بَهْدینان (در کردی: بادینان)، از نواحی قدیمی کردنشین، و یکی از امارتهای معروف کرد؛ به یکی یا دستهای از گویشها و لهجههای کردی نیز بادینانی گفته میشود. به گفتة شرفالدین بدلیسی (ص 146)، «بهدینان» از نام امیری کرد مشهور به بهاءالدین (رجوع کنید به ادامة مقاله) گرفته شده است. خاندان او پس از دست یافتن به امارت عمادیه، در بین امرای کردستان به بهادینان شهرت یافتهاند (همانجا). مکنزی هم میگوید که نام بهدینان از نام خاندان بهاءالدین مأخوذ است، و این خاندان خود در اصل از شمسالدینان (در کردی: شمْدینان * یا شمزینان)اند ( د.اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه).ناحیة بهدینان . ناحیهای است کوهستانی و سردسیری در شمال عراق، مجاور مرز جنوبی ترکیه و مرز شمال شرقی سوریه. کوههای بهدینان از درختان بلوط و گیاهان خاص رشته کوههای زاگرس پوشیده شده است. رودِ بادینان، از شاخههای زاب بزرگ، مرز شرقی بهدینان را تشکیل میدهد. گذران زندگی کُردان بهدینان از راه دامداری، کشت غلاّ ت و توتون و پرورش انگور است.تا پیش از تقسیمات جدید کشوری عراق در 1352 ش/ 1973 ( ایرانیکا ، ذیل مادّه)، بهدینان قضا (شهرستان)یی در لِوای (استانِ/ ولایتِ) موصل، مرکز آن قصبة عمادیه * و شامل نواحی داسن، شوش، شیروان، سلیفانی، زاخو و السندی بود (عباسی، ص 10). امارتهای کردنشین سوران و بوطان، به ترتیب در مشرق و مغرب آن و امارتهای کردنشین دیگر هکّاری (حِکّاری) و شمدینان در شمال آن قرار داشت، و حدّ جنوبی بهدینان تا رود دجله و کوه مقلوب میرسید (همانجا). آبادیهای عمدة بهدینان عبارت بود از: برواری بالا و پایین، بری گارا، صینه، نهیلی، نیروه و ریگان (همان، ص 197ـ198). پس از تقسیمات جدید کشوری، بهدینان کوچکتر و تابع محافظه (استان) دُهوک * شد ( ایرانیکا ، همانجا).امارت بهدینان. این امارت از نیرومندترین و طولانیترین حکومتهای محلی کردان بوده است. دربارة ظهور آن و چگونگی آغاز کار امیران بهدینان اطلاع مستندی در دست نیست. بنا به روایتی، به هنگام فتح صفحات شمالی بینالنهرین به دست مسلمانان، کردان بهدینان زردشتیمذهب و قلیلی از آنان مسیحی بودهاند و سعدبن ابیوقاص با آنان به قاعدة سلوک با اهل کتاب رفتار کرده است (عباسی، ص 25). بدلیسی (همانجا) که در نیمة دوم قرن دهم میزیسته و تا اوایل قرن یازدهم حیات داشته و خود شاهد دورهای از امارت بهدینان بوده است، میگوید: اکنون نزدیک به چهارصد سال است که فرزندان بهاءالدین در این ناحیه حکومت میکنند. اگر روایت او صحیح باشد، پیشینة امیران بهدینان به عصر سلجوقیان باز میگردد. او میافزاید که اینان در اصل از ولایت شمسالدینان (شمدینان) به عمادیه آمدند، و آبا و اجدادشان پیش از آن بر قلعة طارون در همان ولایت حکومت میکردند (ص 145). به گفتة او «اطوار و السنة» مردم بهدینان به کردی و عربی ممزوج است، عشایر مَزوری، زیباری، رادکانی ـ که در دورة معاصر از طوایف عمدة بارزانیها * هستند ـ عشیرههای عمدة ناحیة عمادیه را تشکیل میدادهاند، و فقط در یکی از قصبههای تابع عمادیه، حدود 1200 خانوار مسلمان و یهودی زندگی میکردهاند (ص 146ـ 147). بدلیسی اطلاعاتی هم دربارة چند تن از امیران بهدینان در عصر تیموریان و آققوینلو ذکر کرده است. تعارض سیاست حکومتهای صفوی و عثمانی بر سر نواحی مرزی مانند بهدینان تا اندازهای در اثر بدلیسی منعکس است. یکی از امیران بهدینان به نام امیرحسن پس از استیصال آققوینلو به خدمت شاهاسماعیل صفوی درآمد و بر دامنة متصرفات خود افزود، اما سلطان حسین، پسر امیرحسن، در کنف حمایت سلطان سلیمانخان غازی عثمانی قرار گرفت و یکی از مدعیان امارت به قزوین نزد شاه اسماعیل دوم پناه برد و از او بر ضدّ دولت عثمانی و دستنشاندگان آن استمداد جست (ص 147ـ156). بدلیسی تاریخ بهدینان را به شرح رویدادهای امیر معاصر خود، سیدی خانبیک، ختم کرده است.مینورسکی احتمال دیگری میدهد و میگوید، امیران بهدینان پس از پایان گرفتن کار زنگیان در قرن هفتم و هشتم در همین ناحیه ساکن شده و سپس دامنة نفوذ امارت خود را بتدریج گسترش دادهاند ( د.اسلام ، ج 5، ذیل n" ¦"Kurds, Kurdista ، ص 460).به احصای مؤلف امارة بهدینان العباسیة ، امرای بهدینان از ملک خلیل در عصر عباسیان تا امیر اسماعیل پاشای دوم جمعاً 37 تن بودهاند (عباسی، ص 50ـ113). امیر بهاءالدین، که امارت از نام او گرفته شده است، نفر چهارم در این سلسله است (همان، ص 50). او در عصر زنگیان زندگی میکرد و هنگامی که قدرت سلاطین این سلسله را در افول دید، خاندان، یا شاید طایفه و گروهی از کردان را که در ناحیة هکّاری و در قلعة طارون ساکن بودند، به سمت نواحی جنوبیتر هدایت کرد و حکومت خودمختار جدیدی در عمادیه برقرار ساخت. چندی بعد، زاخو و بخشی از سرزمینهای کوهستانی شمال موصل را ضمیمة متصرّفات خود ساخت و به اینترتیب امارتنشین بهدینان تشکیل شد ( د. اسلام ؛ ایرانیکا ، همانجاها). در عصر امیر تیمور (771ـ807) و پسرش شاهرخ تیموری (807ـ850) ناحیة عمادیه هم جزو بهدینان بود و شاهرخ اواخر عمرش را در آن ناحیه گذراند (زکی، ص 485). در آستانة قرن یازدهم، در امارت بهدینان، مسجدها و مدرسههایی دایر بوده است که به گفتة بدلیسی «علما و فضلا به تحصیل علوم دینیه» در آنها مشغول بودهاند (ص 146). این مساجد و مدرسهها از اهمیت و مرکزیت بهدینان در آن عصر حکایت میکند.در قرون دهم تا دوازدهم که کشمکشهای سیاسی ایران و عثمانی بر حیات سیاسی حکومتها و امارتهای محلیِ مستقل و نیمهمستقل، و بویژه در مناطق مرزی، مؤثر بود، امیران بهدینان بنا به مصلحت وقت و قدرت، گاه دستنشاندة سلاطین ایران و گاه فرمانبردار دربار عثمانی بودند (فلسفی، ج 5، ص 111ـ115). برای مثال، حسینبن امیرحسنبن امیر سیفالدین در سرکوب عدهای از کردان شورشی و نبرد با القاص میرزا صفوی (922ـ956) شاهزادة شورشگر، خدمات بزرگی به عثمانیها کرد، و بهرامبیگ که مورد تأیید دربار عثمانی نبود، در ارزروم محاکمه و در 994 اعدام شد (زکی، ص 485ـ486). در عصر سلطنت شاه عباس صفوی (996ـ 1038) که صفویان به اوج قدرت خود دست یافتند، حاکم ناحیة اردلان * ، تقریباً کردستان امروزی ایران، امرای نواحی کردنشین را تعیین و منصوب میکرد ( د.اسلام ، ذیل مادّه).امیری از بهدینان به نام بهرامپاشا در 1138 به امارت رسید و امارت بهدینان را با کوششهای بسیار به رفاه رساند و با خدمتهای ارزندهاش، به بهرام پاشای بزرگ شهرت یافت (زکی، ص 487). امیران بهدینان در همین قرن، حدود ده هزار تن نیروی سوار و به همین اندازه نیروی پیادة آماده در اختیار داشتند که در مواقع لازم حکومتهای مرکزی را یاری میدادند (همان، ص 486ـ487). در قرن بعد، و به رغم برخوردهای محلی که در خود امارت بهدینان و نیز با امارتهای همجوار داشتند، و تصرّف و دست به دست شدن نقاط مهمی چون عَقرَه و عمادیه، امارت بهدینان استقلال نسبی خود را به نوعی تا حدود نیمة قرن سیزدهم/ نوزدهم حفظ کرد، اما در 1254 قلمرو بهدینان به سنجق موصل ضمیمه گردید ( د.اسلام ، همانجا؛ ادموندز، ص 15) و در 1259 آخرین بازماندة امیران بهدینان، به فرمان مصطفی رشید پاشا صدراعظم عثمانی، دستگیر و در بغداد زندانی شد و در زندان درگذشت. با به پایان رسیدن حکومت وی امارت بهدینان نیز پایان یافت (زکی، ص 487).بادینانی . بادینانی نام یکی از گویشهای کردی است، اما دامنة آن بر حسب دستهبندیهای گویشها و لهجههای مختلف کردی در تقسیمات زبانشناسان مختلف، تغییر میکند. در یک تقسیمبندی، که مرز طبیعی از محل اتّصال رود زاب بزرگ با دجله تا دریاچة ارومیه را مبنای تقسیم زبان کردی به دو دستة اصلی غربی و شرقی میداند، بادینانی، یا گویش کردان بهدینان، در کنار زازا و هکّاری در دستة کردی غربی، و گویشهای سلیمانیه و مکری در دستة کردی شرقی جای میگیرد (مک کیرس ، ص1). بر پایة تقسیم بندی زبان کردی به سه دستة گویشهای شمالی، مرکزی و جنوبی، بادینانی در کنار گویشهای کردان ساکن در ارمنستان، جمهوری آذربایجان، ترکیه، بخشی از شمال عراق، ترکمنستان و خراسان، در دستة شمالی قرار میگیرد ( د.اسلام ، ج 5، ذیل n" ¦"Kurds, Kurdista ، ص 479). برمبنای تقسیم کردی به شش دستة شمالی، غربی، شمال غربی، شرقی، مرکزی و جنوبی، بادینانی در دستة شرقی است (بلا، ص 328). برحسب تقسیم کردی به دو دستة اصلی گویشهای شمالی و جنوبی، کُرْمانْجی/ کِرمانجی گویش شمال، و سورانی گویش جنوب قلمداد شده و بادینانی با گویش کرمانجی، گویشی که کردهای شمال کردستان و بیشتر کردان عراق به آن تکلّم میکنند، برابر شمرده شده است (کلباسی، 1362 ش، صدوازده). در تقسیمبندی دیگری نیز بادینانی یکی از گویشهای کرمانجی شمالی قلمداد شده است (ابراهیمپور، ص 15).منابع: محمدتقـی ابراهیمپـور، واژهنامـه کردی ـ فارسی ، تهـران 1373 ش؛ سیسیلجان ادموندز، کردها، ترکها، عربها ، ترجمة ابراهیم یونسی، تهران 1367 ش؛ شرفالدینبن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصّل کردستان ، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران 1343 ش؛ نیکلا راست، «فهرست مآخذ زبانها و لهجههای ایرانی»، فرهنگ ایران زمین ، ج 1 (1332 ش)، ص 401؛ محمدامین زکی، تحقیقی تاریخی دربارة کرد و کردستان ، ترجمه و توضیح حبیبالله تابانی، تبریز 1377 ش؛ راجر سیوری، ایران عصر صفوی ، ترجمة احمد صبا، تهران 1363 ش؛ خالد عبدالمنعم عانی، موسوعة العراق الحدیث ، بغداد 1977؛ محفوظ عباسی، امارة بهدینان العباسیة ، موصل 1388/1969؛ نصرالله فلسفی، زندگانی شاهعبّاس اوّل ، ج 5، تهران 1352 ش؛ ایران کلباسی، گویش کردی مهاباد ، تهران 1362 ش؛ همو، «مقایسهای بین دو لهجه از گویش کردی»، فرهنگ ، کتاب سیزدهم (زمستان 1371)، ص 163ـ 175؛ همو، «مقایسهیی میان کردی مهاباد، سنندج و کرمانشاه»، مجلة علمی و پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا ، دورة 5، ش13 و 14 (بهار ـ تابستان 1374)، ص 59 ـ80؛ کندال، عصمت شریف وانلی، و مصطفی نازدار، کردها ، ترجمة ابراهیم یونسی، تهران 1372 ش؛Joyce Blau, "Le Kurde", in Compendium Linguarum Iranicarum , ed. Rدdiger Schmitt, Wiesbaden 1989; Encyclopaedia Iranica , s.v. "Bahd ¦âna ¦n" (by Amir Hassanpour); EI 2 , s.vv. " ـ Ama ¦diya" (by M. Streck and V. Minorsky), "Bahd ¦âna ¦n" (by D. N. MacKenzie), "Kurds, Kurdista ¦n. III: History. the Islamic period up to 1920" (by V. Minorsky), "Kurds, Kurdista ¦n. V. Language" (by D. N. MacKenzie); Ernest McCarus, A Kurdish grammer: descriptive an[sis of the Kurdish of Sulaimaniya, Iraq , New York 1958; David McDowall, A modern history of the Kurds , London 1996.