پليس جنوب ، نيروي انگليسي ـ ايراني تحت فرمان انگليسيها در جنوب ايران از 1335 تا 1340. پليس جنوب ايران با عنوان «تفنگداران جنوب ايران» (و نامِ اختصاريِ اِس.پي.آر. ) شكل گرفت (سفيري، ص108ـ110) و در 6 ذيقعدة 1335/ 16 مارس 1916، با ورود سر پرسي سايكس * به عنوان فرمانده اين قوا به همراه گروهي از افسران انگليسي و هندي به بندرعباس و اقدام به سربازگيري در اين شهر، آغاز شد (مابرلي، ص204) اما انديشة تشكيل اين نيرو از مدتها پيش در ذهن دولتمردان انگليسي وجود داشت. دولت انگلستان در 12 شوال 1328/ 14 اكتبر 1910 يادداشت شديداللحني براي دولت ايران ارسال كرد و در آن سه ماهفرصتدادتادولتايرانبه اعادة نظم و امنيت در راههاي بوشهر ـ شيراز و شيراز ـ اصفهان بپردازد و تهديد كرد چنانچه دولت ايران از عهدة اين كار برنيايد انگلستان رأساً اقدام به تشكيل قوايي زير نظر صاحبمنصبان خود كرده مخارج آن را از افزايش صدي ده حقوق گمركي واردات بنادر جنوب و ماليات فارس تأمين خواهد كرد (بريتانيا. وزارت امور خارجه، 1362ـ1369ش، ج4، ص 948). در پاسخ به اين يادداشت، كابينة سپهدار ( رجوع كنيد به تنكابني * ، محمدوليخان) در 3 جماديالاولي 1329/ 13 مه 1910 لايحة تشكيل نيروي ژاندارمري را به مجلس شوراي ملي ارائه كرد كه به تصويب رسيد (قائممقامي، ص124، 129ـ137). تشكيل اين نيرو با افسران و صاحبمنصبان سوئدي، خواستههاي دولت انگلستان را برآورده نكرد و با آنكه به تصريح مقامات انگليسي اين نيرو توانست امنيت و آرامش را در جنوب ايران حكمفرما سازد (بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص21؛ كيانفر و استخري، ص111ـ114)، دولت انگلستان برنامة تشكيل نيرويي با فرماندهان انگليسي را چند سال بعد با تشكيل پليس جنوب به اجرا درآورد. مهمترين دليل تشكيل اين نيرو با صرف هزينة فراوان از سوي دولت انگلستان، ايجاد نيرويي مشابه بريگاد قزاق * در جنوب ايران بود. اين امر به منظور تأمين امنيت و حفظ منافع دولت انگليس در مناطق تحت نفوذِ تعيين شده در قراردادهاي 1907 و 1915، منعقده ميان روسيه و انگلستان، بود كه نواحي جنوبي ايران را در حيطة نفوذ انگلستان قرار ميداد (كحالزاده، ص197ـ 198؛ ذوقي، بخش1، ص192) و با توجه به حضور نيرويي مانند قزاق در شمال ايران، حفظ منافع انگلستان در جنوب از نظر دولتمردان انگليسي ضروري به نظر ميرسيد (مابرلي، ص186). از سوي ديگر، تمايلات آلماندوستانة افسران سوئدي و ايراني ژاندارمري منجر به قطع پرداخت هزينة اين نيرو از سوي دولت انگلستان شد (كيانفر و استخري، ص115ـ127؛ مابرلي، ص 138) و دولت ايران ناچار از فسخ قرارداد افسران سوئدي و بازگرداندن آنها به كشورشان و انحلال نيروي ژاندارمري شد (قائممقامي، ص221) و خلا ناشي از انحلال اين نيرو اقتضاي تشكيل نيروي نظامي جانشين را داشت (مابرلي، ص235؛ نيز رجوع كنيد به ژاندارمري * ). دليل ديگر تشكيل پليس جنوب، ضرورت مقابله با گسترش نفوذ سياسي و نظامي مأموران آلماني در ايران بود؛ مأموران آلماني، كه ابتدا با هدف عبور از ايران و ايجاد ارتباط با امير حبيباللهخان، حاكم افغانستان، وارد ايران شده بودند (نيدرماير، ص 17ـ 18، 23، 36ـ37)، با ملاحظة احساسات ضدانگليسي مردم ايران، تصميم به بهرهبرداري از اين موقعيت به نفع كشور آلمان گرفتند و در مدت زماني كوتاه از حمايت نسبتاً عمومي مردم ايران برخوردار شدند. اخراج كنسولهاي انگلستان از شهرهاي كرمانشاه و اصفهان و كرمان به هنگام ورود مأموران آلماني به اين شهرها نمونهاي از گرايشهاي آلماندوستانة مردم ايران در آن دوره است (گركه، كتاب اول، ص140، 249، 344؛ ذوقي، بخش1، ص146ـ147؛ سفيري، ص51، 59).حفاظت از راههاي تجاري جنوب ايران يكي از عمدهترين اهداف انگلستان از تشكيل پليس جنوب بود، زيرا با انحلال قواي ژاندارمري و شيوع قحطي و خشكسالي، راههاي جنوب ايران فاقد امنيت لازم براي عبور كاروانها و افراد بود. اين مشكل براي اتباع انگليسي و كالاها و مالالتجارة آنها بهمراتب حادتر بود (سايكس، ج2، ص712، 719، 722ـ724)، زيرا بروز احساسات ضدانگليسي در اكثر نقاط ايران پس از افشاي مُفاد قرارداد 1907 و تشديد آن در پي آغاز جنگ جهاني اول و طرفداري مردم از دولتهاي آلمان و عثماني به تزلزل موقعيت انگلستان در ايران منجر شده بود (هدايت، ص270؛ ذوقي، بخش1، ص 148ـ149). علاوه بر آن، اقدامات خصمانة انگليسيها با مردم جنوب ايران در خلال اين سالها، و بويژه تصرف بوشهر در 1333/ 1915 (بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص31)، و مبارزه با مردم دشتستان و تنگستان و قتل رئيسعلي دلواري * (همان، ص32ـ42) تأثير عمدهاي در نگرش منفي مردم نسبت به انگلستان و رواج انزجار عمومي از سياستها و اتباع آنان در جنوب ايران داشت (سپهر، ص 78ـ79). اين عوامل به انسداد راه شاهي (راه بوشهر ـ شيراز) بر روي كاروانهاي انگليسي از سوي مبارزان جنوب ايران انجاميد ( رجوع كنيد به مابرلي، ص333). هدف ديگر انگلستان، حفاظت از چاههاي نفت جنوب ايران بود كه با تبديل مصرف سوخت كشتيهاي نيروي دريايي انگلستان از زغال سنگ به نفت در خلال سالهاي جنگ جهاني اول اهميت بسزايي براي دولت انگلستان يافته و منافع عظيم انگلستان از «شركت نفت ايران و انگليس» بر ميزان توجه دولتمردان انگليسي به جنوب ايران افزوده بود (سايكس، ج2، ص814؛ سفيري، ص26ـ27). به آتش كشيده شدن چاههاي نفت جنوب اهواز و انهدام لولههاي نفت بين اهواز و مسجد سليمان در 20 ربيعالاول 1333/ 5 فورية 1915 توسط گروهي از مأموران آلماني كه تحت عنوان هيئت كلاين به ايران اعزام شده بودند و قبايلي كه از سوي عثمانيها تحريك ميشدند ( رجوع كنيد به گركه، كتاب اول، ص161ـ167) از جمله عواملي بود كه لزوم حضور قوايي نظامي در جنوب ايران را براي دولت انگلستان قوت ميبخشيد. علاوه بر آن، مخالفت مردم نواحي جنوبي ايران با حضور انگلستان در اين مناطق، مشكلات فراواني براي دولت انگلستان فراهم آورده بود. به قتل رسيدن نظاميان و اتباع انگليسي در اين منطقه و توقيف و به اسارت گرفته شدن كنسول انگليس در شيراز، فردريك اوكانر ، به همراه ده تن از اتباع انگلستان و اشغال كنسولگري توسط مبارزان (سفيري، ص59؛ اوكانر، ص115 به بعد) و مسدود نگهداشتن جادة بوشهر ـ شيراز و حملات مكرر به كاروانهاي انگليسي كه با هدف خسارتزدن و ايجاد زحمت براي دولت انگلستان انجام ميگرديد و هدف از آن ابراز خشم و انزجار مردم از سياستهاي دولت انگلستان بود، مشكلات عديدهاي براي تردد و اعمال نفوذ انگليسيها در جنوب ايران فراهم آورده بود (سفيري، ص32ـ35؛ بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص67). لذا با توجه به تمامي خطراتي كه منافع انگلستان را در سالهاي آغازين جنگ جهاني اول در ايران تهديد ميكرد، انديشة تشكيل نيرويي ايراني با فرماندهان انگليسي بار ديگر قوت گرفت و بحث دربارة انتخاب نام، جزئيات تشكيل و ادارة آن مدتها ميان وزارت جنگ، وزارت امور خارجه و حكومت هندوستان ادامه يافت ( رجوع كنيد به سفيري، ص99ـ110).سر چارلز مارلينگ ، وزير مختار انگلستان در ايران، طرحي مبني بر تشكيل نيرويي مشابه قواي قزاق تحت نظر فرماندهان و افسران انگليسي براي جنوب ايران را به وزارت امور خارجه انگلستان ارائه كرد (ذوقي، بخش1، ص154ـ155). دولت انگلستان در ربيعالاول 1324/ ژانويه 1916، پيش از رسيدن به هرگونه توافقي با دولتايران،ژنرال سرپرسي سايكسرابرايفرماندهي اين نيرو برگزيد (همان، بخش1، ص155) كه دليل آن سابقة آشنايي وي با جنوب ايران به مدت 18 سال، از 1312/ 1894 تا 1331/ 1913، بود (سپهر، ص131؛ سفيري، ص70). همچنين مقرر گرديد كه تأمين نيرو و تسليحات پليس جنوب به عهده حكومت هندوستان باشد و سايكس دستورات خود را با هماهنگي مارلينگ از حكومت هند دريافت دارد. درواقع، سعي شده بود تا تفكيكي ميان فرماندهي امور سياسي كه وزارت خارجة انگلستان آن را به عهده گرفته بود و فرماندهي امورنظامي كه در اختيار حكومت هند قرار داشت انجام شود.مشكلاتي كه اجراي همزمان فرامين وزير مختار انگليس در ايران و حكومت هند براي سايكس فراهم ميآورد بسيار بود (سايكس، ج2، ص693، 723)، زيرا حكومت هند به پرهيز از درگيري نظامي و سركوب مستقيم مردم جنوب ايران تأكيد داشت، حال آنكه مارلينگ دقيقاً اين شيوه را توصيه ميكرد (مابرلي، ص270، 305ـ307؛ سفيري، ص107). بدين ترتيب، در حالي كه بر سر ماهيت نظامي يا سياسي پليس جنوب بحثهاي فراواني وجود داشت (سفيري، ص163)، سايكس عمليات سربازگيري خود را به محض ورود به ايران از بندرعباس آغاز كرد (سپهر، همانجا) و با استخدام افراد داوطلب كه غالباً به دليل مشكلات ناشي از اوضاع اقتصادي و بروز قحطي و بيكاري به اين كار روي آورده بودند (سفيري، ص132) و ادغام افسران و تفنگچيان تعليم ديدهاي كه پيش از اين در خدمت ژاندارمري بودند (مابرلي، ص272؛ سايكس، ج2، ص722ـ724) دو بريگاد در فارس و كرمان تشكيل داد كه در استانهاي فارس و كرمان و بندرعباس مستقر شدند (سفيري، ص185؛ سايكس، ج2، ص731). آمار افراد پليس جنوب در خلال سالهاي حضور اين نيرو در ايران در سالهاي نخست در حال افزايش بود، به طوري كه تعداد افراد شاغل آن از 000 ، 5 تن در 1334/ 1916 به 000 ، 8 تن در 1336/ 1918 رسيد، اما تعداد نفرات ايراني آن در سالهاي بعد تغييرات فراواني يافت به طوري كه در پاييز 1336/ 1918 تعداد نفرات ايراني آن به كمتر از 000 ، 5 تن تقليل يافت و تا 1338/ 1920 تقريباً در همين حدود باقي ماند (سفيري، همانجا). دلايل كاهش چشمگير آمار افراد ايراني شاغل در پليس جنوب را ميتوان چنين برشمرد: شورشهاي مكرر در پادگانهاي پليس جنوب، ترك خدمت آنان و پيوستنشان به صف مبارزان (سايكس، ج2، ص764)، مجازاتهاي سخت و اعدام اعضاي ايراني پليس جنوب كه فرماندهان انگليسي به جرم خيانت اعمال ميكردند ( فارس ، سال2، ش37، 4 شوال 1336، ص 5 ـ6)، زخمي شدن و مرگ آنان در زدوخوردهاي نظامي و اخراج افراد مظنون به همراهي با مجاهدين و بروز بيماريهاي واگيردار نظير وبا (سايكس، ج2، ص 727ـ 728، 781، 783). با اين وصف، آمار نفرات پليس جنوب به هنگام انحلال آن در 1340/ 1921، 000 ، 7 تن بود (سفيري، همانجا) كه تعداد افراد آن به دليل اقدام به استخدام افراد جديد (همانجا) از سوي فرماندهان پليس جنوب و كاهش ترك خدمت افراد افزايش يافته بود (بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص142).مخارج پليس جنوب از وجوه استمهال قروض ايران به دولت انگلستان پرداخت ميشد (كحالزاده، ص292) كه در سال اول تأسيس 000 ، 600 و در سالهاي بعد اندكي كمتر از يك ميليون ليرة انگليسي بود (سفيري، ص175ـ176). به طوركلي قرار بر اين بود كه هزينههاي جاري اين نيرو ميان دولتهاي انگليس و هند تقسيم شود (همان، ص174).افراد پليس جنوب از يك لباس هماهنگ استفاده ميكردند. لباس آنها مطابق با لباس قشون هندي موجود در پليس جنوب بود به استثناي كلاه كه ايراني بود و يك دست لباس خاكي براي خدمت و يك دست لباس آبي براي بيگاري. افراد سواره نظام به جاي پيراهن نظامي، نيمتنه و شلوار سواري داشتند (سپهر، ص130). كلاه آنان داراي نشاني با نقش شير و خورشيد بود كه زير آن حروف اِس.پي.آر. به لاتين و پليس جنوب ايران به فارسي نوشته شده بود (سفيري، ص187). سلاح پياده نظام تفنگ بلند (لي انفياد) بود و سلاح سواره نظام كارابين 303 و سلاح توپخانه، توپ كوهستاني انگليسي (ده پوندي) بعلاوه دو توپ شنيدر فرانسوي (سپهر، همانجا).دولتهاي وقت در ايران از همان آغاز با پيشنهاد دولت انگليس در خصوص اعطاي كمكهاي مالي در ازاي تشكيل كميسيون مختلط ماليه براي نظارت بر مخارج حاصل از استمهال قروض ايران به دولتهاي روسيه و انگلستان (شاهدي، ص40ـ52؛ كحالزاده، ص203ـ204) و افزايش قواي نظامي ايران به بيست و دو هزار تن كه تحت تعليم و فرماندهي افسران روسي و انگليسي قرار گيرند (سفيري، ص196) واكنشهاي متفاوت داشتند؛ كابينة فرمانفرما با علم به اوضاع وخيم مالي و نياز به وجوه پيشنهادي انگليس با آن مخالفت كرد (هدايت، ص290)، ولي كابينة سپهسالار اعظم محمدوليخان تنكابني با تشكيل كميسيون مذكور موافقت كرد (كحالزاده، ص203ـ205؛ بهار، ج1، ص24ـ25) و با ارسال نامهاي تمام شروط آنها را پذيرفت؛ بدينترتيب تشكيل نيرويي يازده هزار نفره تحت سرپرستي صاحب منصبان انگليسي مورد موافقت دولت ايران قرار گرفت. بااينهمه، وي با قيد عبارت «فورس ماژور» (قوة قهريه يا زور و فشاري كه از آن اجتناب نتوان كرد) در نامه، به دولتهاي بعد از خود امكان داد تا ادعا كنند كه قبول اين شروط محدود به شرايط خاص زمان وي بوده است. همچنين با قيد عبارت «تصويب مجلس» براي رسميت يافتن و اجراي آن، اين امكان را فراهم آورد كه دولتها از پذيرش آن امتناع ورزند (سفيري، همانجا). ولي پس از تشكيل كابينة وثوقالدوله، دولت انگليس به وي اطلاع داد كه در صورت به رسميت نشناختن پليس جنوب، كمكهاي مالي معوق خواهد شد (همان، ص202). لذا وثوقالدوله با پيشنهاد هشت ماده و قيد شروطي نظير خروج قواي خارجي و عدم مداخلة انگليس و روسيه در امور داخلي ايران پس از پايان جنگ، آمادگي خود را براي به رسميت شناختن پليس جنوب اعلام كرد (همان، ص201). كابينة وثوقالدوله با امضاي قرارداد 1919، تلاشهاي چندسالة انگليس براي به رسميت شناختن پليس جنوب را به ثمر رساند (بريتانيا. وزارت امور خارجه، 1365ـ 1368ش، ج 1، ص 29). مخالفت قشرهاي مختلف مردم با اين قرارداد (كحالزاده، ص424) موجب شد تا كابينههاي بعدي تا زمان انحلال پليس جنوب از به رسميت شناختن و صحهگذاشتن بر قرارداد 1919 خودداري ورزند (سفيري، ص254). مخالفت مردم به درگيريهاي خشونتآميز منجر شد و چون حيطة حفاظتي پليس جنوب به استان فارس و كرمان محدود ميشد (سايكس، ج2، ص731)، ايلات و عشاير ساكن اين مناطق تحت رهبري اسماعيل قشقايي صولتالدوله (ايلخان ايل قشقايي) و ناصر ديوانِ حاكم كازرون و شيخ حسينخان چاهكوتاهي ضابط چاه كوتاه به مقابله با آن پرداختند. همچنين علماي بزرگ نجف، چون آيتالله ميرزا محمدتقي شيرازي و آيتالله سيدمحمدكاظم يزدي، در مخالفت با تجاوز انگليس اعلاميه و حكم دادند (سپهر، ص72ـ73؛ سايكس، ج2، ص776؛ گزيدة اسناد درياي خزر ، ص62؛ نبوي، ص206) و گروهي از علما نيز عازم جنوب شدند و به تشويق و تأييد مبارزان پرداختند (نبوي، ص 206ـ207).پليس جنوب ايران در خلال سالهاي اول و دوم حضور خود در جنوب ايران، به منظور ايجاد آرامش نسبي و نشان دادن قدرت خود به ايلات عشاير و ساكنان روستاهاي منطقه، درگيريهاي پراكندهاي با مردم جنوب ايران انجام داد (فرمانفرمائيان، ج2، ص251؛ سفيري، ص103). برخوردهايي كه با مردم سعيدآباد، دشت ارژن، نيريز و گمبان پيش آمد، از اين گونه بود (مابرلي، ص 268ـ269، 281ـ286، 334ـ339، 353). سايكس فايدة اين برخوردها را آشنايي نيروهاي انگليسي و هندي با منطقة عمليات و نحوة مبارزات عشاير ايراني ذكر ميكند (سايكس، ج2، ص741). اين درگيريها كه غالباً توأم با مجازاتهاي سخت از قبيل مصادرة اموال و تخريب روستا و به آتش كشيدن چادرهاي ايلات و توقيف چهارپايان روستاييان بود (سفيري، ص156؛ مابرلي، ص337ـ 338) نتيجهاي كاملاً معكوس بخشيد و به جاي آنكه موجب ترس و وحشت مردم از پليس جنوب شود و به اطاعت و انقياد ايلات و عشاير بينجامد، به اتحاد و هماهنگي آنان براي مقابله و برخوردي سازمانيافته و برنامهريزي شده با نيروهاي انگليسي منتهي گرديد كه به منظور اخراج قواي انگليسي از جنوب ايران و انحلال پليس جنوب صورت گرفت (مابرلي، ص141). از رجب تا ذيحجة 1336/ سپتامبر 1918ـ مه 1918 درگيريهاي متعددي صورت گرفت كه شامل عمليات خانزنيان، ده شيخ، شورش پاسگاه خانزنيان، محاصرة شيراز توسط صولتالدوله، چنار راهدار و آباده بود (همان، ص388ـ402، 408ـ410، 414ـ415، 419ـ427). قشقاييها به رهبري صولتالدوله شكست خوردند و مبارزات ايلات نظم و سازمانيافتگي خود را از دست داد و به درگيريهاي پراكنده و بدون برنامه تبديل شد. صولتالدوله از مقام ايلخاني عزل و به اقامت در فيروزآباد محكوم گرديد (همان، ص420، 433، 563؛ سايكس، ج2، ص777ـ 779؛ بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص99). پس از آن پليس جنوب اقدام به بازگشايي راه شاهي نمود (سايكس، ج2، ص785) و به نبرد با ايلات و ساكنان روستاهاي حاشية خليج فارس در مسير اين راه پرداخت كه ازآن جمله بود. عمليات چغادك، سرده كازرون، مبارزات مكرر با شيخ حسينخان چاه كوتاهي و زاير خضرخان اهرمي، عمليات خاويز كه تا زمان خروج نيروهاي انگليسي پليس جنوب از ايران ادامه يافت (فرامرزي، ص90؛ مابرلي، ص470ـ471، 509، 561). پليس جنوب ايران با آنكه ماهيتي نظامي داشت، در جهت پيشبرد اهداف خويش از اقدامات سياسي و فرهنگي و عمراني نيز بهره ميگرفت.فرماندهان پليس جنوب سعي در ايجاد تفرقه ميان رؤساي قبايل و بهرهبرداري از اختلافات آنان داشتند. دامن زدن به اختلافات صولتالدوله و قوامالملك كه رياست ايلات خمسه را داشت و نيز ايجاد اختلاف ميان صولتالدوله و برادرش سردار احتشام و تطميع سردار احتشام به كسب منصب ايلخاني (بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، همانجا؛ سايكس، ج2، ص777) و ايجاد اختلاف و تفرقه ميان صولتالسلطنه و قشقاييها در شورش آباده از نمونههاي اجراي سياست تفرقهافكني فرماندهان پليس جنوب بود (سايكس، ج2، ص780؛ سفيري، ص246). اما در مواردي كه اين سياست نميتوانست مورد استفاده قرار گيرد و رؤسا و سركردگان ايلات و روستاها با تطميع و وعدة كمكهاي مالي و مناصب عالي دست از اتحاد با همپيمانان خويش برنميداشتند، فرماندهان پليس جنوب شيوة ديگري را مورد استفاده قرار ميدادند كه عبارت بود از اعمال نفوذ بر والي و حكمران وقت فارس (فرمانفرما) و اجبار وي به تعويض اشخاص مخالف با سياستهاي انگليس از مناصب حاكمي يا ضابطي و رهبري ايلات و روستاها (سايكس، ج2، ص777؛ بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص91). اين سياست موجب شد تا چنانچه سران ايلات يا حاكمان شهرها و به تبع آنان مردم به مخالفت با عزل و نصبهاي جديد بپردازند، به مخالفت با احكام دولتي و نمايندة دولت محكوم گردند. بدين ترتيب توجيه قانوني براي سركوب آنان توسط پليس جنوب فراهم ميشد. كاربرد اين روش در انتخاب آقاخان به حكومت برازجان و عزل غضنفرالسلطنه از اين سمت، انتصاب حسنخان تنگستاني به حكومت اهرم و عزل زاير خضرخان اهرمي و انتخاب شيخ عبدالله به جاي شيخ حسينخان چاهكوتاهي به منصب ضابطي چاه كوتاه، قابل مشاهده است (بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص91ـ92).در زمينة اقدامات فرهنگي، پليس جنوب به انتشار روزنامة فارس در شيراز پرداخت. اين روزنامه به عنوان سخنگوي پليس جنوب عمل ميكرد و به توجيه اقدامات نظامي اين نيرو ميپرداخت ( رجوع كنيد به ركنزادة آدميت، ص381ـ382) و اطلاعات دربارة درگيريهاي پليس جنوب با ايلات و عشاير را به گونهاي كه دلخواه فرماندهان پليس جنوب بود، به اطلاع مردم ميرساند ( فارس ، سال2، ش31، 21 شعبان 1336، ص6ـ8، ش33، 5 رمضان 1336، ص9ـ10، ش34، 12 رمضان 1336، ص 11ـ 12). روزنامة فارس از 1335/1917 تا 1338/1920 به مدت چهار سال انتشار مييافت (ركنزادة آدميت، ص381).پليس جنوب در مواردي به اقدامات عمراني نيز دست زد. احداث راههاي جديد و تسطيح جادههاي متروكه، احداث جادة ماشينرو شيراز به دشت ارژن، سيرجان به حاجيآباد، شيراز به نيريز، و احداث خط آهن از بوشهر به برازجان (سايكس، ج2، ص726، 785؛ مابرلي، ص 568) از جملة اين اقدامات به شمار ميآيد. اما با تمامي اين اقدامات، پليس جنوب ايران عمري كوتاه داشت و از زمان تأسيس تا انحلال آن بيش از پنج سال طول نكشيد. در توضيح دلايل انحلال اين نيرو ميتوان به اين موارد اشاره كرد: مخالفت مردم ايران با حضور نيروهاي بيگانه در ايران پس از پايان جنگ جهاني اول و تشديد انزجار عامه از دولت انگلستان پس از انتشار مفاد قرارداد 1919 ايران و انگلستان (بريتانيا. وزارت امورخارجه، 1365ـ 1368 ش، ج 1، ص58 ـ60) و ادامة مقاومت و مبارزات مردم جنوب ايران در برابر پليس جنوب تا آخرين روزهاي حضور اين نيرو در ايران، اعتراضات مكرر دولتهاي شوروي و فرانسه و امريكا به ادامة حضور نيروهاي انگليسي در ايران پس از پايان جنگ جهاني اول (ذوقي، بخش1، ص318ـ340)، اعتراض نمايندگان مجلس انگلستان به هزينههاي گزاف نظامي دولت و بروز مشكلات مالي براي دولت انگلستان پس از پايان جنگ جهاني اول (همان، بخش1، ص408) و ناتواني دولت ايران از پرداخت مخارج اين نيرو كه موجب گرديد دولت انگلستان نتواند بودجة جديدي براي پليس جنوب درنظر بگيرد و انحلال آن قطعي شود. سرانجام در 11 ربيعالثاني 1340/ 12 دسامبر 1921 به كار پليس جنوب در ايران خاتمه داده شد و ادارة مركزي آن كه از شيراز به بوشهر منتقل شده بود تعطيل گرديد. انگلستان به دولت ايران اعتماد نداشت تا قواي منظم و مسلح شش هزار نفري را به آنان واگذارد، و مقداري از مهمات و تسليحات نيرو در محل توسط افراد پليس جنوب منهدم شد. انحلال پليس جنوب بتدريج انجام گرفت؛ بدين ترتيب كه در سه نوبت و در هر نوبت يك سوم از هر واحد تعطيل شد (بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، ص142؛ سفيري، ص254ـ255).منابع: فردريك اوكانر، از مشروطه تا جنگ جهاني اول: خاطرات فردريك اوكانر ، ترجمة حسن زنگنه، تهران 1376ش؛ بريتانيا. كنسولگري (بوشهر)، جنگ جهاني در جنوب ايران: گزارشهاي سالانة كنسولگري بريتانيا در بوشهر، 1339ـ1333ق/ 1921ـ1914م ، ترجمة كاوه بيات، بوشهر 1373ش؛ بريتانيا. وزارت امور خارجه، اسناد محرمانة وزارت خارجة بريتانيا درباره قرارداد 1919 ايران و انگليس ، ترجمة جواد شيخالاسلامي، تهران 1365ـ 1368 ش؛ همو، كتاب آبي: گزارشهاي محرمانة وزارت امور خارجة انگليس دربارة انقلاب مشروطة ايران ، چاپ احمد بشيري، تهران 1362ـ1369ش؛ محمدتقي بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران ، تهران 1357ـ1363ش؛ ايرج ذوقي، تاريخ روابط سياسي ايران و قدرتهاي بزرگ: 1925ـ1900 ، بخش1، تهران 1368ش؛ محمدحسين ركنزادة آدميت، فارس و جنگ بينالملل ، تهران 1357ش؛ سرپرسي مولزورث سايكس، تاريخ ايران ، ترجمة محمدتقي فخر داعي گيلاني، تهران 1362ش؛ احمدعلي سپهر، ايران در جنگ بزرگ: 1918ـ1914 ، تهران 1336ش؛ فلوريدا سفيري، پليس جنوب ايران: اس.پي.آر. ، ترجمة منصوره اتحاديه (نظام مافي) و منصوره جعفري فشاركي (رفيعي)، تهران 1364ش؛ مظفر شاهدي، «استمهال (موراتُوريُم) قروض ايران و نتايج آن»، در تاريخ معاصر ايران: مجموعه مقالات ، كتاب دهم، تهران 1375ش؛ احمد فرامرزي، شيخ حسينخان چاهكوتاهي در جنگ مجاهدين دشتستان و تنگستان با دولت انگليس ، چاپ قاسم ياحسيني، تهران 1377ش؛ مهرماه فرمانفرمائيان، زندگينامة عبدالحسين ميرزا فرمانفرما ، تهران 1377ش؛ جهانگير قائممقامي، تاريخ ژاندارمري ايران: از قديمترين ايام تا عصرحاضر ، تهران 1355ش؛ ابوالقاسم كحالزاده، ديدهها و شنيدهها ، چاپ مرتضي كامران، تهران 1363ش؛ عينالله كيانفر و پروين استخري، كشف تلبيس، يا، دورويي و نيرنگ انگليس، از روي اسناد محرمانه انگليس در باب ايران ، تهران 1363ش؛ اولريش گركه، پيش به سوي شرق: ايران در سياست شرقي آلمان در جنگ جهاني اول ، ترجمة پرويز صدري، تهران 1377ش؛ گزيدة اسناد درياي خزر و مناطق شمالي ايران در جنگ جهاني اول ، به كوشش محمدنادر نصيري مقدم، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1374ش؛ فردريك جيمز مابرلي، عمليات در ايران: جنگ جهاني اول، 1919ـ1914 ، ترجمة كاوه بيات، تهران 1369ش؛ محمدحسن نبوي، «نقش روحانيون در قيام ضداستعماري مردم جنوب ايران»، در مجموعه مقالات كنگرة بزرگداشت هشتادمين سال شهادت رئيس علي دلواري ، بوشهر 1373ش؛ اسكارفون نيدرماير، زير آفتاب سوزان ايران ، ترجمة كيكاووس جهانداري، تهران 1363ش؛ مهديقلي هدايت، خاطرات و خطرات ، تهران 1363ش.