داغستان، از جمهوریهاى خودمختار فدراسیون روسیه. جمهورى داغستان به وسعت 300،50 کیلومترمربع در بخش شرقى قفقاز شمالى و در مغرب دریاى خزر واقع است(←)قلمروهاى فدراسیون روسیه( ، ص 57؛ د. آ.، ج 3، ص 299؛ بولشایا ، ج 13، ص 272). داغستان از شمال به جمهورى خودمختار کلموکستان (کلمیکیا/ قلموق) ، از شمال غربى به سرزمین استاوروپول ، از غرب و جنوب غربى به جمهورى خودمختار چچن* و گرجستان و از جنوب به جمهورى آذربایجان محدود است (← )قلمروهاى فدراسیون روسیه(، همانجا؛ )اطلس جامع جهان تایمز( ، نقشه 42؛د.ا. د. ترک، ذیل مادّه). خلیجهاى آگراخان ، قیزلر و شبهجزیرة آگراخان و جزایر چچن و تیولنى نیز در بخش شرقى داغستان واقعاند (د.آ.، ج 3، ص 300؛ د. تاجیکى، ج 2، ص 335).داغستان از نظر ناهمواریها به چهار منطقه تقسیم مىشود : 1) منطقه اراضى پست که ارتفاع بخش وسیعى از آن کمتر از سطح دریاست و جلگههاى حاشیة جنوبشرقى داغستان همچون تِرِک ـ کوما ، تِرِک ـ سولاک و پریمورسک را دربرمىگیرد؛ 2)منطقه کوهپایهاى در باریکه ساحلى مجاور خزر (← د. آ.، ج 3، ص 299) که داراى درهها، فرورفتگیها و رشته کوههاى امتداد یافته از شمالغربى به جنوبشرقى است (بولشایا، ج 13، ص 273)؛ 3)ناحیه کوهستانى شامل نواحى وسیعى چون گونیب و خونزاخ و رشتهکوههایى چون سالاتائو و گیمرین . رشتهکوههاى حدوداً 2500 مترى این منطقه، داراى درههاى عمیقى چون درة رودخانة سولاک با عمق 1800 متر است؛ 4) ناحیة کوههاى مرتفع داغستان که دو رشتهکوه اصلىِ وُدورازدنلى و بوکووى و بخشى از رشتهکوههاى قفقاز بزرگ را شامل مىشود. مرتفعترین قلة این ناحیه، کوه بازاردوزو (ارتفاع بیش از 466،4 متر) در مرز جمهورى خودمختار داغستان و جمهورى آذربایجان واقع است (← همانجا؛ د. آ.، همانجا).مهمترین رودهاى داغستان عبارتاند از: تِرِک* به طول 623 کیلومتر که از کوه زیلگاخوخ در قفقاز سرچشمه مىگیرد و به خلیج آگراخان مىریزد (د. آ.، ج 9، ص 206؛ نیز ← د.ا.د.ترک، همانجا)؛ کوما به طول 802 کیلومتر که پیش از رسیدن به خزر در جلگة ساحلى خزر ناپدید مىشود (د. آ.، ج 6، ص 20)؛ سامور به طول 213 کیلومتر که از دامنة کوه قوطون در قفقاز سرچشمه مىگیرد و بخش سفلاى آن مرز بین داغستان و جمهورى آذربایجان را تشکیل مىدهد (← همان، ج 8، ص 281)؛ سولاک به طول بیش از 144 کیلومتر که از کوههاى قفقاز سرچشمه مىگیرد و پس از پیوستن به رودهاى آوار ـ قویوصو و اندى ـ قویوصو به دریاى خزر مىریزد (← بولشایا، ج 41، ص 261؛ د.آ.، ج 9، ص 68؛ د.ا.د.ترک، همانجا؛ د. ا. ترک، ج 3، ص 448).داغستان داراى منابع طبیعى نفت، گاز، زغالسنگ، گوگرد، سرب، آبهاى معدنى، منابع جنگلى و درختان صنعتى است. مساحت زمینهاى زراعى آن حدود 000،425 هکتار است و گندم، برنج، ذرت، سیبزمینى، انگور و انواع میوه در آن تولید مىشود. پرورش دام و صید انواع ماهى، بهویژه خاویار، از دیگر فعالیتهاى اقتصادى در داغستان است (بولشایا، ج 13، ص 274، 276ـ 277؛ د. آ.، ج 3، ص 299، 301). همچنین برخى از شهرهاى بزرگ داغستان همچون خاساویورت، ایزبرباش ، کاسپیسک و قیزیل یورت که در دورة جمهورى خودمختار داغستان پدید آمدهاند و نیز مخاچقلعه* و دربند* (← بولشایا، ج13، ص272؛ د.آ.، ج3، ص299، 303؛ ) قلمروهاى فدراسیون روسیه(، ص 58) از مراکز عمدة صنعتى داغستان و داراى کارخانههاى ماشینسازى، فلزکارى، بافندگى، صنایع غذایى و شیمیایى هستند (← د. آ.، ج 6، ص 394).در سرشمارى 1381ش/ 2002، جمعیت داغستان 000،570،2 تن بودهاست (ویر و قیصریف ، ص 40). در این جمهورى حدود سى ملیت و گروه قومى زندگى مىکنند (← د.ا.د.ترک، همانجا؛ د. آ.، ج 3، ص 299) و گروههاى اصلى ساکن آن عبارتاند از: آوارها*، روسها، درگینها/دارقینها، کومیکها/قوموقها، لزگیها*،لکها، تاباسّارها/طَبَسَرانها/طَبَرسرانها، نوگایها/ نوغایها، چچنها، روتولها، آگولها، تاتها و ساخورها (حمزتوف ، ص 495؛ نیز ← آکینر ، ص 122؛ د.ا.د.ترک؛ د. آ.، همانجاها؛ بولشایا، ج 13، ص 277). در این میان، تاتها خود را از اعقاب ایرانیان اعزامى به سرحدات شمالى ایران در دورة ساسانى مىدانند (← تات*)؛ اینان بر اساس مذهب و منطقه سکونت به سه گروه مسلمان، مسیحى و یهودى تقسیم مىشوند (← آکینر، ص 239ـ240).بر اساس پژوهش مؤسسة زبان و ادبیات داغستان، 32 زبان مختلف، هریک با گویشهاى متعدد و غیرقابلفهم براى گویشوران دیگر، در داغستان شناخته شدهاست (یکتائى، ص 348؛ نیز ← آکینر، ص 130). هر زبان متشکل از چند گویش اصلى و فرعى است که غالباً اختلافشان بیش از اشتراکشان است. زبانهاى قفقازى، ترکى و هندواروپایى (اسلاو و فارسى) اصلىترین گروههاى زبانى داغستاناند (آکینر، همانجا).تنوع زبانى در داغستان، مانع از شکلگیرى یک زبان ادبى معیار در این منطقه شدهاست. تا اوایل قرن چهاردهم/ بیستم،عربى زبان ادبى مشترک این منطقه بود (← همانجا)؛ چنان که در 1333/ 1915 تنها روزنامة داغستان به عربى منتشر مىشد (همان، ص 131). علاوه بر عربى، رواج زبانهاى ترکى در قفقاز جنوبى و داغستان، موجب انتشار آثارى نیز به این زبان در سدة چهاردهم/ بیستم در داغستان شدهاست (← قدارى داغستانى، 1312). در 1307ش/ 1928 الفباى عربى به الفباى لاتینى و در 1317ش/ 1938 به الفباى سیریلى تغییر یافت و تا پیش از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى همچنان سیریلى بود (بولشایا، ج 13، ص 285؛ د. آ.، همانجا). اکنون علاوه بر روسى، چند زبان دیگر نیز در داغستان رسمیت دارد. به گزارش حمزتوف (همانجا) در دهه 1360ش/ 1980 در داغستان به ده زبان کتاب منتشر مىشد.نام داغستان متشکل از کلمة ترکى «داغ» به معناى «کوه» و پسوند فارسى «ستان» به معناى «مکان» و در مجموع به معناى کوهستان است (همان، ص 382؛ آکینر، ص 122). بارتولد ظهور نام داغستان را به قرن دهم/ شانزدهم نسبت داده و پیوند دو واژة ترکى و فارسى در آن را یک پدیدة نادر زبانشناسى دانستهاست (← د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). برخى نیز نام داغستان را برگرفته از نام قوم داغ/ داک مىدانند (← سامى، ذیل مادّه؛ د. ا. ترک، همانجا). بهنظر مىرسد «مملکت سریر» که در منابع جغرافیایى سدههاى سوم و چهارم بدان اشاره شده (براى نمونه ← ابنفقیه، ص 286ـ287، 291، 298؛ ابنرسته، ص 147ـ 148؛ اصطخرى، ص 183ـ184؛ ابنحوقل، ص 331ـ 333) و شاخهاى از خاندان ساسانى با لقب «صاحبالسریر» بر آن حکومت داشتند (← همانجاها؛ نیز ← ابناثیر، ج 1، ص 441)، با داغستان کنونى یا بخشهایى از آن قابل انطباق است (← یکتائى، ص 337).در عهد باستان، بخش جنوبى منطقة داغستان به آلبانیا/ ارّان (تقریباً جمهورى آذربایجان امروزى) تعلق داشت (← د. آ.، ج 1، ص 215). در بخش شمالى آن نیز قبایل کوچکى ساکن بودند که استرابون (ج 5، ص 229ـ232) به آنها اشاره کردهاست.از قرن چهارم میلادى، ساسانیان از گذرگاه دربند در برابر صحرانوردانى که از شمال مىآمدند و قصد رخنه در جنوب و تاخت و تاز در قلمرو آنان داشتند، دفاع مىکردند (← رئیسنیا، 1379ش، ج 2، ص 497 به بعد، ج 3، ص 374ـ375). توجه ساسانیان به این منطقه، زمینهساز نفوذ جلوههاى فرهنگ ایرانى مانند مزداپرستى در آنجا بود که پس از اسلام نیز در این منطقه شایع بود؛ چنان که برخى از امیران محلى القابى ایرانى چون «طبرسران شاه»، «فیلان شاه»، «لیران شاه» و «لبان شاه» داشتند (← ابنخرداذبه، ص 124). همچنین گزارش ابوحامد غرناطى (متوفى 565؛ ص 78)، از رواج مراسم خاکسپارى غیراسلامى در برخى نواحى این منطقه نشان دارد (نیز ← قزوینى، ص 399ـ400).در زمان خلیفة دوم، مسلمانان پس از فتح دربند، به فتح مناطق آن سوى دربند و از جمله بخشهایى از داغستان روى آوردند و تا بَلَنجَر* ــ پایتخت خزرها*، در منطقة کوهستانى داغستان ــ تاختند (طبرى، سلسلة 1، ص 2667). این حملات که تا پایان سدة اول ادامه داشت، معمولاً به فتح پایدارى منجر نمىشد و مسلمانان پس از کسب غنائم، منطقه را ترک مىکردند (← خلیفةبن خیاط، ص 211ـ213؛ یعقوبى، ج 2، ص 168؛ طبرى، سلسلة 1، ص2667، 2889ـ2890، سلسلة 2، ص291، 1462، 1560).در اوایل خلافت هشامبن عبدالملک (ﺣک : 105ـ125)، خزرها با گذشتن از دربند تا اردبیل پیشروى کردند؛ اما در 112/ 730، سپاه مسلمانان به فرماندهى مَسْلمةبن عبدالملک*، با غلبه بر خزرها و تصرف دربند، تا حدودى حاکمیت خلافت اسلامى را در منطقه مستقر کردند (← طبرى، سلسلة 2، ص1531ـ 1532). مَسْلمه هنگام خروج از آن منطقه 000،24 خانوار عرب را از موصل، دمشق، حِمص، تَدمُر، حلب و سایر بلاد شام و جزیره در آن سرزمین جاى داد (ابوحامد غرناطى، ص77). مروانبن محمد، آخرین خلیفه اموى (ﺣک : 127ـ 132)، نیز پیش از رسیدن به خلافت، لشکرکشیهاى پیروزمندانهاى به داغستان داشت (← خلیفةبن خیاط، ص 226؛ ابناثیر، ج 5، ص 178).در دورة عباسى، داغستان را والیان آذربایجان و ارمنستان اداره مىکردند (براى نمونه ← ابناثیر، ج 6، ص 163). در حوالى نیمة سدة سوم با جدّىتر شدن تجزیه خلافت عباسى، هاشمبن سراقه در 255/ 869 به امارت دربند دست یافت و زمینة تشکیل حکومت محلى هاشمیان را فراهم کرد که بر بخشهایى از داغستان نیز حاکمیت یافت (← منجمباشى، ص 17؛ د.ا.د.ترک، همانجا). اگرچه ساجیان* نیز در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم بر دربند مسلط شدند، هاشمیان دوباره توانستند حاکمیت آن منطقه و نواحى اطراف آن، از جمله داغستان، را در اختیار خویش نگه دارند (← د.ا.د.ترک، همانجا).در نیمة دوم قرن پنجم، سلجوقیان بر بخشى از داغستان مسلط شدند (← همانجا). در همین دوران و تا نیمة اول قرن ششم، بافت جمعیتى داغستان متشکل از هفتاد قوم ذکر شدهاست که هر یک گویش ویژه خود را داشتند (← ابوحامد غرناطى، همانجا). مغولان در 619/ 1222 به داغستان حمله کردند (ابناثیر، ج 12، ص 384) و تا پیش از ظهور صفویان، به ترتیب ایلخانان، خانات اردوى زرین، تیموریان و شروانشاهان بر این منطقه حاکم بودند (← د. ا. د. ترک، همانجا).در نیمة دوم سدة نهم، شیخ جنید* و شیخ حیدر*، جدّ و پدر شاهاسماعیل صفوى، به قصد گسترش نفوذ طریقت خویش در قفقاز پیشروى نظامى کردند، اما در این راه به ترتیب در 860/ 1456 و 893/1488، در حوالى دربند و طبرسران کشته شدند (← منجمباشى، ص 30؛ رئیسنیا، 1380ش، ص 146ـ149، 165ـ 168؛ قس سیورى ، ص 65). شاهاسماعیل (ﺣک : 907ـ 930) نیز در نخستین لشکرکشى خود تا شروان پیش رفت، لیکن براى لشکرکشى به داغستان فرصت نیافت (← باکیخانوف، ص 92ـ93؛ نیز ← سیورى، ص 35). در زمان شاهطهماسب (ﺣک : 930ـ984)، القاصمیرزا، برادر و مخالف وى، چندى از بیم سپاهیان طهماسب به داغستان گریخت (← باکیخانوف، ص 96). داغستان در دورة سلطنت شاهطهماسب و حتى جانشینان وى به پناهگاه مخالفان دولت صفوى تبدیل شد (← همان، ص 102ـ106) و حتى به هنگام تصرف گرجستان و شروان توسط عثمانیها، در پى ضعف دولت صفوى در زمان سلطنت محمدخدابنده*، برخى از امراى داغستان نیز به حمایت از عثمانیها برخاستند. نفوذ دولت عثمانى در داغستان تا فتح مجدد قلعة شماخى به دست شاهعباس در اواسط دهة دوم قرن یازدهم، یعنى حدود سى سال ادامه داشت (← فلسفى، ج 1، ص 49ـ52، ج 5، ص 5ـ55؛ باکیخانوف، ص 107ـ116) و از آن پس، دولت صفوى بر این منطقه تسلط کامل یافت (← قدارى داغستانى، ص 76ـ77). پس از درگذشت شاهعباس (ﺣک : 996ـ1038)، از نفوذ دولت صفوى بر منطقة داغستان کاسته شد و کشمکشهاى امراى آن سرزمین بالا گرفت (← باکیخانوف، ص 123ـ126).با سقوط صفویان، روسیه بر سواحل داغستان و عثمانیها بر بخشهاى دیگر قفقاز استیلا یافتند و دو دولت طى قرارداد 1137/ 1725 شمال غرب قلمرو ایران را بین خود تقسیم کردند و بدین ترتیب، عثمانى استیلاى روسیه بر داغستان را به رسمیت شناخت (← همان، ص 181 به بعد). پترکبیر، تزار روسیه، به منظور الحاق داغستان به قلمرو خود، منصب شمخالى را منحل و ژنرالى را براى اداره آنجا در شروان مستقر کرد (← همان، ص 138).در پى ظهور نادر و قدرت گرفتن مجدد دولت ایران، روسیه وادار به انعقاد پیمان صلح رشت (1145/1732) با ایران شد که طبق آن، داغستان در کنار مناطق دیگرى چون شروان، مازندران و گیلان به ایران مسترد گردید (همان، ص 140). نادرشاه (ﺣک : 1148ـ1160) در زمان سلطنت خویش، بارها به سبب سرکشیهاى امیران محلى یا شورشهاى اهالى داغستان، خاصه لزگیها، مجبور به لشکرکشى به این منطقه شد (← استرآبادى، ص 342ـ345،369ـ379، 404ـ406؛ آرونووا و اشرفیان، ص 68ـ69، 213 به بعد؛ باکیخانوف، ص 141ـ142). شورشهاى مردم داغستان و تاختوتازهاى ویرانگر آنها در شروان، و کشته شدن ابراهیمخان ظهیرالدوله، برادر نادرشاه در 1151/1738 در داغستان، موجب غضب شدید نادرشاه شد (← مروى، ج 2، ص 672ـ678، 832 ـ833)، بههمین سبب لشکرکشیهاى بعدى وى جنبة انتقامگیرانه به خود گرفت و در روحیة وى نیز تأثیر منفى نهاد، چنان که فرمان کور کردن پسرش، رضاقلىمیرزا را در جریان لشکرکشى خود به داغستان در 1155/1742 صادر کرد (← همان، ج 2، ص 850 ـ 853 ، ج 3، ص 1192). به نظر هنوى (ص 273ـ 274) شدت عمل نادرشاه، در نهایت موجب نزدیکى لزگیها به دولت روسیه شد. در پى آن، یک ژنرال روسى به حدود داغستان فرستاده شد و نفوذ روسیه در منطقه گسترش یافت.پس از قتل نادرشاه در 1160/1747، از نفوذ ایران بر داغستان کاسته شد و این منطقه مانند دیگر مناطق قفقاز، دستخوش نوعى حکومت ملوکالطوایفى گردید که درگیرى امیران محلى جلوه بارز آن بود (← باکیخانوف، ص 165؛ قدارى داغستانى، ص 123ـ137). این اوضاع، زمینة مناسبى براى نفوذ روسیه در داغستان فراهم کرد که با تأسیس والیگرى قفقاز در 1199/ 1785 بیش از پیش تقویت شد (← د. اسلام، همانجا).آقامحمدخان قاجار (ﺣک : 1210ـ1211) پس از رسیدن به قدرت، درصدد احیاى نفوذ ایران بر قفقاز و الحاق مجدد آن به قلمرو ایران برآمد. از این رو، سپاهیان وى در سه ستون وارد قفقاز شدند که ستون راست از طریق مغان و شروان و داغستان پیش رفت و امراى این نواحى را به تسلیم یا شکست واداشت (نفیسى، ج 1، ص 67).پس از دورة اول جنگهاى ایران و روسیه در عهد فتحعلىشاه (ﺣک : 1212ـ1250) و انعقاد عهدنامه گلستان* در 1228/1813، بر اساس فصل سوم این معاهده، بسیارى از مناطق قفقاز، از جمله «تمامى داغستان» رسماً به روسیه واگذار شد (← سپهر، ج 1، ص 242؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1512ـ 1513؛ محمود، ج 1، ص 125ـ127). با این همه بسیارى از امیران و اهالى مسلمان داغستان تا مدتها در برابر سلطه روسیه مخالفت و ایستادگى کردند. از این میان، مىتوان به قیام تقریباً همة امراى داغستان، بهاستثناى شَمخال، در 1233/ 1818 اشاره کرد. مخالفتهاى تودههاى مردم، بیشتر تحتتأثیر مواعظ رهبران مذهبى بر ضد کفار بود (د. اسلام، همانجا).نخستین رهبر مذهبى در چچن و داغستان که به مبارزه با روسها برخاست، امام منصور اُشُرمه* بود که در زمان سلطنت عبدالحمید اول (ﺣک : 1187ـ1203) به این منطقه آمده بود. او در زمان جنگ کریمه بین عثمانى و روسیه، مردم را به جهاد با روسها ترغیب مىکرد و سرانجام در سنپترزبورگ در حبس درگذشت (← قدارى داغستانى، ص 169ـ171). در حدود 1246/1830 نیز رهبران طریقت نقشبندیه* جنبشى را در میان آوارها سازماندهى کردند که از جمله اهدافش مبارزه با روسها و حاکمان محلى، تلاش براى حاکمیت شریعت و الغاى تمام سنن محلى متضاد با آن بود (← د. اسلام، همانجا). نخستین رهبر این جنبش در داغستان و چچن، غازى محمدافندى، معروف به امام بود. وى در چچن و داغستان حملاتى به دژهاى نظامى روس ترتیب داد. وى در 1248/1832 در روستاى کمره با جمعى از مریدان خود محاصره و کشته شد و از میان یاران و شاگردانش تنها شیخ شامل موفق به فرار شد (← قدارى داغستانى، ص 193ـ 198؛ نیز ← غازىمحمد*). پس از کشته شدن غازىمحمد، حمزهبیگ جانشین او شد، ولى وى نیز در درگیرى با خانهاى آوار، دو سال بعد به دست وابستگان خانزادههایى که به فرمانش کشته شده بودند، به قتل رسید (← همان، ص 199ـ200). پس از قتل حمزهبیگ، شیخ شامل به جانشینىاش برگزیده شد و 25 سال قیام ضدروسى را رهبرى کرد (← شیخ شامل*). این جنبش که تا سالهاى دهه 1300ش/1920 در داغستان و چچن ادامه یافت، در منابع روسى و غربى جنبش مریدیه* نامیده شدهاست (← د.آ.، ج 7، ص 129).پس از تسلیم شدن شیخ شامل در 1276/1859، روسها موقتاً اقتدار حکام محلى داغستان را احیا کردند اما با عزل آخرین آنها یعنى شمخال در 1282/1865، ادارة داغستان را به فرمانداران نظامى سپردند (← د. اسلام، همانجا). اهالى داغستان در 1294/1877 نیز با استفاده از جنگ عثمانى با روسیه، به رهبرى عبدالرحمان افندى قیام کردند، اما پس از پایان جنگ و انتقال سپاه روسیه از جبهة عثمانى به داغستان قیامشان سرکوب شد (د. ا. د. ترک، ج 8 ، ص 405).تحت حاکمیت روسها، ایالت داغستان در 1308/1890، به نُه ناحیه تقسیم شد که عبارتاند از: تمرخان شوره، دارکه، قیطاق و طبسران، کوره، سنبور، قاضى قوموق، غونیب، آوار و اندى. هر یک از این نواحى زبان خاص خود را داشت (← قدارى داغستانى، ص 11ـ15، 252).جمهورى خودمختار داغستان در 1338/1920، داراى حدود چهل بخش ادارى بود (بولشایا، ج 13، ص 272؛ د. آ.، ج 3، ص 299). در دورة حکومت تزارى، ناحیه تمرخان شوره، مرکز ادارى ایالت داغستان و حاکمنشین آن بود (قدارى داغستانى، ص 11) و در 1301ش/ 1922 به نام اولّوبى بویناکسکى (1890ـ1919)، انقلابى داغستانى (← حمزتوف، ص 473)، بویناکسک نامیده شد (← د. آ.، ج 2، ص 345). شهر بندرى پتروفسکى نیز، که روسها در 1260/1844 به صورت یک دژ نظامى ساخته بودند، بعدها و بهویژه پس از عبور راهآهن از قفقاز جنوبى در 1314/ 1896 و پیوستن آن به خط آهن سراسرى روسیه توسعة فراوان یافت (← همان، ج 6، ص 394). پتروفسکى بعدها به جاى تمرخانشوره مرکز ایالت داغستان شد (بولشایا، همانجا) و در 1301ش/1922 به نام مخاچ داخادایف ، انقلابى داغستانى (← حمزتوف، ص 417)، مخاچ قلعه نامیده شد (← د. آ.، همانجا) که امروزه پایتخت داغستان است.پس از شکلگیرى حکومت شوروى، در نوامبر 1920/ آبان 1299، جمهورى خودمختار شوروى سوسیالیستى در داغستان نیز تشکیل شد (← د. اسلام، همانجا). داغستان در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مهمترین منطقه مسلماننشین در شمال شرق قفقاز بود (← خالدوف ، ص 129). مطابق سرشمارى 1368ش/ 1989 حدود 85% جمعیت داغستان مسلمان و بیشتر آنها سنّى شافعى و تقریباً 4% شیعه بودند (← همان، ص 130؛ آکینر، ص 131). صوفیان نیز از دیرباز در منطقة داغستان حضور داشتند و از سدة هجدهم، این حضور با افزایش نفوذ نقشبندیه و نقش تصوف در سازماندهى جنبشهاى جهادى بر ضد روسها پررنگتر شد (← د. ا. د. ترک، همانجا؛ آکینر، ص 125، 132). در 1331/ 1913، در سراسر داغستان بیش از دو هزار مسجد وجود داشت که 360 مسجد آن، جامع بود اما این تعداد در دورة حاکمیت شوروى، در 1363ش/ 1984 به 27 مسجد تقلیل یافت (← د. ا. د. ترک، همانجا). در اواخر دوران حکومت شوروى، با برگردانده شدن برخى از مساجدِ مصادره شده به مسلمانان، تعداد مساجد داغستان در 1369ش/ 1990 به دویست و در اواخر 1370ش/ 1991 به ششصد باب رسید (خالدوف، ص 132). علاوه بر اسلام، جمعیت یهودى داغ چوفود یا یهودیان کوهنشین که از عهد باستان در منطقة داغستان حضور داشتند و مدعى هستند که بابِلیها یا آشوریها آنها را به این منطقه کوچاندهاند و نیز چندین گروه کوچک مسیحى، جزو اقلیتهاى مذهبى داغستان محسوب مىشوند (← د.اسلام، همانجا؛ آکینر، ص 131).به دنبال فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، داغستان در 1370ش/ مارس 1992 به عضویت پیمان فدراسیون روسیه درآمد و در 1372ش/ 1993 رسماً خودمختار اعلام شد. جمهورى داغستان در آذر/ دسامبر همان سال قانون اساسى روسیه را لغو کرد و در 1373ش/ 1994 به قانون اساسى خود رأى داد. داغستان از آن پس به جهت هممرزى با چچن، از خصومت و درگیرى بین حکومت فدرال روسیه و گروههاى شورشى چچنى در امان نماند () قلمروهاى فدراسیون روسیه(، ص 58)؛ چنانکه در جریان جنگى که گروگانگیرى چچنها در 1375ش/1996 در قیزلر/ گیزلر را در پى داشت، به سرزمین و مردم شمال داغستان آسیب فراوانى وارد آمد (← همانجا). در 1378ش/ 1999، چچنها با هدف آزادسازى داغستان، دو بار به این منطقه حمله کردند که بهسبب عدم حمایت مردم این منطقه و واکنش شدید دولت روسیه با شکست مواجه شدند (← پاکتچى و برارى، ص 32). بهرغم ناآرامیهایى از این دست، داغستان همچنان جزئى از قلمرو فدراسیون روسیه محسوب مىشود.منابع : ماریانا روبنوونا آرونووا و کلارا زارمایروونا اشرفیان، دولت نادرشاه افشار، ترجمة حمید امین، 1356ش؛ ابناثیر؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنرسته؛ ابنفقیه؛ ابوحامد غرناطى، رحلةالغرناطى: تحفة الالباب و نخبةالاعجاب و رحلة الى اوروبّة و آسیة، چاپ قاسم وهب، ابوظبى 2003؛ محمدمهدىبن محمدنصیر استرآبادى، تاریخ جهانگشاى نادرى، تهران 1370ش؛ اصطخرى؛ محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصرى، چاپ محمداسماعیل رضوانى، تهران 1363ـ 1367ش؛ عباسقلى آقا باکیخانوف، گلستان ارم، چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران، باکو 1970؛ احمد پاکتچى و خدایار برارى، «عوامل مؤثر بر استقلالطلبى قوم چچن»، مطالعات اوراسیاى مرکزى، سال 2، ش 3 (زمستان و بهار 1387ـ 1388)؛ رسول حمزتوف، داغستان من، ترجمه حبیب فروغیان، مسکو 1986؛ دنگا خالدوف، «اسلام و سیاست در داغستان»، مطالعات آسیاى مرکزى و قفقاز، سال 2، ش 2 (پاییز 1372)؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، چاپ مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز، بیروت 1415/1995؛ رحیم رئیسنیا، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، تهران، ج 2، 3، 1379ش؛ همو، تاریخ عمومى منطقه شروان در عهد شروانشاهیان، تهران 1380ش؛ شمسالدینبن خالد سامى، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ 1316/ 1889ـ1898؛ محمدتقىبن محمدعلى سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1377ش؛ طبرى، تاریخ (لیدن)؛ نصراللّه فلسفى، زندگانى شاه عباس اول، تهران ج 1، 1344ش، ج 5، 1352ش؛ حسنبن عبداللّه قدارى داغستانى، آثار داغستان، پترزبورگ 1312؛ زکریابن محمد قزوینى، کتاب آثار البلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ محمود محمود، تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادى، ج 1، تهران 1336ش؛ محمدکاظم مروى، عالم آراى نادرى، چاپ محمدامین ریاحى، تهران 1364ش؛ احمدبن لطفاللّه منجمباشى، فصولمن تاریخالباب و شروان، چاپ مینورسکى، کیمبریج 1958؛ سعید نفیسى، تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دورة معاصر، تهران 1361ش؛ جونس هنوى، زندگانى نادرشاه، ترجمة اسماعیل دولتشاهى، تهران 1365ش؛ یعقوبى، تاریخ؛ مجید یکتائى، «پیشینة تاریخى سرزمین داغستان»، مجلة بررسیهاى تاریخى، سال 6، ش 1 (فروردین ـ اردیبهشت 1350)؛Shirin Akiner, Islamic peoples of the Soviet Union, London 1983; Āzarbāyjan Sāvet ensiklopediyās, Baku 1976-1987; Bol'shaya Sāvetskaya ensiklopediya2, [Moscow] 1949-1958; EI2, s.v. "Dāghistān" (by W. Barthold- [A.Bennigsen]); Ensiklopediyāyi Sāvetii Tājik, Dushanbe 1978-1988; İA, s.v. "Dağıstan" (by Mirza Bala); Roger Mervyn Savory, Iran under the Safavids, Cambridge 1980; Strabo, The geography of Strabo, with an English translation by Horace Leonard Jones, vol. 5, London 1961; The Territories of the Russian Federation, London: Europa Publications Limited, 1999; The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005; TDVİA, s. v. "Dağıstan" (by Ziya Musa Buniyatov); Robert Bruce Ware and Enver Kisriev, Dagestan: Russian hegemony and Islamic resistance in the North Caucasus, Armonk, N.Y. 2010.