حَمّودیان، از خاندانهاى حکومتگر اندلس در قرن پنجم. خاندان بربر حمودیان را علىبن حَمّودبن میمون تأسیس کرد. نسب وى به ادریسبن عبداللّهبن حسن نواده امام حسنبن علىبن ابىطالب مىرسد (رجوع کنید به ابنحزم، 1403، ص50ـ51؛ حُمَیْدى، ص 19ـ20؛ ابنبَسّام، ج 1، قسم 1، ص 96؛ ابنابّار، ج 2، ص 26). با آنکه حمودیان از نوادگان ادریسیان مغرب (حک : 172ـ296) بودند، اما براثر اقامت طولانى در میان بربرهاى مغرب، زبان عربى را تا حد زیادى فراموش کرده و کاملا خلق و خوى بربرى یافته بودند (سیکو دى لوسنا، ص 18).حمودیان از اوضاع آشفته اندلس در نیمه نخست سده پنجم بهره جستند و از 407 تا 449 بر شهرهاى قرطبه، مالَقَه، رُنْده و جزیرةالخضراء فرمان راندند (ابنحزم، همانجا؛ حمیدى، ص20؛ مراکشى، ص 43ـ44؛ ابنخطیب، 1956، ص 121). پس از حوادثى که در سالهاى 399 تا 403 در اندلس رخ داد، سلیمانبن حَکَم اموى ملقب به المستعین*، به کمک بربرها و در رأس آنان بنىحمود، مخالفان را سرکوب کرد و در شوال 403 به عنوان خلیفه اموى براى دومین بار وارد قرطبه شد. او به پاس خدمات حمودیان، علىبن حمود را حاکم دو شهر بندرى و مهم سَبْته و طَنْجه کرد، که بر دو طرف تنگه جبلطارق اشراف داشتند. او قاسمبن حمود، برادر بزرگتر على، را نیز فرمانرواى جزیرةالخضراء* در جنوب اندلس کرد (حمیدى، ص 19ـ20؛ ابنبسّام، ج 1، قسم 1، ص 37ـ38؛ ضبّى، ص 21ـ22؛ مراکشى، ص 43).در 404، هشامبن حَکَم، خلیفه اموى که اوضاع را آشفته مىدید و یقین داشت که خلافتش رو به زوال است، محرمانه با علىبن حمود نامهنگارى کرد و او را به ولایتعهدى خویش گماشت و از وى تقاضا کرد، در صورت کشته شدن انتقامش را بگیرد (ابنبسّام، ج 1، قسم 1، ص 37ـ38، 43؛ مراکشى، ص 44؛ ابنعذارى، ج 3، ص 114، 116).علىبن حمود پس از دریافت فرمان ولایتعهدى هشامبن حکم، به طمع حکومت اندلس افتاد، ازاینرو پس از کسب موافقت بربرهاى هوادار امویان، در 405 قیام خود را آغاز کرد. او نخست مالقه و سپس قرطبه را تصاحب کرد و پس از اطمینان از کشته شدن هشامبن حکم، شخصآ سلیمان و برادرش عبدالرحمان را بههمراه پدرشان در 21 محرّم 407 گردن زد. روز بعد، علىبن حمود رسمآ در کاخ قرطبه، به عنوان فرمانرواى جدید اندلس، از مردم بیعت گرفت و الناصرلدین اللّه نامیده شد و بدینترتیب، حکومت شیعى حمودیان در 22 محرّم 407 آغاز گردید (ابنحزم، 1403، ص 102؛ حمیدى، ص20؛ ابنبسّام، ج 1، قسم 1، ص 41ـ42، 97).علىبن حمود در هشت ماه اول فرمانروایىاش رفتار بسیار خوبى با مردم داشت ولى چون مطّلع شد که مردم از وى ناراضى هستند و با عبدالرحمانبن محمد اموى، معروف به المرتضى، در مشرق اندلس بیعت کردهاند، خشونت پیش گرفت (حمیدى، ص 22؛ ابنبسّام، ج 1، قسم 1، ص 99؛ ابنعذارى، ج 3، ص 121؛ ابنفضلاللّه عمرى، سفر24، ص 71).علىبن حمود را در اول یا دوم ذیقعده 408 در 49 سالگى، سه تن از نوکران صقلابىاش در حمام کاخ بهقتل رساندند (ابنحزم، 1951، ص80؛ حمیدى، همانجا؛ ابنبسّام، ج 1، قسم 1، ص100ـ101؛ ابناثیر، ج 9، ص 272ـ273). وى را شعرایى همچون ابنحناط قرطبى (متوفى 437)، عبادةبن ماءالسماء و ابوعمر احمدبن دراج قسطیلى مدح کردند (رجوع کنید به ابنبسّام، ج 1، قسم 1، ص 64، 87ـ90؛ ابنعذارى، ج 3، ص 124؛ ابنخطیب، 1393ـ1397، ج 4، ص 57).پس از مرگ علىبن حمود، برادر بزرگترش قاسمبن حمود که حاکم اشبیلیه بود، در 4 ذیقعده 408 از مردم بیعت گرفت و به المأمون ملقب گردید. این در حالى بود که علىبن حمود فرمان حکومت قرطبه را براى پسرش، یحیى، نوشته بود. لذا قاسمبن حمود براى دلدارى برادرزادهاش، دختر خود را به همسرى وى درآورد که البته این امر منجر به سکوت یحیى نشد (حمیدى، همانجا؛ ابنبسّام، ج 1، قسم 1، ص 101؛ قس ابنفضلاللّه عمرى، ج 24، ص 72ـ73، که تاریخ بیعت را 12 ذیقعده گفته است).یحیى که حاکم سبته بود، به مصاف عمویش، قاسمبن حمود، رفت و او را به اشبیلیه فرارى داد و خود در 8 ربیعالآخر (ابنعذارى: 22 ربیعالآخر) 412 پیروزمندانه وارد قرطبه شد و در اول جمادىالاولى 412، مردم با وى بیعت کردند و به المعتلى باللّه ملقب شد. وى پس از یک سالونیم حکومت آشفته ناگزیر در 12 ذیقعده 413 قرطبه را به سوى مالقه ترک کرد (حمیدى، همانجا؛ ابناثیر، ج 9، ص 274؛ ابنعذارى، ج 3، ص 131، 133).پس از فرار او، قاسمبن حمود که در این مدت با عنوان خلیفه در اشبیلیه بهسر مىبرد، به قرطبه آمد و در 18 ذیقعده 413 براى دومین بار به حکومت رسید. پس از حدود هفت ماه، مردم قرطبه بر وى شوریدند و او را از شهر بیرون کردند. پس از مدتى، بربرها در شُرِیش او را دستگیر و تحویل یحیى، که در مالقه بود، دادند. قاسم همچنان در اسارت یحیى و پس از وى در اسارت ادریس، برادر یحیى، ماند تا اینکه در 431 در زندان به قتل رسید (حمیدى، ص 23ـ24؛ ابناثیر، ج 9، ص 274ـ276؛ ابنعذارى، ج 3، ص 133ـ135).یحیىبن على پس از اطمینان از عزل المستکفى باللّه اموى (حک : 414ـ416) و در پى وسوسه اطرافیان، بازگشت به خلافت قرطبه را پذیرفت اما شخصاً به آنجا نرفت، بلکه عبدالرحمانبن عَطّاف یَفرَنى را بهجاى خود فرستاد و خود در 16 رمضان 416 وارد قرطبه شد و پس از حدود چهار ماه در 8 محرّم 417 شهر را به وزیر و دبیرش، ابوجعفر احمدبن موسى معروف به ابنبَقَنّه/ ابنبقیه، سپرد و به مالقه بازگشت (حمیدى، ص 24ـ25؛ ابناثیر، ج 9، ص 278ـ279).دو ماه پس از رفتن یحیىبن على به مالقه، مردم بر ضد بربرهاى مدافع حمودیان قیام کردند و هزار تن از آنان را کشتند و عملا به حکومت حمودیان در قرطبه خاتمه دادند (رجوع کنید به ابناثیر، همانجا؛ ابنعذارى، ج 3، ص 143ـ144؛ ابنخطیب، 1956، ص 136ـ137). یحیىبن على در 7 محرّم 427 در قَرمونه کشته شد (حمیدى، ص 25؛ ابناثیر، ج 9، ص 279؛ مراکشى، ص 54، 61؛ ابنسعید مغربى، ج 1، ص 299).پس از یحیى، ادریسبن على، حاکم دو شهر سَبته و طَنجه به مالقه رفت و سران قبایل صنهاجه با وى بیعت کردند. او سه چهار سال با لقب المتأیِّدباللّه حکومت کرد و در 16 محرّم 431 وفات یافت (رجوع کنید به حمیدى، ص30؛ ابناثیر، ج 9، ص 279ـ280؛ مراکشى، ص 61ـ62).ابنبقنّه، از سرداران صاحب نفوذ اندلس، در 16 محرّم 431 یحیىبن ادریس، معروف به حَیّون و ملقب به القائمبامراللّه، را به حکومت رساند، اما نَجا خادم صَقْلابى به همراه حسنبن یحیىبن على (ملقب به المستنصرباللّه) با سپاهى از سبته وارد مالقه شد و المستنصرباللّه را به خلافت رساند و ابنبقنّه و یحیىبن ادریس را به قتل رساند. المستنصر بههمراه تاجرى به نام سَطیفى، دو سال امور مالقه را اداره کردند تا اینکه همسرش، دختر ادریس و خواهر یحیى، وى را با زهر مسموم کرد (حمیدى، ص 32؛ ابناثیر، ج 9، ص280ـ281).براساس روایتى، حسنبن یحیى فرزند کوچکى داشت که بهدست نجا کشته شده بود و به روایت دیگر، او فرزندى نداشت و ازاینرو نجا از سبته راهى مالقه شد تا حکومت را خود بهدست گیرد. بربرها با آگاه شدن از این موضوع خشمگین شدند، نجا و سطیفى را کشتند و ادریسبن یحیى ملقب به العالى را از زندان خارج و با وى در 434 بیعت کردند (حمیدى، ص 33؛ ابناثیر، ص 281).رفتارهاى ضد و نقیض العالى باعث نارضایتى مردم و بربرها شد، ازاینرو وقتى وى در خارج شهر بهسر مىبرد، دروازههاى شهر را به روى وى بستند. سپس از پسرعمویش، محمدبن ادریسبن علىبن حمّود، خواستند حکومت را به دست گیرد. العالى نیز از خلافت کناره گرفت و در رجب 438، خلافت رسمآ به پسر عمویش، که به المهدى ملقب گردید، رسید (حمیدى، ص 33ـ34؛ ضبّى، ص 29؛ ابناثیر، همانجا).محمدبن ادریس حاکمى بسیار خونریز و خشونتطلب بود، ازاینرو، بربرها در اواخر 444 وى را مسموم کردند و کشتند. برادرزاده محمد، ادریسبن یحیى ملقب به السامىباللّه، جانشین وى شد که اندکى بعد به طور ناگهانى مالقه را در لباس بازرگانى ترک کرد. وى در 446 در سبته بهدست سوّاجات بَرغواطى، از سران بربرى اندلس، به قتل رسید (حمیدى، ص 34ـ35؛ ابناثیر، ج 9، ص 281ـ282؛ مراکشى، ص 66ـ68؛ ابنعذارى، ج 3، ص 218).پس از قتل ادریس السامى، ادریس دوم ملقب به العالىباللّه که در سبته بهسر مىبرد، فرمانرواى مالقه شد که در 448 درگذشت و مردم با پسرش، محمد ملقب به المستعلىباللّه، بیعت کردند. مدت حکومت وى که واپسین حاکم حمودیان در مالقه محسوب مىشود، حدود یکسالونیم بود. در 449، بادیسبن حبوس مالقه را تصرف کرد و محمد را بیرون راند و به اینترتیب به حکومت حمودیان در مالقه پایان داد. پس از آن، محمد به اَلمَرِیّه رفت و بعد به دعوت مردم مغرب، راهى مَلیله شد که آنان در 456 با وى بیعت کردند. وى در 460 وفات یافت (مراکشى، ص 68؛ ابنعذارى، ج 3، ص 218؛ ابنفضلاللّه عمرى، سفر24، ص80ـ81؛ ابنخطیب، 1956، ص 142؛ مَقَّرى، ج 1، ص 435).افرادى نیز از خاندان حمودیان مدتى در جزیرةالخضراء حکومت کردند. هنگامى که یحیىبن علىبن حمود در قرطبه به حکومت رسید، محمد و حسن (فرزندان قاسمبن حمود) را در جزیرةالخضراء زیرنظر ابوالحجاج مغربى زندانى کرد. چون خبر کشته شدن یحیىبن على به ابوالحجاج رسید، آن دو را آزاد کرد و از مردم خواست از آنان اطاعت کنند. حسنبن قاسم پس از آزادى راه تصوف پیش گرفت و محمدبن قاسم در 414 به حکومت جزیرةالخضراء رسید و معتصم لقب گرفت (حمیدى، ص 31ـ32؛ ابناثیر، ج 9، ص280؛ مراکشى، ص 62ـ63؛ مقّرى، همانجا).در 434، نجا صقلابى بهجزیرةالخضراء رفت. وى قصد داشت فرزندان قاسمبن حمود را از آنجا اخراج کند که در برابر سخنان سُبیَعه، مادر آنان، از این کار شرمنده و منصرف شد و به روایتى، چند روزى با آنان جنگید و چون دید همراهانش تمایلى به نبرد ندارند، از آنجا رفت (حمیدى، ص33؛ ابنخطیب، 1956، ص 141).در 439، سران بربر بر سر بیعت با محمدبن قاسمبن حمود توافق کردند و او را مهدى لقب دادند. محمد به مالقه رفت و چند روزى خلافت کرد ولى سران بربر او را به دلیل رفتارهاى تند و سختگیرانهاش نپذیرفتند و او به جزیرةالخضراء بازگشت و چند روز بعد، از غصهوفات یافت (440) و پسرش، قاسمبنمحمد ملقب به الواثق، جانشین وى گردید (حمیدى، ص 35ـ 36؛ ابناثیر، ج9، ص282؛ مراکشى، ص68). وى در جزیرة الخضراء حکومت کرد تا آنکه در مقابل حملات دریایى و زمینى سپاه معتضدبنعباد خود را ناتوان دید، لذا از مقاومت دست کشید و جزیره را به ابنعباد سپرد و خود به المَریّه رفت وتا زمان وفات در آنجا بود. با مرگ وى، دولت حمودیان در جزیرةالخضراء منقرض گردید (ابنعذارى، همانجا؛ ابنخطیب، 1956، ص142؛ مقّرى، همانجا، که سال وفات قاسم را 450 ذکر کرده است).منابع: ابنابّار، کتاب الحُلة السیراء، چاپ حسین مؤنس، قاهره 1963ـ1964؛ ابناثیر؛ ابنبَسّام، الذخیرة فى محاسن اهل الجزیرة، چاپ احسان عباس، بیروت 1398ـ1399/ 1978ـ1979؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، بیروت 1403/1983؛ همو، نقط العروس فى تواریخ الخلفاء، روایة حُمَیدى، چاپ شوقىضیف، در مجلة کلیةالآداب، ج 13، ش2 (دسامبر 1951)؛ ابنخطیب، الاحاطة فى اخبار غرناطة، چاپ محمد عبداللّه عنان، قاهره 1393ـ1397/ 1973ـ1977؛ همو، تاریخ اسبانیة الاسلامیة، او، کتاب اعمال الاعلام، چاپ لوى ـ پرووانسال، بیروت 1956؛ ابنسعید مغربى، المُغرِب فى حُلَى المَغرب، چاپ شوقىضیف، قاهره ]1978ـ 1980[؛ ابنعذارى، البیان المُغرِب فى اخبار الاندلس و المَغرب، ج 3، چاپ ژ.س. کولن و ا.لوى ـ پرووانسال، بیروت 1983؛ ابنفضلاللّه عمرى، مسالک الأبصار فى ممالک الأمصار، سفر24، چاپ یحیى جبورى، ابوظبى 1424/2003؛ محمدبن فتوح حُمَیْدى، جذوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس، قاهره 1966؛ لوئیس سیکو دى لوسنا، الحمودیون: سادة مالقة و الجزیرة الخضراء، ترجمة عدنان محمد آلطعمه، دمشق 1992؛ احمدبن یحیى ضبّى، کتاب بغیةالملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، مادرید 1884؛ عبدالواحدبن على مراکشى، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، چاپ محمد سعید عریان، قاهره 1368/1949؛ احمدبن محمد مَقَّرى، نفحالطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968.