بنوغانیه ، خاندانی از بربران صنهاجه در سدة ششم که معاصر موحدون بودند. آنان بر این بودند که حاکمیت مرابطون را در شمال افریقا احیا کنند. کلمة مؤنث «غانیه»، نام شاهدُختی از دودمان مرابطون است که یوسفبن تاشفین، امیر مرابطون، او را به ازدواج علیبن یوسف، رئیس این خاندان، درآورد. ثمرة این پیوند دو پسر به نامهای یحیی و محمد بود. یحیی، در 528 آلفونسوی جنگجو، پادشاه آراغون (آراگون) را شکست داد و حاکم مرسیه (مورثیا) و بلنسیه (والانس ) شد. وی مدت سیزده سال، قرطبه را از حملههای آلفونسو در امان نگه داشت، لیکن در پی آخرین حملات پادشاه مسیحی، ناگزیر از تسلیم شد.در این گیرودار، نیروهای موحدون در اسپانیا پیاده شده بودند (541). یحییبن غانیه یکی از آخرین مدافعان بخش شبهجزیرهای قلمرو مرابطون بود که در 543 در غرناطه (گرانادا) درگذشت.در 520، علیبن یوسف، محمد برادر یحیی را به حکمرانی جزایر شرقیه منصوب کرد. هنگام فروپاشی مرابطون، بسیاری از بازماندگان این خاندان به محمد پیوستند. محمد، اعلام استقلال کرد و در نتیجه سلسلة تازهای پدید آمد. در پی شورشی که در دربار روی داد، قدرت به اسحاقبن محمد انتقال یافت (560). در دورة حکومت او، قلمرو کوچک مرابطون از طریق دستبرد به کشتیهای مسیحیان ثروتمند شد و پناهندگان و اسیران در جزایر اسکان یافتند. اسحاق در 579، در جریان یک دزدی دریایی درگذشت. محمد که بزرگترین پسر از فرزندان متعدد اسحاق بود، جانشین وی شد، لیکن در مقابل تهدیدهای ابویعقوب موحدی تسلیم شد و حاکمیت او را پذیرفت. از سوی دولت موحدون نمایندهای برای میورقه * تعیین شد، ولی اهالی آنجا سر به شورش برداشتند و محمد را برکنار کردند و برادرش علی را بر سر کار آوردند. علی تحتفشار پناهندگان مرابطی که اطراف او را گرفته بودند، تصمیم گرفت که با موحدون در ممالک بربر بجنگد. لذا 32 کشتی نیروهای میورقه را در نزدیکی بجایه * پیاده کرد. این شهر که زمانی پایتخت صنهاجه بنوحمّاد بود و بعدها مرکز استان دورافتادهای شد که تحتالحمایة مراکش بود، تنزل مرتبة خود را برنمیتافت؛ و لذا بیهیچ دشواری، تسخیر شد؛ چرا که در آن، صنهاجة بیگانه و جنگاورانش حضور داشتند و پادگان موحدون وجود نداشت و مردم در مساجد به سر میبردند (6 شعبان 580).علیبن غانیه با شکست دادن سپاه موحدون که به بجّایه بازمیگشتند، حمایت تعداد زیادی از عربهای چادرنشین قبایل هلالیِ ریاح، اَثْبَج و جُذام را جلب کرد. سپس برادرش یحیی را به فرمانروایی بجایه گماشت و خود به سمت غرب لشکر کشید و شهر الجزایر، مُزایَه و مِلْیانه را تسخیر کرد؛ سپس به سمت شرق بازگشت و در راه از متحدانش نیرو جمع کرد و قلعة بنوحَمّاد (حمادیان * ) را به تصرف درآورد؛ همچنین قُسَنطینه را محاصره کرد. با اینهمه، هنگامی که یعقوبالمنصور، خلیفة موحدون، از پیروزیهای مرابطون آگاه شد، لشکری فرستاد و شهرهای از دست رفته را بازپس گرفت و یحییبن غانیه را از بجایه بیرون راند. علی ناگزیر شد که از محاصرة قسنطینه دست بردارد و به صحرا بگریزد، سپس از جنوب اُوراس به جَرید (جنوب تونس) رفت که از آن پس پایگاه عملیات او شد.علی، به کمک اعراب آن منطقه، توزُر و قَفْصه را تصرف کرد و خود را حاکم آنجا خواند و نسبت به خلیفة عباسی، که به او قول حمایت داده بود، ابراز وفاداری کرد. علی از قفصه به طرابلس رفت و در آنجا با قَراقوش ارمنی ملاقات کرد. قراقوش که بندة آزادشدة برادرزادة صلاحالدین ایوبی بود، با گروهی از ترکمانان (غُزان) بر آن سرزمین حکومت میکرد. دو رهبر به تفاهم رسیدند. لشکریان مرابطون که با پیوستن نیروهای غز و قبایل عرب بنوهِلال و بنوسُلَیم قدرت زیادی پیدا کرده بودند، ویرانی و تباهی زیادی در افریقیه برجای گذاشتند. هدف این لشکرکشی گرفتن مَهدیّه و تونس بود که به موفقیت نینجامید و علیبن غانیه با اطلاع از ورود خلیفه منصور و لشکریان موحدون، به جرید عقبنشینی کرد. ششهزار سوارهنظام موحدون او را تعقیب کردند و علی در دشت العُمره آنان را شکست خونینی داد (583). سپس، منصور فرماندهی لشکر را به عهده گرفت و در الحَمّه، نزدیکی قابس، به پیروزی رسید و توزر و قفصه را که باروی آن با خاک یکسان شده بود، دوباره به دست آورد. علیبن غانیه و قراقوش به صحرا گریختند. به محض اینکه منصور راه مغرب را در پیش گرفت، دو متحد تجدیدقوا کردند و دست به نبرد تازهای زدند. در این گیرودار، علیبن غانیه درگذشت (584) و قدرت به یحیی، برادرش رسید که حدود پنجاه سال ضربات سنگینی به قدرت موحدون وارد کرد.عملیات او با دو حملة بیثمر به قسنطینه شروع شد. سپس به صحرا، پناهگاه معمول شکستخوردگان، عقبنشینی کرد و در آنجا دوباره به قراقوش پیوست. روابط آنان گاه به تیرگی میگرایید و بدفعات اتحادشان از هم گسیخت. رفتار متزلزل قراقوش نسبت به مرابطون و احترامی که برای موحدون قائل بود، همچنین سختگیری او نسبت به اعراب، سبب بروز اختلاف و آغاز درگیری در 591 شد. یحییبن غانیه، که از حمایت اعراب سُلَیم برخوردار بود، طرابلس و قابس را تسخیر و به سمت شمال پیشروی کرد و مهدیّه را از ابنعبدالکریم رَجْراجی، که خود را حاکم مستقل میدانست، گرفت. یحیی در طول دو سال مبارزه، شهرهای بِجا، بِسْکِره، تِبِسه، بونه و قیروان را به انقیاد خود درآورد. و بالاخره در 7 ربیعالثانی 600، سیدابوزید، حاکم موحدی تونس، تسلیم او شد. در همین زمان، خوارج جبال نَفوسه از غیبت یحیی سود جستند و سر به شورش گذاشتند. ازینرو، یحیی بیدرنگ به آن سمت لشکرکشی کرد و آنان را مغلوب ساخت و غرامت سنگینی از آنان گرفت. بدینسان، یحییبن غانیه، رهبر ممالک بربر شرقی، به اوج قدرت رسید. وی در تونس بود که آگاه شد ناصر، خلیفة موحدون، عزم حمله به او دارد. یحیی منتظر او نشد و به جرید عقب نشست، اما در دشت تاجورا غافلگیر شد و به شکست سنگینی تن در داد. ناصر، مهدیّه و تونس را پس گرفت و ابنابیحفص را حاکم آنجا کرد و به او دستور داد تا سایر شهرها را نیز فتح کند. یحیی که میدانست افریقیه دیگر محل امنی برای او نیست، متوجه مغرب اوسط شد. رهبر مرابطون در این پندار بود که به همراهی متحدان عربش، ناصر را در راه بازگشت متوقف سازد، اما وی در وادی الشِلِف بشدت سرکوب شد. یحیی در حال عبور از حاشیة دشت، متحدان تازة چادرنشین را دوباره گرد آورد، لیکن در وادی شبرو ، در نزدیکی تبسه، به ابومحمدبن ابیحفص برخورد کرد و دوباره شکست خورد. ازینرو، به سمت غرب تا تافیلالت رفت و سِجِلْماسَه را گرفت و آنجا را غارت کرد. پس از این چپاول، با حاکم موحدی تلمسان مواجه شد و او را شکست داد و بر سر راه خود تیاره و بسیاری از شهرهای کوچک مغرب اوسط را ویران کرد. ابنخلدون در سدة هشتم در این باره میگوید: «در آنجا خانهای که روشنایی داشته باشد دیده نمیشود، همچنانکه آواز خروسی به گوش نمیرسد.» در بازگشت از این نبرد ویرانکننده، رویارویی با ابومحمد برای او فاجعهآفرین بود؛ دومین نبرد در جبال نَفُوسه برای یحیی سنگینتر تمام شد (606).این بار یحیی به طور قطعی از افریقیه رانده شد و به ودّان ، در جنوب طرابلس غرب ، پناه برد. قراقوش ارمنی در آنجا مستقر بود اما از آنجا که توانایی مقابله با رقیب قدیمیش را نداشت، تسلیم شد. یحیی، قراقوش را کشت و جای او را گرفت (609).ابوالعلاء امیر خاندان مؤمنی، جانشین ابومحمدبن حفص شد و مبارزه با مرابطون را به عهده گرفت. ابوالعلاء، نبرد را از سر گرفت، بسکره را تسخیر کرد و حتی نقشة جسورانهای برای حملة مجدد به تونس کشید. در نبردی خونین در مَجْدول، نزدیکی تونس، تلفات سنگینی به نیروهای مرابطون وارد شد و یحیی فرار کرد (620).یحیی، شورشیِ خستگیناپذیر که تمام امیدش را در افریقیه از دست داده بود، متحدان جدیدی در جنوب پیدا کرد و دوباره به سمت مغرب اوسط رفت و یک بار دیگر آنجا را ویران ساخت؛ وی سپس به بجایه رفت و تِدِلّیس، مِتیجه و شهر الجزایر را محاصره کرد و شورشی در تلمسان به پا کرد که میتوانست به برقراری رسمی اقتدار مرابطون منتهی شود. یحیی از برابر لشکریانی که از تونس در پی او بودند، گریخت و به سجلماسه پناه برد (624). وی در طول یازده سال باقیماندة عمرش، نبردهای بیثمری انجام داد. او دیگر امید نداشت که بتواند به افریقیه که مدافعان سرسختی داشت، برگردد؛ اما تا پایان عمر، از غارت و تاراج در اطراف مرزهای مرکز مغرب دست برنداشت و در 633 در مرز شِلِف در نزدیکی ملیانه به هلاکت رسید. از او سه دختر برجای ماند که آنها را به ابوزکریا، از خاندان حفصیان (سلسلهای از فرمانروایان بربر تونس، حک : 626ـ981) سپرد. با آنان به نیکویی رفتار شد، و آنها را در قصرالبنات (قصر دختران جوان) جای دادند. امروزه نیز خیابانی در تونس به همین نام وجود دارد (باب بنات). از این دوران پرآشوب که بیش از پنجاه سال دوام یافت، میتوان این نکات را استنتاج کرد:ماجراجوییهای بنوغانیه با تحریک اعراب چادرنشین، در جهت ارضای تاراجگری آنان، و در واقع تداوم حملهای بود که بنوهلال آغاز کردند و بنوسُلَیم ادامه دادند. وخامت این تهاجم تقریباً 130 ساله، به اندازهای بود که سرزمین بربر شرقی هیچگاه نتوانست از عواقب آن رهایی یابد؛ بنوغانیه، جنگ و خونریزی را تا مغرب اوسط بسط دادند. در این منطقه که تقریباً آباد بود، مرکز شهرنشینی از بین رفت و امروزه بدشواری میتوان محل آن را در نقشه مشخص کرد. فقط تلمسان بود که پایداری نمود و از ویرانیهای اطراف سود برد و پایتخت حکومت شد، اگرچه مرابطون با شکست مواجه شدند؛ اقدام آنان دستکم زوال دولت موحدون را تسریع کرد. همانند سایر نقاطی که درگیر مقاومت در برابر فتوحات مسیحیان بودند و بین اسپانیا و ممالک بربر شرقی تجزیه شدند، امپراتوری جانشینان عبدالمؤمن نیز نتوانست در برابر این خطر مضاعف ایستادگی کند و دچار انحطاط شد.روشنتر از رونق تلمسان در ممالک بربر شرقی، موقعیت تونس در افریقیه است که حکومتی قدرتمند در آنجا بنیان گذاشته شد و این ناحیه را از خطر مرابطون رهانید. ظاهراً انتقال حکومت از موحدون به حفصیان، که بیدرنگ اعلام خودمختاری کردند، یکی از معدود پیامدهای خوشایند حماسة بنوغانیه بود.منابع: ابنابیدینار، المؤنس فی أخبار افریقیه و تونس ، چاپ دوم، تونس 1350/1931؛ احمدبن احمد غبرینی، عنوان الدرایه ، چاپ محمدبن شنب، الجزایر 1910؛ کتاب الاستبصار ، چاپ فون کرمر، وبن 1852؛ همان، چاپ سعد زغلول عبدالحمید، اسکندریه 1958؛A. Bel, Les Benou Ghہnya , Paris 1903; R. Brunschvig, La Berbإrie orientale sous les H ¤ afs ¤ ides , Paris 1940-1947; Ibn Ath ¦ â r, Annales du Maghreb et de l'Espagne , tr., E. Fagnan, Algiers 1901; Ibn Khaldu ¦ n, Les prolةgomةnes d'Ibn Khaldoun , tr. & ed. by M. de Slane, Paris 1863- 1868; G. Marµais, Les Arabes en Berbإrie du XI e au XIV e siةcle , Constantine-Paris 1913; Tidja ¦ n ¦ â , Rih ¤ la , partial tr. Rousseau, Journal Asiatique , series IV, XX (1852), series V, I (1853).