بهار، محمدتقی ، ملقب به ملکالشعرا، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و محقق معاصر. در دوازدهم ربیعالاول 1304 در مشهد زاده شد. پدرش محمد کاظم، ملکالشعرای آستان قدس رضوی بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدینشاه، به بهار رسید (بهار، دیوان ، ج 1، مقدمه، ص یک، بیستودو). خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (متوفی 1229)، قصیدهسرای سرشناس عهد فتحعلی شاه، میدانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید.بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در ششسالگی فارسی و قرآن را به خوبی میخواند. از هفتسالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد معروف به ادیب * نیشابوری (متوفی 1305 ش) تکمیل کرد (همان، ج 1، مقدمه، ص یازده). در بیستسالگی به صف مشروطهطلبان خراسان پیوست و اولین آثار ادبی ـ سیاسی او در روزنامة خراسان (25 صفر 1327 ـ 25 رجب 1327) به طریق پنهانی و بدون امضا به چاپ میرسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلیشاه ( دیوان ، همانجا؛ بهار و ادب فارسی ، ج 1، ص هشت).بهار در 1328، روزنامة نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیتة ایالتی این حزب درآمد. در همین ایام، قصیدة «پیام به وزیر خارجة انگلستان» را که در اعتراض به قرارداد 1325/1907 بود در روزنامة حبلالمتین منتشر کرد ( دیوان ، ج 1، ص 204). این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامة تازهبهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم 1330 به امر وثوقالدوله، وزیر خارجه، تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد (همان، ج 1، مقدمه، صدوازده ـ سیزده). در 1332، به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد. یک سال بعد دورة سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در 1334 انجمن ادبی دانشکده و نیز مجلة دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازهای در نظم و نثر پدید آورد (همان، ج 1، مقدمه، ص سیزده).انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از معروفترین قصیدههای بهار، «بثالشکوی»، در 1337 به مناسبت توقیف نوبهار سروده شده است. کودتای 1299 ش، بهار را برای سه ماه خانهنشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنیترین قصیدههای خود، «هیجان روح»، را سرود (همان، ج 1، ص 347ـ352). چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوامالسلطنه نخستوزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس * ، روحانی نامدار و رهبر فراکسیون اقلیت، همراهی میکرد. هدف این فراکسیون مبارزه برای حفظ اصول مشروطه و ایستادگی در برابر خودکامگی سردار سپه بود. بهار در این دوره در محضر هرتسفلد ، دانشمند آلمانی، زبان پهلوی میآموخت ( بهار و ادب فارسی ، ج 1، ص ده).در 1301 ش، تاریخچة اکثریت در مجلس چهارم را نوشت و بخشی از آن را در نوبهار به چاپ رساند (همانجا). در همین سال قصیدة معروف «دماوندیه» ( دیوان ، ج 1، ص 357) و «سکوت شب» (همان، ج 1، ص 366) را سرود.در مجلس پنجم نیز در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردار سپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده است و مردم نتیجة چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان میبینند ( تاریخ مختصر احزاب سیاسی ، ج 2، ص 41). بهار پس از تشنج در مجلس و اهانت فراکسیون تجدد به مدرس، به دلیل بدبینی از اوضاع کشور، تصمیم به کنارهگیری از سیاست گرفت و از نمایندگی استعفا کرد اما مشیرالدوله پیرنیا مانع شد. پس از آن، واکنش مردم در اعتراض به بیاحترامی به مدرس او را دلگرم کرد (همان، ج 2، ص 38). پس از قتل عشقی در تیر 1303، فراکسیون اقلیت کوشید تا با فضای رعب و وحشتی که بر تهران حاکم شده بود، مقابله کند و مذاکرات شدیداللحنی در مجلس صورت گرفت (مدرس، ج 2، ص 55). بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری ولی در معنای مخالف آن سرود (رجوع کنید به ادامة مقاله، بهار در عرصة شاعری).پس از ناکامی غوغای جمهوریخواهی، هواداران رضاخان پیشنهاد تغییر سلطنت را به مجلس بردند. هنگامی که بهار به عنوان نمایندة اقلیت نطق تندی در اعتراض به این مسئله ایراد کرد، عوامل نظمیه که قصد ترور او را داشتند، روزنامهنگاری به نام واعظ قزوینی را به جای وی به قتل رساندند ( بهار و ادب فارسی ، همانجا). بهار در قصیدة «یک شب شوم» تأثّر خود را از این ماجرا بازگو کرده است ( دیوان ، ج 1، ص 400ـ402).«راپرت پلیس مخفی» تهران نشان میدهد که از 1301 ش، بهار تحتنظر بوده و از نظر نظمیة تهران انگلیسیپرست تلقی میشده است (میرانصاری، دفتر دوم، سند 30ـ33، ص 86ـ97؛ برای اطلاع از برخی گزارشها در مورد نظر رضاشاه دربارة بهار رجوع کنید به بهبودی، ص 44ـ45؛ مکی، ج 3، ص 419ـ420).در مهر 1303، حکومت نظامی از رضاخان رئیس الوزرا، خواستار سلب مصونیت سیاسی بهار شد (میرانصاری، دفتر دوم، سند 37، ص 103ـ104). در 1308 ش، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضاشاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا 1312 ش چند بار به حبس و تبعید محکوم شد ( بهار و ادب فارسی ، ج 1، ص ده ـ یازده). در 1312 ش، از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در 1313 ش، با وساطت فروغی برای شرکت در جشنهای هزارة فردوسی به تهران فراخوانده شد (همان، ج 1، ص یازده). از آن به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در 1307 ش پس از پایان مجلس ششم و کنارهگیری از مجلس آغاز شده بود، غنیتر شد. در 1307 ش، بهار به تدریس تاریخ ادبیات پیش از اسلام در دارالمعلمین تهران پرداخته بود که زندان و تبعید آن را متوقف ساخت و بعد از 1313 ش دوباره ادامه پیدا کرد (همان، ج 1، ص ده ـ یازده؛ دیوان ، ج 1، مقدمه، ص پانزده). دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمة آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبکشناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. «کارنامة زندان» را نیز در 1312ـ1313 ش سرود. در 1316 ش، تدریس در دورة دکتری ادبیات فارسی را به عهده گرفت ( بهار و ادب فارسی ، ج 1، ص یازده ـ دوازده؛ دیوان ، ج 1، مقدمه، ص شانزده).با سقوط رضاشاه در شهریور 132، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیدة «حبالوطن» را در اندرز به شاه جدید سرود ( دیوان ، ج 1، ص 745ـ750)؛ روزنامة نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی و «شرححال مدرس» را در 1322 ش نگاشت ( بهار و ادب فارسی ، ج 1، ص دوازده). از 1322 تا 1326 ش، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگرة نویسندگان ایران در 1324 ش از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد. در همین زمان، وزارت فرهنگ در دولت قوامالسلطنه را نیز به عهده گرفت (میرانصاری، دفتر دوم، سند 109، ص 275) و چند ماه بعد، به دلیل اختلاف با قوام بر سر مسئلة آذربایجان، استعفا کرد ( دیوان ، ج 1، مقدمه، ص هیجده). در 1326 ش، به عنوان نمایندة تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. اما بیماری سل، که از مدتها پیش بدان مبتلا بود، به او مجال نداد و وی ناچار برای معالجه به شهر لوزان سویس رفت. بهار قصیدة «به یاد وطن» معروف به «لُزَنیه» را در همین شهر سرود (همان، ج 1، ص 806ـ807، مقدمه، ص هیجده؛ بهار و ادب فارسی ، همانجا). نامههای او در این زمان شرح خاطرات و دلتنگیهای شاعر است (از جمله نامههای بهار به مینوی، یغما ، ش 1، ص 139، ش 3، ص 137ـ139، 141ـ142).در 1329 ش، «جمعیت ایرانی هواداران صلح» به ریاست بهار تشکیل شد (میرانصاری، دفتر دوم، سند 133، ص 313). بهار به اقتضای طبیعت انساندوستانة خود، این مسئولیت اجتماعی را که از نظر او فعالیت سیاسی نبود، پذیرفت و معتقد بود که هواداران صلح به هر گروهی وابسته باشند، فریاد صلحخواهی اصیل و قابل احترام است ( دیوان ، ج 1، مقدمه، ص هیجده). در تابستان این سال، آخرین قصیدة بلند خود «جغد جنگ» را سرود که از بهترین آثار اوست (همان، ج 1، ص 824).بهار در روز اول اردیبهشت 1330، در خانة مسکونی خود زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.بهار در عرصة شاعری . برخی را عقیده بر آن است که بعد از جامی، در انسجام کلام و روانی طبع و جامعیت، شاعری همپایة بهار نداشتهایم. بهار تحصیلات خود را به شیوة امروزی فرا نگرفته بود، اما با مطالعة عمیق در آثار گذشتگان به مدد حافظة پر بار و سرشار خود، این نقیصه را جبران کرد و در فنون ادبی و تحقیقی به پایهای از جامعیت رسید که بزرگترین محققان زمان به گفتهها و نوشتههای او استناد میکردند. به زبان عربی تا آن حد که بتواند از مسیر تحقیق و تتبع به آسانی بگذرد آشنا بود و با زبانهای فرانسه و انگلیسی تا حدودی آشنایی داشت. دیوانهای شاعران سلف را به دقت خوانده بود و این خود به حضور ذهن او در یافتن و به کار بردن لغات در ترکیبات شعری یاری میرساند. بهار در بدیههگویی و ارتجال، طبعی فراخاندیش و زودیاب داشت و به آسانی از مضایق وزن و تنگنای قافیه بیرون میآمد. پایه و مقام شاعری او در عنفوان جوانی در حدی بود که بعضی از حاسدان سرودههای او را به پدرش یا به بهار شروانی نسبت میدادند ( دیوان ، ج 1، مقدمه، ص بیستودو ـ بیستوسه). حاسدان او را در معرض آزمایش نیز قرار دادند و لغاتی ناهنجار را بارها در اختیار او قرار دادند تا آنها را در یک بیت یا یک رباعی جای دهد و او در همة موارد خوب از عهده برمیآمد، و اعجاب و تحسین حاضران را برمیانگیخت.بهار در شاعری، اصالت کلام را در مضمون و محتوای آن میدانست نه در لفظ و قالب؛ او به ضوابط و موازین اشعار کهن فارسی به تمام و کمال پایبند بود، و اگر هم گاه در اوزان و قالبهای کهن تصرفات و دستکاریهایی میکرد همواره موسیقی شعر و «افاعیل عروضی» را در نظر داشت و از آن عدول نمیکرد. بهار از انواع مختلف شعر، بیشتر به «قصیدهسرایی» توجه داشت. قصاید او معمولاً به سبک خراسانی بود، هر چند در آن به مدد طبع روان و قریحة خلاق خود تصرفاتی نیز میکرد.قصاید او بیشتر ساخته و پرداختة طبع خود اوست. گاه نیز قصاید شعرای سلف را مانند رودکی، فرخی، جمالالدین عبدالرزاق، منوچهری و سنایی در وزن و قافیه تقلید کرده و به اصطلاح جواب گفته است ( دیوان ، ج 1، ص 10، 29، 33، 163، 209، 380، 824). او در این شیوة تقلید نیز نوآوریهایی دارد. در قصیدهای که به تقلید از منوچهری سروده، توانسته است الفاظ بیگانه را در مضامین نو چنان جای دهد که در بافت کلام ناهمگون و ناهنجار به نظر نرسد.مضمون قصاید او؛ انتقادی (ج 1، ص 122، 148، 191ـ 192، 212، 249، 313)، یا در منقبت و رثای پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم و اهل بیت علیهمالسلام (ج 1، ص 10، 13، 19، 54، 106، 123، 134، 147، 154، 177، 182، 222)، وصفی (ج 1، ص 51، 135، 243، 500)، پند و اندرز (ج 1، ص 18، 20، 156)، یا شکوائیه (ج 1، ص 40، 103، 116، 298) و عرفانی (ج 1، ص 49) است، گاه نیز به اقتضای زمان یا برای رهایی از بند، مدایحی سروده و در این گونه موارد نیز گاه به شیوة فرخی تشبیبات و تغزلاتی شیوا در آغاز قصیده میآورد که به نسبت، موارد آن چندان زیاد نیست (ج 1، ص 8، 55، 115، 117، 119، 121، 125، 184 و...). او به موضوعات متنوع دیگری در وصف حال و مطایبه و نظایر آن نیز میپردازد. قصاید بهار از حیث سبک سخن بسیار ساده و روان و یک دست و زود فهم است.هنر شاعری او را بعد از قصیده، باید در مثنویهای او دید (ج 2، ص 831 ـ1141)؛ مثنویهای کوتاه و بلندی که شمار آنها به بیش از هشتاد میرسد. در این میان مثنویهایی که در بحر حدیقة سنایی یا شاهنامة فردوسی و یا سبحةالابرار جامی سروده است بسیار جلب نظر میکند و در آنها از لحاظ شیوة گفتار به سبک این سه شاعر بسیار نزدیک شده است.در «مثنویسرایی» نیز مانند قصیدهسرایی ـ اگر نه در سبک ـ در قالب شعر گاه نوآوریهایی دارد که در زبان فارسی بیسابقه است و از آن جمله است مثنویهای مستزاد او. مثنویهای بهار بیشتر در موضوعات دینی، پند و اندرز، موضوعات وطنی، تاریخی، انتقادی، مطایبه و مناظره، مدح و قدح، شکوائیه و داستانهای کوتاه سروده شده و در آنها ترجمة بعضی از اشعار خارجی نیز یافت میشود (رجوع کنید به ج 2، ص 1087 با عنوانِ ترجمة اشعار شاعر انگلیسی). مثنویهای «ساقینامه» (ج 2، ص 1059) «اندرز به شاه» (ج 2، ص 951) «گفتگو» (ج 2، ص 973) و «کلبة بینوای بهار» (ج 2، ص 1065) بسیار معروف است.بهار شاعری غزلسرا نبود و خود نیز چنین ادعایی نداشت. قصاید خود را به اقتضای طبع و غزلیات را بر سبیل تفنن میسرود. در میان غزلهای او نمونههایی که بتوان آنها را از حیث مضمون با سرودههای غزلسرایان معروف مقایسه کرد اندک است، هرچند از جنبة لفظی و فخامت و انسجام کلام بدان ایرادی نمیتوان گرفت، جز آنکه در غزل نیز بر خلاف رسم متعارف، گاه به تصریح و گاه به کنایه، مضامین انتقادآمیز و شکوائیه و وطنی و سیاسی را نیز گنجانیده است (ج 2، ص 1145ـ1147، 1155).در پارهای از ابیات، لغات و اصطلاحات نوپرداخته را در بافت کلام خود جای داده که در غزل، رسمی متعارف و معهود نیست، چنانکه در بیت اول غزلی انتقادی که آن را دربارة مجلس شورا سروده دو کلمة «مخالف» و «تصویب» را با مهارت در معنای اصطلاحی امروزی آن به کار برده است (ج 2، ص 1151).دیگر آنکه بر خلاف رسم معهود در غزلسرایی، گاه غزلیات خود را با ردیفهای جملهای که مخصوص قصاید است میسراید (ج 2، ص 1156). به طور کلی هر چند در غزلهای او مضامینی نو و لطیف مییابیم، لیکن ـ اگر هم نه تمام ـ بیشتر غزلیاتش با الهام از اوضاع زمان و انتقاد از آن سروده شده و رویهم 93 غزل در دیوان او آمده است که نسبت به قصایدش چندان زیاد نیست (ج 2، ص 1145ـ1206).بهار در دیگر اقسام شعر نیز طبعآزمایی کرده و آثار ارزندهای از خود به جا گذاشته است که در شمار آن باید از مسمّطها و ترجیعبندها و ترکیببندها و چهارپارهها و قطعات و دوبیتیهای او نام برد که در قسمتی از آنها در قالب و مضمون اندکی از شیوة شعرای پیشین دوری گرفته و به نوآوریهایی پرداخته که سابقه نداشته است؛ از جمله میتوان به مسمّطهایی که به طریق مستزاد سروده است (ج 1، ص 128، 234، 289) اشاره کرد. مسمّطِ موشّحی نیز دارد در دو معنای متضاد مدح و قدح (ج 1، ص 386) که در آن شاعر به ظاهر رضاشاه را مدح گفته اما اگر مجموع کلمات اول سه مصراع از هر بند را با تمام مصراع چهارم بند به هم بپیوندیم، به صورت بیتی از غزلی درمیآید که در مذمت رضاشاه است (ج 1، ص 387). این شیوه را بعضی از شعرای دیگر همزمان او نیز پی گرفتهاند ولی انصاف باید داد که هیچ یک از آنها نتوانستهاند در این حدّ از سلاست و روانی از عهده برآیند.تضمین، یکی دیگر از هنرهای شاعری بهار است (رجوع کنید به دیوان ، ج 1، ص 126، 694). وی در تضمینهایش مصراعهای اول را چنان ابداع کرده که در معنی و شیوة گفتار با روانی و رسایی به ابیات غزل میپیوندد و ابیات غزل بی هیچگونه قطع و انحرافی معنای مصاریع پیشین را پی میگیرد و آن را به اتمام میرساند ـ شیوهای که دیگر شاعران نتوانستهاند به این سلاست و انسجام خود را از تنگنای آن برهانند.چهارپارههایی بدیع (ج 1، ص 373) و تصنیفهایی مشهور، مانند «مرغ سحر» (ج 2، ص 1312) نیز سروده است. قصیدهای هم به نام «بهشت» به لهجة خراسانی دارد (ج 2، ص 1328) که از شاهکارهای اوست.مستزادهای بهار از شاهکارهای اوست. بهار در این نوع از شعر نیز گاه تصرفاتی کرده و به جای یک ترکیب، دو ترکیب در پایان هر مصراع آورده است، مانند مستزادِ ای شهنشاه جهان شیران جنگآور نگر/ در نگر، عالمی دیگر نگر، که به بحر رمل مثمن است. شاعر در این مستزاد دو ترکیب در پی هر مصراع آورده است که در ترکیب نخست رکنی مقصور یا محذوف در همان وزن و در ترکیب دوم دو رکن یکی تام و یکی مقصور یا محذوف جای نهاده است ـ شیوهای که در مستزادهای دیگر دیده نشده است.به طور خلاصه، بهار در انواع مختلف شعر فارسی تفنن و طبعآزمایی کرده است و در عین حال نواندیشیها و نوآوریهایی هم دارد. با این مقدمه و برداشت، میتوان او را در انواع مختلف شعر، در میان شاعران پارسیگوی به جامعیت و کمال ستود و حتی در مرتبت و مقامی برتر نیز جای داد.سادهسخنی و روانگویی بهار، در شیوة گفتار، به گونهای است که بسیاری از ابیات او را اگر خواسته باشیم به زبان نثر برگردانیم، عبارتی تمامتر و رساتر از همان بیت نخواهیم یافت، و این درست همان صنعت سهلِ ممتنعی است که قدما آن را از دلایل رونق کلام شمردهاند.بهار در قوالب دشوار شعری، با روانی طبع، کمتر به پیش و پس کردن کلمات و عدول از قواعد دستوری زبان فارسی یا بهرهگیری از اختیاراتی که در تلفیق کلام در شعر مجاز شناخته شده، نیاز داشته است. در مواردی، با روانی و رسایی، به شیوة نثر معنای مصراع اول را در دوم پی میگیرد و کمتر دیده میشود که به سبک شاعران لفظپرداز مصراع دوم را به صورت برگردانی از مصراع اول با کلمات متجانس در برابر آن قرار دهد. گاه نیز از این فراتر میرود و مانند نثرنویسی، هر موضوعی را در یک قصیدة تمام، به شیوة نثر دنبال میکند که این در شاعری کاری آسان نیست (رجوع کنید به دیوان ، ج 1، ص 374).در انتخاب وزن، بیشتر اوزان متداول و متعارف را برمیگزیند و جز بر سبیل تفنن یا طبعآزمایی یا تقلید از شعرای سلف به انتخاب بحور به اصطلاح نامطبوع، یا اوزانی که در زبان فارسی کمتر بدان شعر سرودهاند، نمیگراید (ج 1، ص 13، 104، 287، 324ـ326). قصیدة معروف «جغد جنگ» (ج 1، ص 824) را به تقلید از منوچهری به وزنی که در شعر پارسی متداول نیست سروده است و خوب از عهده برآمده است. در قصیدة وصفیِ «غم مخور ای دل که جهان را قرار نیست» (ج 1، ص 552)، وزنی را که خود ابداع کرده به کار برده است.در انتخاب قافیه و ردیف نیز همین ژرفنگری را در اشعار بهار میبینیم. او کلماتی را انتخاب نمیکند که مضمون را به دنبال خود بکشند یا سراینده را بر آن دارند که برای جادادن قافیه و ردیف مضمونی نارسا و سست یا بیمحتوا بیافریند و از اصالت معنی بکاهد.بهار در اشعار خود، بخصوص در قصاید، ردیفهای اسمی و جملهای زیاد دارد (ج 1، ص 370) که نارسایی آنها اندک است. او در واژهگزینی بسیار نیک برگزین و باریکبین است. در تمامی آثار او، اگر نیک بنگریم، بندرت میتوانیم کلمه یا ترکیبی بیابیم که در بافت کلام، جاافتاده نباشد چنانکه بتوان آن را با کلمه یا ترکیبی بهتر جایگزین کرد. او با پشتوانة مطالعة کامل در آثار گذشتگان، واژههای لازم را به بدیهة طبع در اختیار میگیرد و در جای خود میگذارد، به استعمال شواذّ و نوادر لغات عربی، حتی در قوافی، رغبتی ندارد. او در شاعری راهی هموار برگزیده است تا به دستانداز لغات ناهنجار درنیفتد. لغات مبتذل و عامیانه و بیریشه را جز بر سبیل تفنن به کار نمیبرد، و این هم بیشتر در اشعار طنزآمیز و انتقادی او دیده میشود و به کارگیری واژههایی مانند «قشنگ» (ج 1، ص 193) «جفنگ» (ج 1، ص 180ـ181) «کتک» و «کلک» (ج 1، ص 213) و نظایر اینها از مختصات سبک اوست. وی توانسته است این واژههای عامیانه و نیز بعضی از لغات بیگانه را به گونهای در سبک کهن شعر فارسی جای دهد که در کنار الفاظ اصیل و فصیح پارسی در بافت کلام ناهنجار و ناهمگون به نظر نرسد؛ از جمله در قصیدههای «لزنیه» (ج 1، ص 807) و «سپیدرود» (ج 1، ص 682) و «جغدجنگ» (ج 1، ص 824) لغاتی نظیر لزن، سویس، آلپ، ترن، تانک، اتم و ژاپن را چنان به کار برده است که در سبک کلام درست در جای خود قرار دارد و بیگانه به نظر نمیرسد. همچنین لغات بیگانة دیگری نظیر وُلکان، پمپئی (ج 1، ص 358)، ورشو (ج 1، ص 284)، وِزو (ج 1، ص 354) را بیهیچگونه تکلفی، به سهولت، در قالب شعر کهن جای داده است.بهار به شیوة برخی شعرای قدیم، مفهوم آیه یا حدیث یا موضوعی اساطیری و نجومی و جز اینها را با ابهام و اشاره در بعضی اشعار خود گنجانیده است، اما این کار را تا آنجا روا میدانسته که به ابهام و دشوارسخنی و پیچیدهگویی نگراید و مفهوم شعر را به آسانی به ذهن خواننده منتقل کند.بهار در گفتار خود به استعمال صنایع لفظی در حدّی متعادل توجه دارد و به تکلف نمیگراید، چنانکه خواننده جز با دقت و امعان نظر بدان پی نمیبرد. به عبارت دیگر، کلماتی را که نمودار صنعتی از صنایع شعری است به گونهای برمیگزیند و در سیاق کلام جای میدهد که گویی همان کلماتی است که معنای آن را میطلبد، و این همان شیوهای است که سعدی و حافظ و برخی دیگر از شعرای سلف آن را به کار بردهاند. کوتاه سخن آنکه، بهار اصولاً به قصد رعایت صنعتی از صنایع شعری مضمون نمیآفریند و بیشتر آنچه او را در شیوة گفتار به دنبال خود میکشد، همان معنایی است که صنایع لفظی را اگر بدون تکلف بتواند به کار گیرد، از آن رویگردان نیست؛ به عنوان نمونه میتوان صنعت تضاد را در این دو مورد: ای مادر سر سپید بشنو/ این پند سیاه بخت فرزند (ج 1، ص 358)؛ بشکست گرم دست چه غم؟ کار درست است (ج 1، ص 297) ملاحظه کرد. بهار در مضمون آفرینی نیک باریکبین، نوآفرین و زودیاب است. در تشبیهسازی و استعارهپردازی و کنایهگویی جز در تشبیهات و استعارات متداول که در آثار همة شاعران به کار میرود بیشتر به قریحة خلاق خود متکی است، عاریت کس را نمیپذیرد و از گفتههای دیگران برداشت نمیکند. در قصیدة «دماوندیة» اول و دوم (ج 1، ص 354ـ356) کوه دماوند را به مشت درشت روزگار «پس افکنده از گردش قرنها» مانند میکند و از او میخواهد که به آسمان برود و ضربتی چند بر ری بنوازد؛ یا به قلبفسرده و آماسکردة زمین تشبیه میکند که برای فرونشستن آماس، آن را با برف ضماد کردهاند؛ در قصیدة «سپیدرود» (ج 1، ص 682) درختان جنگل را به مردانی مبارز مانند میکند که همچون جنگیان پرهای سبز بر کلاهخُودِ خویش زدهاند. گلهای سیب و آبی و آلو و آمرود را بر شاخسار درختان به لوح آزمونهای تشبیه میکند که نقاش چربدستی الوان مختلف را بر آن آزموده است. درخش (آذرخش) را بر ابر کبودفام به خطی کجمج مانند میکند که کودکی صغیر با خامهای طلا بر صفحهای کبود میکشد؛ رود خروشان را هنگام پیوستن به دریا به طفل ناشکیبی تشبیه میکند که از مام خود جدا مانده و اینک او را یافته و به آغوش او پناه میبرد و مادر نیز به پذیرة فرزند آغوش گشوده است تا به او پناه دهد. غریو و صیحه دریای موجزن را به بیقراری و زاری مادری مانند میکند که میداند آفتاب جگرگوشگان او را درربوده و نثار زمین نموده است و او به انتقام فرزندان خویش میخروشد و سیلی به خاک میزند. در قصیدة «لزنیه» (ج 1، ص 807) شاعر به کوه آلپ که خود بر زبر آن نشسته است مینگرد و آن را وصف میکند و همچنین سیلی را که از درهای ژرف دررسیده و او از نشیب به فراز به آن مینگرد، به رشتة وصف میکشد.در قصیدة «جغد جنگ» (ج 1، ص 824) که آن را در قالب شعری کهن و وزنی نادر سروده، میدان جنگ را چنانکه امروز هست با همان لغات و اصطلاحات امروزی وصف میکند و مضامین و تشبیهات آن همه ساخته و پرداختة طبع خود اوست؛ در قصیدهای در وصف برف (ج 1، ص 793) شاخة پر برف را به ساعد سیمبری مانند میکند که به طنازی آن را در معرض دید نظربازان میگذارد، سرو را در لباس برف به دختری تشبیه میکند که به رسم دخترکان پیراهنی سپید تا سر زانو در برکرده و از هر سو دامان فروچیده است تا به برف و گل آغشته نشود، و زاغی را که منقار در برف فرو برده به هندوبچهای دهان به شیرآلوده مانند میکند؛ در قصیدهای دیگر (ج 1، ص 602) شب و ستارگان را به خرگهی مانند میکند که در آن آرمیده است و روز از برون خیمه سقف آن را جای جای میسوزاند؛ و در یکی دو قصیده به وصف هواپیما میپردازد (ج 1، ص 767، 785) و این پدیدة نو را در قالب سبکی کهن با مضامینی ذوقپسند همچون نگارگری چیرهدست چنان وصف میکند که نظیر آن را در اشعار هیچیک از شاعران معاصر نمیتوانیم یافت.آثار بهار عبارتاند از: چهار خطابه ، تهران (1305 ش)؛ زندگانی مانی ، تهران (1313 ش)؛ احوال فردوسی ، اصفهان (1313 ش)؛ سبک شناسی ، تهران (ج 1 و 2، 1321، ج 3، 1326 ش)؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ، تهران (ج 1، 1321، ج 2، 1363 ش)؛ دستور پنج استاد [ به همراهی قریب، فروزانفر، رشید یاسمی، همائی ] ، تهران (1329 ش)؛ شعر در ایران ، تهران (1333 ش)؛ تاریخ تطّور در شعر فارسی ، مشهد (1334 ش)؛ دیوان اشعار ، تهران (1335 ش)؛ فردوسینامة بهار ، به کوشش محمد گلبن، تهران (1345 ش)؛ رساله در احوال محمدبن جریر طبری .کتابهایی نیز به تصحیح وی انتشار یافته است که اینهاست: گلشن صبا ، از فتحعلیخان صبا، تهران (1313 ش)؛ تاریخ سیستان ، تهران (1314 ش)؛ رسالة نفس ارسطو، ترجمة باباافضل مرقی (1316 ش)؛ مجمل التواریخ و القصص ، تهران (1318 ش)؛ جوامع الحکایات ِ سدیدالدین عوفی، تهران (1324 ش)؛ تاریخ بلعمی ، از ابوعلی محمدبنمحمد بلعمی، به کوشش محمد پروین گنابادی، تهران (1341 ش).همچنین، بهار در 1312 ش متن پهلوی اندرزهای ماراسپندان را به فارسی ترجمه و به نظم کشید و در 1313 ش یادگار زریران را از پهلوی به فارسی برگرداند. مجموعة صد مقالة او نیز، به کوشش محمد گلبن، در کتابی به نام بهار و ادب فارسی چاپ شده است.متنهایی که بهار تصحیح کرده، هنوز از نظر دقت درخور ستایش است؛ از آن جمله تاریخ سیستان ، نسخة منحصر به فردی بوده که بهار به طور اتفاقی به آن دست یافته و آن را معرفی کرده است.کتاب سبکشناسی که از زمان وی تاکنون متن درسی است، برای اولین بار، مباحث جدیدی در بررسی تاریخ نثر طرح میکند. در این اثر، بهار به شناخت ویژگیهای صرفی و نحوی زبان هر دوره و واژگان و کیفیت تعبیر هر صاحب اثر بیشتر از مضمون و محتوا و طرز ادراک، تکیه کرده است.منابع: محمدتقی بهار، بهار و ادب فارسی ، چاپ محمد گلبن، تهران 1351 ش؛ همو، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ج 2، تهران 1363 ش؛ همو، دیوان ، چاپ مهرداد بهار، تهران 1368 ش؛ همو، «مکاتبات ادبی»، یغما ، سال 23، ش1 (فروردین 1349)، ش3 (خرداد 1349)؛ سلیمان بهبودی، «خاطرات سلیمان بهبودی: بیست سال با رضاشاه»، در رضاشاه: خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی ، چاپ غلامحسین میرزا صالح، تهران 1372 ش؛ حسن مدرس، مدرس در پنج دورة تقنینیه ، چاپ محمد ترکمان، ج 2، تهران 1374 ش؛ حسین مکی، تاریخ بیستسالة ایران ، ج 3، تهران 1362 ش؛ علی میرانصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران ، دفتر دوم: ملکالشعراء بهار ، تهران 1377 ش.