤abi on the Alids of Tabarista ¦n and G ¦la ¦n", Journal of Near Eastern studies , vol. 26(1967); idem, " The minor dynasties of northernIran", in The Cambridge history of Iran , vol.4, ed. R. N. Frye, Cambridge 1975; Samuel Miklos Stern, " The coins of A ¦mul", in Coins and documents from the medieval Middle East , London 1986.