حکمة المشرقیة، نام مجموعهاى فلسفى از ابنسینا به عربى. از این اثر فقط بخش منطق آن در دست است. بنابر گزارش برخى منابع، متن کامل حکمةالمشرقیة که در کتابخانه غزنه نگهدارى میشده، بر اثر به آتش کشیده شدن این کتابخانه در 546 از دست رفته است (رجوع کنید به بیهقى، ص 56؛ ابناثیر، ج 9، ص 436). بخشهایى از این کتاب اینک در کتابخانه ایاصوفیه (ش 2403) و کتابخانه نورعثمانى (ش 4894) و همچنین در کتابخانه بودلیانِ دانشگاه آکسفورد (ش 400) بهخط عبرى موجود است؛ اما در اینکه همه آنها متعلق به حکمةالمشرقیة باشند تردید کردهاند (رجوع کنید به قنواتى، ص 27؛ مهدوى، ص270ـ271).ابنسینا در برخى آثارش، از جمله در شفا (رجوع کنید به المنطق، ج 1، فن 1، ص 10) و شرح کتاب اثولوجیا (ص 43، 53، 58، 72)، از این کتاب نامبرده و در برخى مباحث، خواننده را بدان ارجاع داده است. همچنین در تعلیقات بر حواشى کتاب نفس ارسطو (ص 75ـ77، 79، 83ـ84)، برخى مطالب را از زبان مشرقیون و کتب مشرقیین مطرح کرده است. درباره وجه تسمیه، موضوع و محتواى کتاب بحث پر دامنهاى شده است. شاید اظهارات ابنسینا در مقدمه منطقالمشرقیین (ص 3ـ4) ــ آنجا که به علومى غیر از علوم یونانى اشاره کرده و آن را کتابى متفاوت با دیگر آثار مشائى خود دانسته (نیز رجوع کنید به غنى، ص 47)ــ و اظهارات ابنطفیل درباره حکمت مشرقیه، منشأ پیدایش نظریه اشراقى بودن این اثر بوده، چنانکه ابنطفیل (ص 16)، در بیان اسرار حکمت مشرقیه، گفته هر کس به دنبال حقیقتى است که در آن تردیدى نیست، به دنبال این حکمت باشد. برخى محققان بر پایه این سخن و با توجه به آنکه رساله حىّبن یقظان* نیز صبغه صوفیانه دارد، بر آناند که حکمةالمشرقیة در تصوف یا حکمت باطنى نگاشته شده است (عفیفى، ص 440). همچنین قرابت این واژه را با حکمةالاشراق سهروردى میتوان موجبى براى طرح این نظریه دانست که ابنسینا پایهگذار مکتب اشراقى در فلسفه است (مهدوى، ص 85). اما سهروردى، مؤسس حکمت اشراق، در المشارع و المُطارحات (ص 89) تصریح میکند آنچه ابنسینا به مشرقیان نسبت میدهد در واقع همان قواعد مشائى و فلسفه عام است که در قالب عباراتى جدید بیان شده است و با اصل مشرقى حکماى خسروانى ارتباطى ندارد. گفتنى است که بهنظر مهدوى (ص 81ـ82)، کلام سهروردى ناظر بر بخشى از کتاب منطقالمشرقیین است.نالینو (ص 257ـ273)، با بررسى این نظریه و ارزیابى قرائتهاى گوناگون واژه مشرقیه (نیز رجوع کنید به خضیرى، ص 57؛ آلیاسین، ص 251ـ253؛ بالى، ص 75، 78ـ80)، در نهایت اظهار کرد که واژه مشرقیه در حکمت مشرقیه ناظر به شرق جغرافیایى است؛ اما برخى (رجوع کنید به نصر، 1377ش، ص 287ـ 288؛ کوربن، 1990، ص 38) معتقدند با توجه به دو معناى ریشه این کلمه، یعنى شرق و اشراق، ابنسینا به شرقِ عالَمِ معنا و حکمت باطنى نظر داشته است. از سوى دیگر، مهدوى (ص 87) واژه مشرقیه را ناظر بر هیچ یک از این دو ندانسته، بلکه آن را در شمار واژگانى همچون عرشیه، متعالیه و مقدسه دانسته است که معناى خاصى را در برنمیگیرد.بیتردید تأثیر تفکر اشراقى در آثار ابنسینا یافت میشود (از جمله در نمطهاى آخر الاشارات و التنبیهات و رسالههاى حیبن یقظان، سلامان و ابسال و رسالةالطیر)؛ اما چون متن کامل حکمةالمشرقیه تاکنون در دست نبوده، درباره محتواى کتاب و تفاوت ماهوى آن با آنچه او در شفا و امثال آن بیان کرده است نمیتوان با یقین اظهار نظر کرد. اما بنابر بعضى شواهد، وجود نوعى اندیشه شرقى و اشراقى (و متفاوت با مکتب ارسطویى) در این کتابِ ابنسینا چندان بعید به نظر نمیرسد، چنانکه ابنسینا در مقدمه شفا (همانجا) بهصراحت نوشته که کتاب وى درباره فلسفه مشرقیه است و او در بیان مطالب و رهایى از تقییدات مشائى و حتى نقد آن پروایى ندارد. افزون بر آن، اظهارات ابنطفیل درباره حکمت مشرقیه ابنسینا و ترغیب به دنبالهروى از آن، مبین آن است که او بر وجود چنین گرایشى در آثار ابنسینا شواهدى یافته است، و چه بسا متن کامل حکمةالمشرقیة را هم دیده باشد. به نظر کوربن (1964، ج 1، ص 242)، دقیقترین تصور از حکمت مشرقیه را ابنسینا در تعلیقات بر اثولوجیاى منسوب به ارسطو (همانجاها) به دست داده است، بنابر آنکه در آنجا پنج ارجاع او به حکمةالمشرقیة درباره حیات پس از مرگ است و همین نظریه بقاى نفس، بیش از هر بحث دیگرى مبین حکمت مشرقیه است. به نظر نصر (1375ش، ص 250)، حکمت مشرقیه ابنسینا به مثابه مرحله واسط آثار مشائى و تعالیم اشراقى است.برخى محققان (رجوع کنید به بالى، ص 81؛ عفیفى، ص 444) برآناند که ابنسینا براى دفع هجوم متعصبان مشائى، با عنوان حکمت اهل مشرق به این مهم پرداخته، زیرا در مقام شارح و مفسر آراى ارسطو، در فضاى ارسطویى آن روزگار نمیتوانسته است با همین عنوان به نقد ارسطو و مشائیان بپردازد؛ ازاینرو، حکمةالمشرقیة ابنسینا اولین گام شجاعانه در آزادى از قیود و چیرگى فلسفه ارسطویى به شمار میآید.بخشى از کتاب حکمةالمشرقیة با عنوان منطقالمشرقیین در 1328/1910 در قاهره و همچنین در تهران چاپ و به فارسى نیز ترجمه شده است (کدیور و نورى، ج 1، ص 127، 144). بر نام این کتاب ایراداتى وارد است، زیرا ابنسینا در آثار دیگر خود و حتى در مقدمه کتاب، این عنوان را بهکار نبرده است. از طرف دیگر، با توجه به عنوان حکمةالمشرقیة، شایسته بود که بخش منطق آن منطقالمشرقیة نامیده شود (مهدوى، ص 86). این کتاب بر دیگر آثار منطقى ابنسینا (همانند منطق اشارات، شفا، نجات، عیونالحکمه و دانشنامه علایى) مزیتى ندارد و در ترتیب مباحث و شیوه بیان مطالب، با دیگر کتابهاى منطقى او متفاوت نیست.منابع : جعفرآلیاسین، فیلسوف عالم: دراسة تحلیلیة لحیاة ابنسینا و فکرهالفلسفى، بیروت 1404/1984؛ ابناثیر؛ ابنسینا، التعلیقات على حواشى کتاب النفس لأرسطو، در ارسطو عندالعرب: دراسة و نصوص غیر منشورة، چاپ عبدالرحمان بدوى، کویت: وکالة المطبوعات، 1978؛ همو، شرح کتاب اثولوجیا المنسوب الى ارسطو، در همان؛ همو، الشفاء، المنطق، ج 1، الفن الاول: المدخل، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره 1371/1952، چاپ افست قم 1405؛ همو، منطقالمشرقیین، قاهره ]1328/ 1910[، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ ابنطفیل، حىّبن یقظان، چاپ ألبیر نصرى نادر، بیروت 1986؛ مرفت عزت بالى، الاتجاه الاشراقى فى فلسفة ابن سینا، بیروت 1414/ 1994؛ علیبن زید بیهقى، کتاب تتمة صوانالحکمة، لاهور 1351؛ زینب خضیرى، ابنسینا و تلامیذه اللاتین، قاهره 1998؛ یحییبن حبش سهروردى، المشارع و المطارحات، چاپ مقصود محمدى و اشرف عالیپور، ]قم[ 1385ش؛ ابوالعلاء عفیفى، «الناحیة الصوفیة فى فلسفة ابنسینا»، در الکتاب الذّهبى للمهرجان الألفى لذکرى ابنسینا، بغداد من 20 الى 28 مارس 1952، قاهره: جامعة الدّول العربیة، الادارةالثقافیة، 1952؛ قاسم غنى، ابنسینا، ]تهران 1315ش[؛ جورج شحاته قنواتى، مهرجان ابنسینا: مؤلفات ابنسینا، قاهره 1950؛ محسن کدیور و محمد نورى، مأخذشناسى علوم عقلى: منابع چاپى علوم عقلى از ابتداء تا 1375، تهران 1379ش؛ یحیى مهدوى، فهرست نسخههاى مصنّفات ابنسینا، تهران 1333ش؛ کارلوآلفونسو نالینو، «محاولة المسلمین ایجاد فلسفة شرقیة»، در التراث الیونانى فى الحضارة الاسلامیة، الف بینها و ترجمها عبدالرحمان بدوى، قاهره : مکتبة النهضة المصریة، 1946؛ حسین نصر، نظر متفکران اسلامى درباره طبیعت، تهران 1377ش؛Henry Corbin, Avicenna and the visionary recital, tr. Willard R. Trask, Princeton, N. J. 1990; idem, Histoire de la philosophie islamique, vol.1: Des origines Jusqu'a la mort d'Averroes (1198), avec la collaboration de Seyyed Hossein Nasr et Osman Yahya, [Paris] 1964; Hossein Nasr, "Ibn Sina's: ،Oriental philosophy'", in History of Islamic Philosophy, ed. Hossein Nasr and Oliver Leaman, pt.I, Tehran: Arayeh Cultural Ins. 1375 Sh.