برق و بارقه ، از اصطلاحات فلسفه و عرفان اسلامی، بهمعنای نخستین لامع از لوامع نوری که بر عبد پدیدار میشود و او را بهمرتبة قرب پروردگار برای سیرفیالله فرامیخواند (کاشانی، ذیل «برق»؛ جرجانی، ص47). برق از لوامع و بارقه از لوایح است. نیز برق بنده را به سوی قرب پروردگار برای سیر فی الله فرامیخواند و بارقه در اوایل کشف و مبادی آن، ظاهر میشود و بسرعت منقطع میگردد (جرجانی، همانجا؛ کاشانی، همانجا).نجمالدین رازی (570؟ـ654) گوید: «در بدایت حال، انوار بیشتر به مثال بروق و لوامع و لوایح پدید آید... چندانک صقالت زیادت یابد انوار بقوتتر و زیادتر میگردد. بعد از بروق بر مثال چراغ و شمع و مشعله و آتشها افروخته مشاهده میشود» (ص 299(بارقه در معنای خاص عرفانی تا قرن چهارم در سخنان مشایخ و متون عرفانی دیده نمیشود و در این معنی از اصطلاحاتی نظیر لوایح، طوالع، برق، برق تجلی و اشراق بروق تجلی (قشیری، ص76ـ78؛ روزبهان بقلی، ص93، 343، 550) استفاده شده است. اما از قرون پنجم و ششم بهصورت اصطلاحی مستقل و روشن درمیآید (عبدالرزاق کاشی، ذیل «برق و بارقه»). با تعریف سهروردی در قرن ششم از برق دانسته میشود که عارفان آن عصر سرعت درخشندگی و زوال بارقه را از برق هم بیشتر تصور میکردهاند. در قدیمترین گزارشی که لطفاللهبن ابیسعید ابوروح (متوفی541) از حالات و سخنان ابوسعید (357ـ440) داده، برقِ هدایت، حاصل تلاش و ریاضت سالک در طی منازل سلوک دانسته شده است (ص، 52، 80).غزالی (ج3، ص17)، در شرح مقامات قلب، دربارة مفهوم «برق» سخن گفته است. بهنظر او حجاب حقایق از قلب به دو صورت رفع میشود : «با مرگ، یا در بیداری. در بیداری بهلطف پنهان الهی، پردة حقایق برداشته میشود و علومی شگفت (غریب) بر قلب میتابد، گاه بهصورت برق خاطف که گاه گذرا و گاهی پیدرپی و گاهی بادوام است و نوع آخر آن بسیار نادر است.» وی میافزاید : «چون ارادت ] صوفی [ صادق و همتش صافی... باشد، درخششهای حق بر قلبش خواهد تابید. این درخشش در ابتدا، مثل برق خاطف، بیثبات است ولی با درخششهای بسیار دوام مییابد.» (ج3، ص18). روزبهان بقلی شیرازی در شرح قولی از حلاج که برقِ خاطف، همان برقِ ابرهاست و در واقع تسبیح ملک است، میگوید : مراد حلاج از برق خاطف لوایح تجلی است (ص344). «برقِ تجلی» از معانی اساسی در سلوک انسان است (همان، ص93).از عطار بدین سوی، مفهوم «برق» در قالب اضافات و تشبیهات در شعر صوفیانه گسترش یافته، مانند برق استغنا (عطار، 1365 ش، ص 203)، برق خاطف (مولوی، 1364ش، دفتر دوم، ص331)، برق یمان (سعدی، ص184)، برق عشق (حافظ، ج1، ص182)، برق عصیان (همان، ج1، ص976)، برق دولت (همان، ج1، ص480)، برق غیرت (همان، ج1، ص312)، برق لامع (همان، ج1، ص213؛ شبستری، ص91)، برق وصال (حافظ، ج1، ص611)، برق جلال (صائب، ج1، ص 373(.بهنظر ابنعربی، خداوند سالکان را با انوار هشتگانه مدد میرساند. برخی از این سالکان از نور برق الهی مدد میگیرند که عبارت است از جلوة ذاتی، و بر دو قسم است. در صورتی که حاصلی نداشته باشد، مانند صفات تنزیهیه، برقِ خُلَّب (بهمعنای برق بیباران) نام دارد و هرگاه در برخی مکاشفات از این برق، شناختی الهی حاصل شود برق خُلَّب نباشد (ج 4، ص 113). بنا بهنظر خواجه محمد پارسا (794؟ـ822) در شرح فصوص الحکم ، ابنعربی معنای تجلی را با معنای برق منطبق کرده است. وی در مقدمة شرح فصِّ ابراهیمی میگوید : ذات و صفات یکباره همانند برقِ جمال پدیدار میگردد و سبب حکمت ابراهیمیه، همین برق است (ص151). همو در شرح فصِّ شعیبیّه گفته است : «چون دل غیر عارف، از تعین جزوی خالی نیست از تجلی، جز بارقه و لمعه، نصیبی ندارد» (ص273). برق و بارقه تا پیش از سهروردی بهگونهای از «حالِ» روحانی در عرفان و تصوف اطلاق شده اما بحث او در این باره مبتنی بر تفسیر جهانشناسانة او از نور است. او رابطة میان انوار عالی و سافل را براساس عشق میداند و برای تسلط انوار بهیکدیگر واژگان ویژهای دارد، مثل تسلط نوری، قهر ظهوری و بارقة الهی (شایگان، ص146؛ کوربن، ج2، ص107). برق یا بارقه از نظر سهروردی، بهانواری گفته میشود که براثر ریاضات بر قلب عارفان سالک و در مراحل مختلف سیر و سلوک میتابد و آنها را بهمقصد حقیقی و وصول بهخداوند هدایت میکند (1355 ش، ج 2، ص 252). شهرزوری (ص30) و قطبالدین شیرازی (ص5530) در شرح سخنان سهروردی گفتهاند که «بارقة الهی، نور فایض از مجردات عقلی برنفس ناطقه است، بارقه در دلهای اهل بدایات وارد میشود. این نور، رباینده، لذیذ و خوشایند است، و چون برق میدرخشد و نمیپاید. عارف، پس از تابش این نور، غرق در ریاضت میشود. این انوار بتدریج ثبات مییابند و در آن حالت، برای عارف سالک، حالت سکینه حاصل خواهد شد.» بهنظر او بارقه الهی کسی را که مطیع خداوند رحمان است در هالهای از نور میپوشاند (همان، ج2، ص248). در فلسفة سهروردی، مقدمة درخشش بارقات الهی، کاهش میل انسان به شواغل حسی است و نیز فکر انسان با رهایی از شهوات، طهارت مییابد و در توجه بهعجایب ملک و ملکوت، دقیق و عمیق میشود. اقامت در این معنویت، متضمن درخشش الهی بر انسان است (همو، 1356، ص40ـ41). ازینرو اشراقات و بارقات، با ایجاد طرب در بدن، آن را بهحرکت میآورد، زیرا احوال بدن از احوال نفس، منفعل است. گردش افلاک نیز بهسبب انواری است که از افق اعلای الهی برآنها میتابد (قطبالدین شیرازی، ص555؛ سهروردی، 1355ش، ج1، ص444)، لذا در حکمت اشراقی سهروردی، سیر و سلوک معنوی و مکاشفات روحانی براساس تابش بارقات بر دلهای سالکان است (همان، ج1، ص108ـ109). انقطاع از خلق و نیل بهحق از مقدمات دیگری است که سهروردی از درخشش بارقات میداند (همانجا). در این فلسفه، بارقه اکسیر حکمت است (شهرزوری، ص31؛ قطبالدین شیرازی، ص25ـ26). سهروردی انوار تابنده یا بارقات را دارای پانزده مرتبه دانسته که هر یک از آنها ویژة سالکی خاص و مرحلهای مخصوص از سلوک است (1355ش، ج2، ص 184، 252ـ253؛ قطبالدین شیرازی، ص554ـ555). سهروردی گوید : «این پانزده نور، اشراقات عقل مفارق بر انوار مدبر، یعنی نفوس سالکان است. نیز این انوار از عقول مفارقه بهنفوس مدبرة سالکان و از نفوس سالکان بر بدن آنها و از آنجا بار دیگر بهارواح میتابد. این ] سیر معنوی [ غایتِ سلوک «متوسطان» است و تابش این انوار سبب میشود که سالکان مستعد بتوانند بهآسانی بههوا روند و با بدنهای مثالی خود بهآسمانها پرواز کنند» (1355ش، ج2، ص 254). بهنظر سهروردی، گسستگی از کالبد و عروج روحانی بزرگان حکمت و عرفان مانند بایزید بسطامی، سهل تستری، ابوالحسن خرقانی، ذوالنون مصری و حلاج این گونه بوده است (همان، ج 2، ص255).منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنعربی، الفتوحات المکیة ، چاپ عثمان یحیی، 1405/1985؛ لطفاللهبنابیسعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1366 ش؛ عبداللهبن محمدانصاری، طبقات الصوفیة ، چاپ محمد سرور مولائی، تهران1362 ش؛ محمدبنمحمد پارسا، شرح فصوص الحکم ، چاپ جلیل مسگرنژاد، تهران 1366 ش؛ علیبنمحمد جرجانی، کتاب التعریفات ، بیروت 1978؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان حافظ ، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران 1362 ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات ، چاپ هنری کربین، تهران 1360 ش، مصلحبنعبدالله سعدی، بوستان سعدی ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1359 ش؛ محمدبنحسین سلمی، طبقات الصوفیة ، چاپ نورالدین شریبه، قاهره 1406/1986؛ یحییبنحبش سهروردی، سه رساله از شیخ اشراق ، چاپ نجفقلی حبیبی، تهران 1356 ش؛ همو، مجموعة مصنفات شیخ اشراق ، چاپ هنری کربین، تهران 1355 ش؛ محمودبن عبدالکریم شبستری، مجموعة آثار شیخمحمود شبستری ، چاپ صمد موحد، تهران 1365 ش؛ محمدبن محمود شهرزوری، شرح حکمة الاشراق ، چاپ حسین ضیائی تربتی، تهران 1372 ش؛ محمدعلی صائب، دیوان صائب تبریزی ، چاپ محمد قهرمان، تهران 1364ـ1370 ش؛ عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه ، چاپ محمد کمال ابراهیم جعفر، مصر 1981؛ محمدبنابراهیم عطار، کتاب تذکرة الاولیاء ، چاپ نیکلسون، لیدن 1905ـ1907؛ همو، منطقالطیر: مقامات الطیور، چاپ صادق گوهرین، تهران 1365 ش؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین ، مصر 1282؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریة ، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت 1408/1988؛ محمودبنمسعود قطبالدین شیرازی، شرح حکمةالاشراق ، ] تهران 1315 [ ، چاپ افست قم ] بیتا. [ ؛ جلالالدین محمدبنمحمد مولوی، مثنوی معنوی ، تصحیح رینولد ا. نیکلسون، چاپ نصرالله پورجوادی، تهران 1363 ش؛ عبداللهبنمحمد نجمرازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1352 ش؛Henry Corbin, En Islam iranien: aspects spirituels et Philosophiques, [Paris] 1971; Daryush Shayegan, Henry Corbin: la topographie spirituelle del'Islam iranien, Paris 1990.